تصاوير منتخب

۰

صیغه موقت زن دلربا ( این داستان واقعی است !)

مجموعه: داستان و حکایت

صیغه موقت زن دلربا ( این داستان واقعی است !)
چند سالی بود ازدواج کرده و از زندگی زناشویی‌ام هم نسبتا راضی بودم. روزی در یک مغازه با زن جوان و زیبایی آشنا شدم. این زن که «ش» نام داشت با همان نگاه اول مرا تحت تاثیر قرار داد طوری که با یکدیگر شماره تلفنی رد و بدل کرده و ارتباط‌مان شروع شد. «ش» گفت به تازگی به علت اعتیاد همسرش از او جدا شده و تنها زندگی می‌کند. وی پس از چند ارتباط تلفنی و یک بار قرار گذاشتن در کافی شاپ فکر و ذهن مرا اسیر خود کرد طوری که در همان روزهای اول به وی پیشنهاد کردم در ازای تامین مقداری از هزینه زندگی‌اش وی را به‌طور مخفیانه به صیغه موقت خود درآورم و او هم قبول کرد. چون می‌دانستم اگر همسرم از این ماجرا با خبر شود دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. این اقدام خود را از وی مخفی کردم.

دیالوگ با اجنه
مرد شاکی ادامه داد: در محل کار دائم با «ش» در تماس بودم و گاهی اوقات تا پاسی از شب پیش او می‌ماندم و به همسرم هم می‌گفتم به خاطر اضافه کار بعضی شب‌ها مجبورم دیرتر به خانه بیایم اما این خوشی دیری نپایید و حدود 10 روز از رابطه ما گذشته بود که متوجه بعضی رفتارهای عجیب و ترسناک این زن شدم.او رفتار مرموزی داشت، گاهی به من زل می‌زد و حرف‌های عجیب و غریبی رد و بدل می‌کرد طوری که انگار با موجود دیگری در حال صحبت است. وقتی هم از او در این باره سوال می‌کردم نگاهی خوف‌آور به من می‌کرد و لبخندی غیر عادی می‌زد.این رفتارها ادامه پیدا کرد تا اینکه یک شب که پیش او بودم از من خواست لامپ‌های خانه را خاموش و ساکت گوشه‌ای بنشینم. چیزی نگذشت که از جا بلند شده و ضربه محکمی به شیشه پنجره زد و زوزه‌ای کشید و نشست. سر جایم خشکم زد با ترس از او علت این کار را پرسیدم. او که از دستش خون زیادی جاری شده بود گفت شیطان قصد ضربه زدن به تو را داشت جلویش را گرفتم.

حمله وحشیانه شیاطین
شاکی ادامه داد: ترس فراوانی وجودم را گرفت.ساعتی بعد که از خانه‌اش خارج شدم به من گفت از مدتی قبل توسط یک جن‌گیر جنی را به تسخیر خود درآورده و مهره ماری که این جن برای او از غار مارها آورده است هم باعث علاقه شدید تو به من شده است.

وی از من خواست چیزی در این باره به کسی نگویم وگرنه توسط همین جن مورد اذیت و آزار قرار خواهم گرفت.فردا شب وقتی دوباره با ترس ولرز به منزل وی رفتم یکمرتبه زوزه‌های وحشتناکی را شنیدم که از داخل حمام به گوش می‌رسید. وقتی از او در این باره سوال کردم گفت اجنه برای عقد من و او جشنی به پا کرده‌اند.من که داشتم قالب تهی می‌کردم بلافاصله از خانه او گریخته و به منزلم رفتم اما او دست بردار نبود او مدام با من تماس می‌گرفت و می‌خواست پیش او بروم و وقتی از این کار امتناع کردم، گفت جن‌ها بعد از آنکه خانه‌اش را ترک کرده‌ام او را بارها مورد هجوم خود قرار داده و زخمی کرده‌اند! «ش» گفت اجنه از اینکه حرمت جشن آنها را پاس نداشته و این رابطه را تمام کرده‌ام عصبانی شده و تهدید کرده‌اند اگر شوهرت برنگردد هم تو و هم او را خواهیم کشت! نمی دانستم چه کار کنم از نگرانی اینکه این قضیه صحت داشته باشد و واقعا بلایی سر او بیاید به خانه‌اش رفتم. او زخم‌هایی که به جای ناخن می‌مانست روی بدن خود نشان داد و از من خواست با او ازدواج کنم.

ضبط صوتی در حمام
مرد پریشان خاطر گفت: مانده بودم چه خاکی بر سرم بریزم این رابطه کج دار و مریز ادامه داشت تا اینکه یکروز که دوباره صداهای عجیب و غریب از حمام می‌آمد و او هم مشغول ظرف شستن بود ترس را کنار گذاشته و داخل حمام رفتم.از مشاهده آنچه می‌دیدم خشکم زد . ضبطی را دیدم که داخل حمام قرار داده شده واین صداهای وحشتناک از آن خارج می‌شود. خونم از کلاه بزرگی که بر سرم رفته بود به جوش آمد. از حمام بیرون آمده و دعوای مفصلی با او راه انداختم. بعد از ترک وی از اینکه از دست این زن مالیخولیایی و متوهم خارج شده‌ام احساس راحتی می‌کردم اما این آسایش دیری نپایید و چند روز بعد متوجه تماس تلفنی شدم که این زن دیوانه با همسرم برقرار و قضیه رابطه مرا با وی برملاکرده بود.از آن روز دیگر زندگی واقعا برای من زهرمار شد حال که در آستانه جدایی با همسرم قرار دارم آمده‌ام از این زن مکار شکایت کنم. هنوز نمی‌دانم با این تحصیلات بالا چطور گول ادعاهای این زن حقه‌باز را خوردم.

منبع

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی