تصاوير منتخب

۲۸۷۵ مطلب توسط «خادم الصادق» ثبت شده است

    • نمازی که ثواب ختم قرآن را دارد


       

       

      رسول اکرم ص فرمودند: هر کس شب دوشنبه دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت آن یک حمد و هفت مرتبه سوره توحید بخواند و بعد از تمام شدن نماز هفت مرتبه تسبیحات اربعه و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم بگوید، ثواب ختم قرآن برای او نوشته شود.

    • نماز شب را چگونه می خوانند ؟



       
       
       
      نماز شب یازده‌ رکعت است: چهار تا دو رکعت (مثل نماز صبح) به نیت نماز شب و یک نماز دو رکعت به نیت نماز شَفْعْ و یک نماز یک رکعتی به نیت نماز وَتْر
       

    • مراحل رسیدن به لقای الهی

      مراحل رسیدن به لقای الهیمنزل تجلیه
      مسأله اى که در جنب نفس، با توجه به آیات کتاب خدا و روایات و اخبار مطرح است، مسئله تجلیه یا طهارت ظاهر وجود است. اگر انسان طالب خیر دنیا و آخرت باشد، براى تحقّق آن باید این منزل را طى کند. قواعد این منزل در اختیار علم فقه و علم حلال و حرام است. در علم فقه اکثر مسائل بر محور وظایف و مسئولیت هاى عبادى آنان دور مى زند. در علم حلال و حرام هم اکثر مسائل بر امور اقتصادى و مخصوصاً مسئله خوراک، پوشاک و مسکن انسان دور مى زند.
      نفس که کارگردان تمام اعضاء و جوارح و فرمانده تمام عناصر وجودى انسان است باید با علم فقه و علم حلال و حرام حالت انقیاد پیدا کند؛ به این معنا که تمام خواسته ها، شهوات، غرائض و امیالى که بر این تابلو نقش بسته باید مقیّد به حدود خدا شود. نفس وقتى حالت انقیاد و تسلیم در برابر امر پیدا کرد، وارد منطقه نورانى نماز مى شود، وارد محیط پربرکت صیام مى شود، وارد دنیاى باعظمت جهاد و شهادت مى شود، وارد دنیاى انفاق و صدقات و حجّ و امر به معروف و نهى از منکر و سایر مسائل عبادى حق مى شود.

    • وصال حق با گذر از ظواهر مادی

      وصال حق با گذر از ظواهر مادی
        اخلاق اسلامیاخلاق و تربیت اسلامی
       ۲۷ اردیبهشت ۹۴
       0 دیدگاه
       30بازدیدوصال حق با گذر از ظواهر مادیسختى دل کندن از ظواهر مادى
      انسان پیش از این که با معارف الهى آشنا شود و به مدرسه پربرکت انبیاى خدا، ائمّه و اولیاء راه پیدا کند، با تمام وجود با ظواهر عالم سر و کار دارد. معمولاً لذت هایى که از ظواهر زندگى دنیا براى انسان پدید مى آید، قابل لمس است.
      انسان با حواس پنجگانه ای که در اختیار دارد (حس بینایی، چشایی، شنوایی، بویایی و لامسه)، با ظواهر دنیا رابطه برقرار مى کند و در این رابطه هایى که با ظواهر دنیا دارد، لذت هایى هم کسب مى کند. در نتیجه، وابستگى انسان تا پیش از ارتباط با حقایق، با ظواهر دنیا و به ویژه ظواهر لذت آور بسیار نزدیک و سخت است.

    • اسفار اربعه در سیر الهی

      اسفار اربعه در سیر الهیمراحل سیر نفس
      قرآن مجید نقطه آغاز پاکى ها، درستى ها، پیروزى ها و سعادت دنیا و آخرت را نَفْس مى داند؛ هم چنین نقطه ناپاکى ها و بدبختى ها را نیز نفس مى داند. در حقیقت، گویى انسان نسبت به نفس بر سر دو راهى قرار گرفته است. هنگامى که از مادر متولد مى شود، انسان رنگى ندارد تا این که نفس هنگام تمییز خوبى ها و بدى ها در مسیرى قرار مى گیرد. اگر در مسیر درستى و پاکى قرار گرفت، انسان کم کم آراسته به رنگ خدایى خواهد شد؛ یعنى، داراى صفاتى الهى خواهد شد و اگر نفس در رذایل و ناپاکى ها قرار گرفت، رنگ تاریکى، ظلمت، شیطنت، شرّ، پلیدى و پستى به خود مى گیرد.
      قرآن مجید آن گاه که به ارزیابى انسان مى پردازد، با توجه به دو مسیرى که نفس مى پیماید، او را ارزیابى مى کند. اگر در مسیر پاکى، درستى و فضیلت قرار بگیرد، از انسان به عنوان موجودى الهى یاد مى کند و ارزش این موجود الهى را هم تنها خودِ او مى داند، اما اگر در مسیر نادرستى و ناپاکى قرار گرفت، در ارزیابى ها او را از حیوان کمتر مى داند، آن هم نه حیواناتى که در زندگى انسان نقش و قیمت دارند، بلکه حیواناتى که درنده اند و هیچ نقشى در زندگى انسان ندارند. خواسته خداوند بزرگ این است که انسان نفس اش را در مسیرى قرار دهد که قرآن مجید و روایات از آن مسیر به «مسیر إلى اللّه » یا «سیر الى اللّه » تعبیر کرده اند.

    • معرفت به جنبه معنوی انسان

      معرفت به جنبه معنوی انسان
      ارکان حیات معنوی انسان
      زمانی که آدم علیه السلام آفریده شد، این حقیقت برای او بیان گردید که او و فرزندانش از دو حیات برخوردارند: اوّل، حیات مادّی که در ارتباط با عناصر دنیای خاک است و دوم، حیات معنوی که در ارتباط با ارزش های الهی و ملکوتی است.
      نکته مهمّ در این میانه آن است که حیات مادّی برای انسان هیچ گونه امتیازی نسبت به جانداران دیگر ایجاد نمی کند؛ زیرا در حیات مادّی تنها بدن و تأمین نیازهای آن مطرح است (یعنی همان کاری که همه حیوانات عالم نیز انجام می دهند). از این روست که قرآن مجید وقتی نعمت های مادّی پروردگار را نام می برد، با ظرافت تمام در این باره می فرماید: « وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰)أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (۳۱)وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲)مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) »[۱] و زمین را پس از آن گسترانید و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد و کوه ها را محکم و استوار نمود تا مایه بهره ورى شما و دام هایتان باشد.

    • مغفرت الهی، نتیجه ده منزل سلوک قرآنی

      مغفرت الهی، نتیجه ده منزل سلوک قرآنی
      ده منزل در قرآن
      قرآن مجید در سوره مبارکه احزاب ده منزل را بیان مى کند که طىّ این منازل براى همه انسان ها میسر است، چرا که در هر بخشى از این بخش هاى دهگانه به مردان و زنان اشاره دارد: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنتِ وَ الْقنِتِینَ وَ الْقنِتتِ وَ الصدِقِینَ وَ الصدِقتِ وَ الصبِرِینَ وَالصبِرَ تِ وَ الْخشِعِینَ وَ الْخشِعتِ وَالْمُتَصَدّقِینَ وَ الْمُتَصَدّقتِ وَ الصائِمِینَ وَالصائِمتِ وَ الْحفِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحفِظتِ وَ الذَّ کِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّ کِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیًما»[۱]
      وعده مغفرت و اجر عظیم

    • مقام عبودیت و لزوم ارزیابی با چشم باطن

      مقام عبودیت و لزوم ارزیابی با چشم باطن
      اگر بالاتر از مقام با عظمت عبودیت مقامی وجود داشت، به طور یقین پروردگار مهربان عالم آن را در قرآن کریم مطرح می فرمود؛ چرا که حضرت حق نه بخل از بیان حقایق برای مردم دارد، و نه بخل از هدایت مردم و بیان مقاماتی که ویژه آنان است. پروردگار مهربان عالم، عین جود، سخا و کرم بوده و عطای او به بندگانش، عطای کامل و جامعی است؛ نه چیزی را در این عالم ناقص آفریده، و نه چیزی را به بندگانش به صورت ناقص عطا می کند.

    • نفخات الهی و آثار آن ها

      نفخات الهی و آثار آن هانفخه هاى الهى
      خداوند- تبارک و تعالى- مى فرماید: «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ»[۱]؛ و در صور دمیده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند.
      کلمه «نفخ» به معناى دمیدن است. کلمه «اجداث» که جمع و مفردش «جدث» است، به معناى قبر است. جمله آخر آیه شریفه «یَنسِلُونَ» به معناى، به سوى خدا به سرعت حرکت کردن است؛ البته ظاهر آیه شریفه یکى از نفخه هاى الهیّه را بیان مى کند. نفخه مربوط به روز قیامت که وقتى از طرف وجود مقدّس حضرت حق دمیده شود، تمام قبرها مى شکافد و هر چه در قبرهاى عالَم بوده است از زمان آدم تا آخرین قبر بیرون مى آیند و به طرف حضرت حق به سرعت حرکت مى کنند که آیات بعد، یعنى، آیه ۵۲ تا حدود آیه ۶۰، عاقبت و نتایج این حرکت و منافع یا ضررهایى که با این حرکت، توام و متوجه انسان است، بیان مى کند.

    • یوسف؛ الگوی سیرت پاک

      یوسف؛ الگوی سیرت پاکیوسف؛ مصداق کلمه طیبه
      این که خداوند داستان -پر عبرت و موعظه- یوسف را «أحسن القصص» یعنى نیکوترین داستان نامیده است، به علت سیرت یوسف است، نه به خاطر صورت یوسف.
      رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) مى فرماید: «اِنَّ اللّه َ لایَنْظُرُ إلى صُوَرِکُم وَ لا إلى أموالکم و لکن یَنْظُرُ إلى قُلُوبِکُم و أعمالکم»[۱]؛ «خدا به صورت و ثروت شما نظر ندارد، بلکه به باطن شما نظر دارد.»

    • اثر تقوا در عاقبت انسان

      اثر تقوا در عاقبت انسان
      بحث ما راجع به ملکه قدسیه تقوا بود و گفته شد آنچه خداوند از بنده اش درخواست کرده تقواست و منتهای رضای رب از عبدش تقواست و این ملکه قدسیه زیر بنا برای جمیع فضائل انسانی و مقامات معنویه می باشد و در تمام ابعاد وجودی انسان و نسبت به تمام نشئات وجودی، دنیوی، برزخی، اخروی اثرگذار است. جلسه گذشته بحث ما به اینجا رسید که تقواست که برای انسان حسن عاقبت می آورد و در مقابل سوء عاقبت مربوط به بی تقوایی است و آیات و روایات را هم مطرح کردم.

    • ارتباط انسان و زهد

    • حب دنیا

      حب دنیا
      بدان که انسان چون مولود همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از همان اول قرار می‎گیرد و هر چه بزرگتر شود، این محبت در دل او رشد می کند. و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و چون این عالم را محل لذت‎ها و خوشی‎های خود می پندارد و مردن را اسباب انقطاع و جدایی از آنها می داند لذا دلبستگ‎اش به دنیا رو به ازدیاد می‎باشد. و اگر بر حسب اخبار انبیا و ائمه اطهار – صلوات الله علیهم- و برهان حکما معتقد به عالم آخرت نشده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آخرت، قلبش روشن نشده و قبول ننموده باشد، به مقام اطمینان نرسیده و حُبش به این عالم خیلی زیاد می شود.

    • جهل

      جهل
      جهل بسیط: عبارت است از خالى بودن ‏نفس از علم، و اتصاف آن به جهل، بدون این که هم چنین داند که مى‏داند، یعنى بر او مشتبه نشده باشد، و اعتقاد دانستن را نداشته باشد.و در ابتداى امر، این صفت ذموم‏ نیست ‏بلکه ممدوح است، زیرا که آدمى تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمى‏داند در صدد تحصیل علم بر نمى‏آید. بلى باقى بودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات برآن، از رذائل عظیمه است، که دفع آن لازم و بقاى آن از جمله مهلکات است.و کسى‏که متصف به این صفت‏باشد باید سعى در ازاله آن کند، و تامل کند در قبح جهل وحکم عقل به این که جاهل، فى الحقیقه انسان نیست، و اگر آن را انسان گویند به جهت‏مشابهت صورت است که با انسان دارد، زیرا که: انسان در سایر چیزها که بجز علم ودانش است، از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت و غیر اینها، با سایرحیوانات شریک است، و فضیلت انسان بر سایرین، به علم و معرفت است.پس، اگر آن رانیز نداشته باشد حیوانى خواهد بود مستقیم القامه.و از این جهت است که: اگر شخصى‏عامى در مجلس مباحثه علماء و محاورات ایشان بنشیند و از اقوال ایشان چیزى نفهمد،نسبت‏به ایشان با چهار پایان فرقى ندارد.و چون این را فهمید تامل کند که چه هلاکتى از این بالاتر، و چه صفتى از این بدتر که او را از حدود انسانیت ‏خارج و در زمره بهایم ‏داخل نماید.و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخبارى که در مذمت جهل و نادانى‏رسیده.
      و در بعضى از احادیث آن را موجب دخول نار فرموده‏اند.از حضرت رسول – صلى الله علیه و آله – مروى است که:
      «شش طایفه به جهت‏ شش چیز، پیش از محاسبه داخل آتش خواهند بود: یکى ازآنها صحرانشینان و سکنه قرا و مواضعى که از اهل علم خالى است‏به سبب جهل ونادانى که دارند».[۱] جهل مرکب
      صفت اول: در بیان جهل مرکب است و آن عبارت است از این که: کسى چیزى را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است، پس او نمى‏داند، ونمى‏داند که نمى‏داند، و آن بدترین رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است.
      همچنان که از حال بعضى طلبه مشاهده مى‏شود و اطباء ارواح اعتراف به عجز از معالجه‏اش کرده‏اند، چنانچه اطباء ابدان اقرار کرده‏اند به عجز از معالجه بعضى مرضهاى ‏مزمنه.
      و از این جهت‏ حضرت عیسى – على نبینا و آله و علیه السلام – فرمودند که:
      «من ازمعالجه «اکمه‏» و «ابرص‏» ،[۲] عاجز نیستم ولى از معالجه احمق عاجزم‏» .[۳] و سبب آن این است که مادامى که آدمى نداند که جاهل است، به نقصان خود برنمى‏خورد و در صدد تحصیل علم بر نمى‏آید، پس در ضلالت و گمراهى باقى‏مى‏ماند.و علامت این صفت مهلکه و کیفیت‏شناختن آن، آن است که آدمى، طایفه‏اى (برخى) از مطالب و استدلالات خود را بر جمعى از معروفین به استقامت‏سلیقه ومنزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب‏برى‏ء و اگر تخطئه نمودند و او خود «مذعن‏»[۴] نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به‏یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمى‏توان کرد.و باعث جهل مرکب‏و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجى ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن‏است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنهاموجب استقامت ذهن مى‏شود.و یا خطائى است که در استدلال نموده، در این وقت‏باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق ازعلماى معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصاى تمام، تا به خطاى خود برخورد و یا سبب آن مانعى است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت ‏یا محض حسن ظن به شخصى یا نحو آن و علاج آن این است که‏سعى و اجتهاد کند در ازاله موانع ، تا به نتیجه مطلوب و رفع جهل برسد.
      [۱] . بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۱۵۶، ذیل ح ۱.
      [۲] . اکمه به معنى: کور مادرزاد، و ابرص به معنى: پیسى است.
      [۳] . بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۲۳، ح ۳۶.
      [۴] . معترف، اقرار کننده.
      ملا احمد نراقی- معراج السعاده، ص۵۴ و ۶۸.
      منبع:پایگاه اینترنتی کاروان صادقیه

    • تعصب و لجاجت

      تعصب و لجاجت
      اشاره
      بی تردید اساسی‏ترین پایه عبودیت و بندگی خدا تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است.
      تعصب به معنی «وابستگی غیر منطقی به چیزی‏» تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت‏به معنی اصرار بر چیزی است‏به گونه‏ای که منطق و عقل را زیر پا بگذرار، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه‏» است که سد راه پیشرفت و تکامل انسانهاست.

    • بیهوده گویی

      بیهوده گویی
      گاهی انسان سخنی می‌گوید که ضرری به خود یا مؤمن دیگری وارد نمی‌سازد لکن هیچ فائده و ثمره‌ دنیوی و اخروی نیز ندارد، اینگونه سخن گفتن اگر چه مباح و جایز است ولی از جهتی مذموم و مکروه می‌باشد، زیرا بی‌فائده و عبث است و شخص عاقل مرتکب فعل عبث و عمل بی‌فائده نمی‌شود و مهمتر اینکه انجام کار بی‌فائده در صورت امکان انتفاع خود ضرر است چون در نزد عقلاء ‌دفع منفعت ضرر و دفع ضرر منفعت بمشار می‌آید.
      انسان به منزله تاجری می‌باشد که عمر او سرمایه او است پس باید در هر لحظه‌ای فائده‌ای متوجه خود سازد و اقوات گرانبها و سرمایه‌ عزیزش را بسادگی از دست ندهد بلکه بکوشد تا از این سرمایه‌آی که در مدت کوتاهی در اختیار او گذاشته شده حداکثر استفاده را بنماید و برای آخرت خود زاد و توشه ذخیره کند، در حالیکه تکلم بی‌فائده حتی برای یک لحظه تضییع سرمایه است.

    • بی غیرتی

      بی غیرتی
      «غیرت» به معنای رَشک و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.[۱] علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف کرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه که حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یکی از ملکه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است.[۲] اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی[۳] ضرورت غیرت
      «غیرت» یکی از کمالات انسانی است که دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه کرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزکار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
      «اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ»[۴] خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است.

    • بهتان و تهمت

      بهتان و تهمت
      بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر به چیزی که راضی نیست دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب.
      بهتان و تهمت از گناهان کبیره است و در قرآن مجید به شدت از آن نهی، و عذاب شدیدی برای آن ذکر گردیده که به آن اشاره خواهد شد.

    • بداخلاقی و کج خلقی

      بداخلاقی و کج خلقیبداخلاقی نزدیک به غلظت و بدخوئى است و ظاهر آن است که: غلظت و درشتى از ثمرات کج خلقى باشد. همچنان که انقباض روى و دلتنگى و بد کلامى نیز از آثار آن است. و این صفت از نتایج قوه غضبیه است. و این از جمله صفاتى است که آدمى را از خالق و خلق دور مى‏کند، و از نظر مردم مى‏افکند، و طبعها را از او متنفر مى‏کند.
      و هر کج خلقى اغلب مسخره مردمان و مضحکه ایشان مى‏شود، و لحظه‏اى از حزن و الم و اندوه و غم خالى نیست.
      و از این جهت حضرت امام جعفر صادق – علیه السّلام – فرمودند که: «هر که بد خلق است خود را معذب دارد». و بسیار مى‏شود که به واسطه کج خلقى ضررهاى عظیم به آدمى مى‏رسد، و از نفعهاى بزرگ محروم مى‏شود، و عاقبت هم آدمى را به عذاب اخروى مى‏افکند.
      مروى است که: روزى به حضرت رسول – صلّى اللّه علیه و آله – عرض کردند که:
      «فلان زن روزها روزه مى‏گیرد و شبها را به عبادت به پاى مى‏دارد و لیکن بد خلق است و از کج خلقى به همسایگان خود آزار مى‏رساند. آن حضرت فرمودند: هیچ خیرى در او نیست، و او از اهل جهنم است». و آن حضرت فرمودند که: «بد خلقى بنده را مى‏رساند تا اسفل درک جهنم». و باز آن حضرت فرمودند که: «خدا منع کرده است قبول توبه بد خلق را. عرض کردند که: چرا یا رسول اللّه؟ فرمودند: به علت اینکه هر وقت از گناهى توبه کرد در گناهى بدتر مى‏افتد». و فرمودند که: «بد خلقى گناهى است که آمرزیده نمى‏شود». و بعضى از بزرگان گفته‏اند که: «اگر مصاحبت و همنشینى کنم با فاسق فاجر خوش خلقى، دوست‏تر دارم که با عابد کج خلقى بنشینم».

    • اهانت و تحقر دیگران


      اهانت و تحقر دیگران
      اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا و مذمت آن
      شکی نیست که این صفت مذمومه در شریعت مقدسه حرام، و موجب هلاکت صاحب آن است.
      از حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است که: «خدای ـ تعالی ـ فرمود: هر که اهانت برساند به یکی از دوستان من، پس کمر به مبارزه‌ی با من بسته است».[۱] و در حدیث دیگر از آن سرور منقول است که: «پروردگار عالم ـ جل شأنه ـ فرمود: به تحقیق که با من جنگ کرده است هر که ذلیل کند یکی از بندگان مؤمن مرا».[۲] و از حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که: «هر که پست و حقیر کند مؤمنی را ـ خواه مسکین باشد و خواه غیر مسکین ـ خدای ـ تعالی ـ باز نمی‌ایستد از پست کردن و دشمنی او، تا رجوع کند از آنچه به آن مؤمن کرده است.»[۳] و احادیث در این خصوص بسیار است.

    • اسراف


      اسراف
      اسراف و تبذیر از گناهانی است که بر کبیره بودنش تصریح شده است. چنانچه در صحیحه فضل بن شاذان از حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ و همچنین در روایت اعمش از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ ضمن شماره‌ی کبائر، اسراف و تبذیر را ذکر فرموده‌اند و برای دانستن بزرگی این گناه مقداری از آیات و اخبار رسیده یادآوری می‌شود و بعد معنا و اقسام آن ذکر می‌گردد.
      در سوره‌ اعراف می‌فرماید: «بخورید و بیاشامید (از آنچه بر شما حلال شده) ولی از حد نگذرانید به درستی که خداوند دوست نمی‌دارد تجاوز کنندگان را»[۱] یعنی خدا مسرفین را دشمن می‌دارد. و بعضی از مفسرین فرموده‌اند: هر که را خدا دوست ندارد اهل عذاب است زیرا محبت خدا به معنی رساندن ثواب است.

    • آرزوهای طولانی


      آرزوهای طولانی
      طول امل(آرزو) عبارت است از: امیدهاى بسیار در دنیا، و آرزوهاى دراز، و توقّع زندگانى دنیا، و بقاى در آن.
      بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است به فکر باش که بنیاد عمر بر باد است
      مجو درستى عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه، عروس هزار داماد است
      و سبب این صفت پلید دو چیز است:

    • عزم درکارها


      عزم درکارهایکی از صفات انسان کامل و برجسته، عزم درکارها و زندگی است. قرآن به این ویژگی با اشاره به انسان های کاملی چون پیامبران اولوالعزم یعنی نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) وحضرت پیامبر اکرم (ص) توجه داده و از مردمان خواسته است تا با سرمشق گیری از ایشان، دراین مسیر کمالی قرار گیرند.عزم به معنای قاطعیت و جدیت درعمل، یکی از مهم ترین ویژگی ها و عناصر درزندگی است که انسان بدون آن نمی تواند کاری را از پیش برد. به این معنا که اگر شخصی با هزاران نفر مشورت کند و با بهره گیری از عقول مردم به بهترین و کامل ترین اندیشه دست یابد ولی ناتوان از عمل باشد، شکست خورده است. از این رو قرآن به پیامبر اسلام (ص) دستور می دهد که هرگاه با مومنان مشورت کردی عزم کن و کاری را که به یقین و قطعیت در آن رسیدی به طور جدی پی گیر باش. دراین مرحله تنها نیاز به توکل است تا خداوند مددکار تو باشد و به هدف و مقصدی که با این عمل متوجه آن شده ای برسی: فاذا عزمت فتوکل علی الله.بنابراین عزم به معنای آن است که شخص پس از قطعیت و یقین به درستی کاری، اقدام جدی برعمل آن داشته باشد وکوتاه نیاید.از این رو از ویژگی ها و بلکه از مولفه ها و عناصر اصلی عزم، صبر دانسته شده است؛ زیرا کسی که در مقام عمل قرارمی گیرد باید برای دست یابی به هدف کوتاه نیاید و در برابر…
      عزم درکارها

    • آثار نیکوکاری در قرآن

      آثار نیکوکاری در قرآناز جمله مفاهیم ارزشمندی که در آموزه های دینی به خصوص قرآن کریم، مورد عنایت و توجه قرارگرفته و به آن سفارش شده، احسان و نیکوکاری است. احسان و نیکوکاری کارکردهای زیادی در عرصه های فردی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و… دارد. مؤمنان واقعی و انسان های صاحب خرد و اندیشه در هر عصر و نسلی، سعی و تلاش نموده اند خود را به صفت و ویژگی احسان و نیکوکاری، آراسته سازند. و این توصیه و سفارش سعدی است که می گوید:
      ره نیک مردان آزاده گیر
      چو ایستاده ای دست افتاده گیر

    • نیکی به دیگری = نیکی به خود

      نیکی به دیگری = نیکی به خود
      در فرهنگ اسلامی ایرانی این معنا جا افتاده است که «هر چه کنی به خود کنی؛ گر همه نیک و بد کنی»، یا «تو نیکی کن و در دجله انداز؛ که ایزد در بیابانت دهد باز». این به معنای نیکی کردن به دیگران، بی چشمداشت از آنان است، چرا که بازگشت این نیکی و احسان در نهایت به خود فرد است.
      در آموزه های قرآنی، نگاهی برتر به این رفتار ارزشی شده و از فرازی برتر، احسان به دیگران همان احسان به خود دانسته شده است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا این معنا و مفهوم قرآنی را براساس آموزه های قرآنی تبیین نماید.

    • توکل

      توکل
      توکل
      توکل در اصل از ماده «وکالت» به معنای انتخاب کردن است، و می دانیم که یک وکیل خوب کسی است که حداقل دارای چهار صفت باشد: آگاهی کافی، امانت، قدرت و دلسوزی.
      توکل یعنی اعتماد و اطمینان دل در همه امور به خداوند و بیزاری جستن از هر قوه و قدرتی. و این منوط بر این است که در عالم هستی جز خداوند فاعلی وجود ندارد؛ و هیچ کس قوه و قدرتی ندارد مگر به واسطه او، تمامی علم و قدرت امور بندگان در دست اوست، و به هر یک از بندگان عطوفت و عنایت و رحمت تام دارد، فوق علم او علمی نیست و فراتر از عنایت او عنایتی، پس هر کس چنین اعتقادی داشته باشد البته به خداوند اعتماد دارد و به غیر او به کسی حتی به خودش هم توجهی ندارد.

    • لطایفی از استعاذه


      لطایفی از استعاذه
      ۱- در میان اقوال «اعوذ بالله» عروج از خلق است به سوی خالق و از ممکن بسوی واجب و این راه مشخص است در ابتدای کار و ابتدای امر چرا که در ابتدای امر راهی برای شناخت نیست مگر اینکه استدلال شود به احتیاج خلق به وجود خالق بی نیاز و توانا و سخن «اعوذ» اشاره دارد به غنی مطلق خدا و گفته ی بنده مبنی بر «اعوذ» اقرار به نیاز و احتیاج خود است و گفته ی «بالله» اقرار به دو مطلب: ۱- اینکه حق جلَّ و علا بر تحصیل تمامی خیرها و دفع تمامی شرها توانا است۲- هیچ کس دیگری به این صفت وصف نمی شود و برآورنده ی حاجات جز او کسی نیست و بخشنده خیرات هم جز او کسی نیست و هنگامی که بنده این حالت را در خود مشاهده کرد از خود و از همه چیز جز حق بسوی خدا می گریزد و در این گریز راز فرموده ی حق تعالی «ففروا الی الله» (سوره ذاریات آیه ۵۰) را در می یابد و آنگاه که به غیبت حق می رسد و در نور جلالت او غرق می شود سخن خدا را که فرموده است «واما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی» (سوره ذاریات آیه ی ۴۰) را مشاهده می کند و آنگاه می گوید: پناه می برم به خداوند «اعوذ بالله» ۲- بی شک گفتار «اعوذ بالله» اعتراف است به ناتوانی انسان و توانایی پروردگار و این خود دلالت دارد براینکه وسیله ای برای تقرب و نزدیکی به خدا جز اظهار عجز و بندگی وجود ندارد. در فرمایشات رسول الله (ص) آمده است که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و معنی این گل گفته این است که نفس و جان خود را به ضعف و کوتاهی و سستی شناخته، پروردگارش را به اینکه او توانا است بر انجام هر کاری شناخته است، و هر کس که خود را به نادانی شناخت، پروردگارش را به بخشش، فضل و عدالت شناخته است. و هر که خود را به دگرگونی حال شناخت پروردگارش را به کمال و جلال شناخته است و در تأویل این فرموده ی پیامبر (ص) گفته اند که «هر که نفس اش را به پدید آمدن و حدوث شناخت پروردگارش را به ازلی بودن شناخته است و هر که به فنا و نابودی شناخت پروردگارش را به بقا و جاودانگی شناخته است. (مقاصد الحسنه- ص ۱۴۹).

    • قاعده طلایی

      قاعده طلایی
      بازخوانی یک دستورالعمل رفتار اجتماعی از کلام حضرت علی (ع)
      سوالی که برای انسان ها و به خصوص جوان ها مطرح می شود، این است که آیا در تنظیم روابط اجتماعی مان قاعده و مبنایی داریم که در همه حوزه های روابط اجتماعی به کار ما بیاید و به ما کمک کند؟! اگر چنین قاعده ای وجود داشته باشد به ما خیلی کمک می کند. قانونی که ما با عمل به آن بتوانیم تمام حوزه های روابط اجتماعی را بر اساس یک شیوه مطلوب سازماندهی کنیم. در روابط اجتماعی انسان، حوزه های مختلفی وجود دارد. یک جا با خانواده خودمان مواجهیم که حلقه اول روابط اجتماعی ماست. بعد حلقه های دیگری مانند اقوام، دوستان و … به آن اضافه می شود. اگر قانون و قاعده ای بیابیم که در کل این روابط اجتماعی جواب بدهد، این می شود یک قانون طلایی! این قانون طلایی وجود دارد و جزو آن قاعده هایی هم هست که ملت های مختلف طی زندگی اجتماعی خودشان به صورت یک قاعده عقلی به آن رسیده اند و در فرهنگ های مختلف هم مطرح است. در فرهنگ اسلامی ما هم این قانون به رسمیت شناخته و بیان شده.

    • هشدارهای علوی به حارث همدانی

      هشدارهای علوی به حارث همدانی
      امام علی (ع) در بخش نامه های نهج البلاغه (۱) به “حارث همدانی “رهنمودها و هشدارهایی داده است که برای همیشه و همگان در طول تاریخ سودمند و آگاهی بخش و عبرت آموز است این نامه را در دو محور هدایت ها و هشدارها به اندازه مجال شرح خواهیم داد، لکن پیش از آن لازم است درنگی در شخصیت حارث همدانی داشته باشیم.
      حارث همدانی
      حارث، از خواص شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود. او یار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترین بود (انه کان افقه الناس) در سال ۶۵ هجری از دنیا رفت.

    • چرایی اعتراف معصومین علیهم السلام به قصور و کوتاهی