تصاوير منتخب

شکست حرمتها با ازدواج موقت

مجموعه: دانستنیهای قبل از ازدواج

شکست حرمتها با ازدواج موقت

 ازدواج موقت یک اقدام شرعی است و هیچگونه منع قانونی ندارد، اما موضوع این است که عرف جامعه ما این موضوع را نپذیرفته است. تا زمانی‌که عرف جامعه این موضوع را نپذیرد نباید آن را از بلندگوها اعلام کرد. پیش از این نیز ماجرای ازدواج موقت مطرح شده بود اما مشاهده کردیم که استقبالی از آن نشد. متاسفانه هر‌چند وقت یکبار برخی از مسئولان ازدواج موقت را به‌عنوان راهکاری برای برطرف شدن مشکل ازدواج جوانان مطرح می‌کنند، غافل از اینکه با ازدواج موقت، مشکل ازدواج جوانان برطرف نمی‌شود. حقیقت این است که به‌دلیل مشکلات اقتصادی در جامعه، مشکل ازدواج نیز ایجاد شده است، این مشکلات در نهایت منجر شده تا جوانان علاقه‌ای به ازدواج نداشته و به تبع آن سن ازدواج نیز بالا رود.

 همه اینها بدلیل توانایی نداشتن افراد برای تشکیل خانواده، بیکاری و ناامنی شغلی است. این در حالی است که برخی مسئولان به جای اینکه فکری به حال جوانان و برطرف شدن مشکل ازدواجشان کنند، موضوع ازدواج موقت را مطرح می‌کنند.

برخی به‌دنبال این هستند تا فرهنگ از دواج موقت را در جامعه جا بیندازند، شاید دلیل آنها نیز کم هزینه بودن این ازدواج و تاثیر نداشتن متغیرهای اشتغال و در آمد بر این نوع ارتباط است، اما با این حال جامعه همچنان این موضوع را نپذیرفته است. نکته قابل توجه این است که ازدواج موقت را نمی‌توان به‌عنوان یک ازدواج واقعی تلقی کرد، بیشتر به آن به‌عنوان ارتباطی برای برطرف کردن موقت نیازها نگاه می‌شود بنابراین به معنای تشکیل خانواده نیست، چرا که ازدواج تا زمانی که دائمی نباشد، نمی‌تواند معنای تشکیل خانواده را بدهد از این رو مشکل ازدواج با ازدواج موقت برطرف نمی‌شود. تنها می‌تواند برای مدت زمانی، نیازهای عاطفی افراد را برطرف کند. پس این نوع ارتباط نیز مشکلات خاص خود را دارد. کارشناسان اجتماعی همواره نگرانی خود را از ترویج این نوع ازدواج بیان کرده اند. واقعیت این است که ازدواج موقت تنها برای مجردها نیست و مردان متاهل را نیز مخاطب قرار می‌دهد، همین موضوع سبب می‌شود تا کانون خانواده به خطر افتد، بنابراین نه تنها مشکل ازدواج برطرف نمی‌شود، بلکه ازدواج‌های فعلی نیز با مشکل مواجه می‌شوند.

برخی مدعی هستند که اختلاط دختر و پسر در دانشگاه‌ها نگران کننده است و با ازدواج موقت می‌توان این اختلاط را مشروع کرد، این در حالی است که اگر در اختلاط حریم‌ها رعایت شود، مشکلی ایجاد نمی‌کند غافل از اینکه با ازدواج موقت، بسیاری از حریم‌ها شکسته شود.  دوستان  عزیز گرچه عقد موقت دارای ثواب زیادی است به نظر من باید شرایط را سنجید و تنوع طلبیها را کم کرد . بر حسب وظیفه لازم است چند روایت در  مورد زیاده روی در متعه برایتان نقل کنم. امیدوارم که خدا مارا  به حق هدایت کند و آنچه مورد رضای اوست  متوجه ما گرداند تا دچار پشیمانی و حسرت نگردیم خدایا خودت دلهای ما متوجه نگاهت بگردان.

1.محمد بن شمعون گفت: امام کاظم(ع) به بعضی از یارانش نوشتند:زیاده روی در متعه نکنید و برای برپایی سنت پیامبر(ص) عمل کنید و آن کار شما را از همسران خود بازندارند که باعث عصبانی شدن آنها گردد و آنها در اثر عصبانیت حق را انکار کنند و بر ما که شما را بر آن کار داشته ایم نفرین کرده و لعنت بفرستند.(و باعث کفر و ارتداد آنها گردید).
2. علی بن یقطین می گوید: از امام کاظم(ع) از متعه سؤال کردم، حضرت فرمود:تو را با این کارها چه کار، خدا تو را از آن بی نیاز کرده است.عرض کردم: می خواهم بدانم که آیا حلال است یا نه؟! بله در کتاب علی(ع) این عمل حلال است.
(-علت این که امام او را از این کار بازداشتند موقعیت خطیر او بود؛زیرا او وزیر هارون الرشید بود و هارون او را از خود می دانست و او برای خدمت به خلق خدا به دربار هارون رفته و سخت تقیه می کرد و شیعه بودن خود را مخفی می داشت).
3. فضل می گوید:شنیدم از امام صادق(ع) درباره متعه و امثال آن کارها، که می فرمود:اگر فردی از شما را در محل عورت و جای زشت دیده شود خجالت نمی کشد؟و حیاء نمی کند؟و بعد از آن چگونه می تواند به صورت برادران صالح خود نگاه کند؟(مقصود حضرت این است که دنبال متعه و امثال این گونه کارها نروید که باعث رسوایی شما شود).

4. سهل بن زیاد می گوید: از چند نفر از اصحاب امام صادق(ع) شنیدم که حضرت به اصحاب خود می فرمودند:شما از متعه کردن در مکه و مدینه، به خاطر من چشم پوشی کنید؛زیرا شما با من در رفت و آمد هستید.می ترسم شما را بگیرند و اتهام زنا بزنند و بعد بگویند این یکی از اصحاب و پیروان امام جعفر صادق می باشد.
در مکه زنی بود ثروتمند که هر وقت ابان به مکه می رفت او را متعه می کرد.اختلاف بین آنها پیدا شد و زن برای اذیت و گرفتن مال زیادتر،نقشه ای کشیده او را در صندوقی کرد، چند حمال آورد صندوق را به درب مسجد بردند. زن از بیرون صندوق به ابان گفت: اینجا در بزرگ مسجد، صفا است تو را آورده ام این جا، می خواهم فریاد بزنم و بگویم که این ابان است که به منزل من آمده می خواست با من زنا کند و آبروی تو را ببرم.ابان از داخل صندوق به او گفت من ده هزار درهم(که پولی زیاد بود)به تو می دهم، این کار را نکن، زن پول را گرفته ابان را آزاد کرد.
این خبر به امام صادق(ع) رسید و لذا حضرت به اصحاب فرمود: به خاطر من این کار را در مکه و مدینه نکنید.
5. این حدیث را چند نفر از راویان از امام صادق(ع) نقل کرده اند که: امام به اسماعیل جعفی و به عمار ساباطی فرمودند:به هر دو نفر شما تا وقتی با من رفت و آمد دارید ازدواج موقت حرام است و این حرمت از آن جهت است که می ترسم شما را بگیرند و به عنوان حدّ زنا، شلاق بزنند و شما را مشهور به زنا کنند و بعد بگویند این افراد از یاران جعفر بن محمد(امام صادق) هستند.

لذا امید آن داریم کسانی  که در مدت عمر شریفشان   عقد موقت را تجربه کرده اند  خاطرات تلخ و شیرینشان را برای ما  ارسال نمایند  تا  حقیقت صیغه  برای دوستانمان آشکار گردد تا از تجربیات دیگران استفاده شود و عمرشان در این زمینه هدر نرود.لازم به ذکر است اگر کسانی  که  بخواهند با نظراتشان سوء استفاده نمایند  یا برای حل مشکلشان  آدرس و شماره تلفنی بدهند باید متوجه گردند که  بنده حقیر در این زمینه هیچ گونه مورد و فرصتی را نداشته و  با عرض پوزش تمام شماره تلفنهایی که خواهران و برادران  در نظراتشان میفرستند  آنها یکجا حذف میکنم. چون اینجا سایت همسریابی نیست. علت گذاشتن این پست بدین علت است :یک روز بنده درفضای مجازی  در مورد عقد موقت  سرچ  می کردم .  در یکی از سایتها  نظر خانمی رادیدم  که او بی بندوباری و تنوع طلبی شوهرش به  حساب عقد موقت گذاشته بود و به اربابم امام صادق علیه السلام راجع به عقد موقت اهانت کرده بود با دلائل قانع کننده خواستم که آن نظر را حذف نماید .برای آگاهی  بیشتر  این بحث را جهت مزایا و معایب عقد موقت  نوشتم  تا دوستان  که اطلاعات  و تجربه ها وخاطره های خود در این زمینه به ما ارسال نموده تا حقیقت صیغه آشکار گردد وزندگیها به جدایی نکشد و  از عقد موقت سوء تعبیر نشود. ضمنا اگر کسی قصد  سوء و به دروغ   بخواهد  در این نظری بنویسد و عمر  و وقت میهمانان سایت را تلف نماید در پیشگاه خدا مسئول است.بنده صحت و کذب این نظرات را تایید نمیکنم فقط نقل قول می نمایم.تاشما ثوابش را بدانید و مشکلات و دردسرهایش را ببیند. آنروز ارباب ما مشکلات امروز جامعه را در نظر میگرفت و واقع  بین بودند. بدانید  نکاح موقت در صورتی  انسان را از گناه پاک میکند که شرایطش  فراهم گردد. من در این پست نظراتی که با عقل  و منطق سازگار می باشد  و مروج فساد نمیشود.تایید میکنم .تا  بدانید: دین اسلام دین کامل و جوابگوی  مسائل  و نیازهای جامعه   درتمامی زمانها و مکانها   است  اگر عیب و مشکلی هست در اسلام نیست  آن  در نحوه عملکرد ماست. هدف ما از گذاشتن  این پست بدین علت  است که: مردان تنوع طلب نباید هوسرانی خود را به حساب عقد موقت بگذارند و حقوق همسران خویش که در سختیها و مشکلات پناهگاهشان بوده ضایع نمایند  تا بواسطه حماقت این افراد برداشت جامعه از عقد موقت منفی گردد و مردم از دین زده شوند و از پیشوایان دینی برائت جویند .

از همه عزیزان التماس دعا دارم.  منتظر نظرات خوبتان تا اطلاع ثانوی هستیم و سعی کنید با اسم مستعار مطلب بگذارید. التماس دعا


نظرات (۷۸)

  1. سلام در دین شیعه هرچه هست  لازم است چون خداوند نیازهای بندگان را پیش بینی کرده است. من دانشجویی بودم در مرکز استان درس میخواندم  با یکی از خانم معلمها که هم بحث بودیم که از شوهرش طلاق گرفته بود او را4سال صیغه کردم مهریه اش را کرایه منزلش دادم  هفته ای دوبار به ایشان مراجعه میکردم و به حرام نمی افتادم در حالی که دوستان من از حرام خودشان را ارضا میکردند. بعد از اینکه درسم تمام شد  با دختر مورد علاقه ام ازدواج کردم و هیچ مشکلی ندارم فقط هیچ کس غیر از خداوند  اطلاع نداشت. الان از ان زن هیچ خبرندارم
  2.  عقد موقت بهترین هدیه خداوند به خانمهای مطلقه است. شوهرم معتاد بود بعد از یکسال طلاق گرفتم  حدود دوسال صیغه پسر خاله ام شدم  در خانه  مادر بزرگمان  چهار پنج روزی به ایشان رجوع می کردم با اینکه پسر خاله ام 9 سال از من کوچکتر بود  .  وقتی ایشان به خدمت سربازی رفت و مدت صیغه من تمام شد  بعد از تمام شدن عده ام خواستگاری برایم پیدا شدبا ایشان ازدواج کردم و از ایشان دو فرزند دارم و با ایشان تفاهم داریم .   صیغه باعث شد من گناه نکنم . و خداوند هم کار مرا درست کرد  و هم کار پسر خاله را. ولی هیچ کس از کار ما خبر نداشت جز مادر بزرگم ایشان  نمیگذاشت کسی از این موضوع خبر دار شود و پسر خاله ام با دختر عمویش ازدواج کرد و  و خدا را شکر زندگی خوبی دارند.
  3. ازدواج موقت  نعمتی از نعمتهای الهی است که اگر کفران شود  باید تاوانش را در همین دنیا پس دهیم. من زنی هستم صاحب بک فرزند که شوهرم در حادثه تصادف از دنیا رفت.  با حقوق بازنشستگی شوهر و درامد کشاورزی امورات زندگیم را به خوبی اداره میکنم.. غریزه جنسی مرا اذیت میکرد  و فکرهای بعد به سر میزدم  با  روزه درمانی  تا حدود  جلو غریزه را میگرفتم. تا اینگه به شخصی بیش از چعل سال سن داشت و مجرد بود ایشان را قسم دادم که من صیغه شما میشوم شما به خاطر خدا اینکار را بکن و مهریه اش را صلوات و مخفی نمودن صیغه قرار میدهم  ایشان می ترسید  چند سال پیش ایشان   بر اثر بیماری از دنیا میروند  چند وقت خواب ایشان را دیدم که به خاطر ازدواج نکردن در عذاب است . به من گفتند  به خاطر کمک نکردن به تو گرفتارم مرا حلال کن. چند روز بعد یکی از تجار پسته که همسرشان فوت کرد و از ترس بچه هایش قادر به ازدواج نبود ایشان توسط خوابی که مرحوم  به ایشان آدرس داده بود مرا صیغه کرد ماهی 500هزارتومان  ده ساله  هفته ای دوبار پیش من می آید.  این را بدانید: غرایض انسان حق طبیعی انسان قلمدادشده است امانحوه ی استفاده ازآن می بایست براساس رضایت خداوندوبه طور مشروع ومنطقی برطرف گردد.

    دروجودانسان به تکامل رسیده هیچ وقت مسئله آرامش روحی ازشهوت جنسی جدانبوده است بلکه دربسیار مواقع زندگی ها ازارضای جنسی خوب تبدیل به یک احساس عاطفی عمیق وماندگارتبدیل می شود.

    بیاییدمثبت فکرکنیم وزیبا بیاندیشیم وبه بهترین وجه ازنعمت خدابا رضای خدااستفاده کنیم قطعناکاری که درآن رضایت خداست فسادبه همراه ندارداین یادمان باشد.حدودشرعیه، خط قرمزمامسلمانان می باشد

    برادران وخواهران:اسلام یعنی پایبندبودن به انسانیت وبه تکامل رسیدن نه شهوت بازی

     وحوسرانی.به معنای ساده تربزرگترین لذات دنیایی مامخلوقات همه وهمه لحظه ای است ازارضای نیازهای جنسی بگیرتاخوردن وخوابیدن وگشتن ونگاه کردن نمیگوییم نباید باشد اتفاقاباید باشد ولی هرکار کنیم هرچقدر به این نوع نیازهانیازمندباشیم گذراست وباز احساس می کنیم ان چیزی که میخواستیمرا بدست نیاورده ایم.می دانید چرا؟ چون که وجودمالذت را میخواهداما لذت را نمی توانددردرون خودنگه دارد هرکار که انجام بدهیم خلاصه اش باخود میگوییم لذت بردیم هیچ وقت

    نمی توانیم بگوییم همیشه لذت می بریم مثال:وقتی یک شیرینی خوردیدوخوشمزه هم بود چندلحظه بعدنمیگوییددارم لذت می برم میگویید لذت بردم واین یکی ازمشکلات ماانسانهاست که به اصل خود نمی خواهیم برگردیم یعنی زمانی که شما کیک راخوردید .خوردن کیک ولذت بردن ازلذت آن لحظه ایست اما اگراین لذت رامدیون محبت خداوندونعمت او که باعث شده لذت ببرید باشیداین لذت برای شما ماندگار خواهدشدبلکه بسیارارزش این لذت بالاترخواهدبود.ومنظورازطرح این موضوع:این است که اگرنیازی داریداول ترس ازخداورضایت خدابرایتان مهم باشد نه حرف مردم.مابعضی وقتها زبان مردم راکاری ترازخشم خداوند می دانیم اگرشمانیازی داریدمنطقاباشرایط موردنظرولی بارضایت

     خدواندورعایت عرف جامعه به نیازخودسامان بدهید.

  4. لذت زندگیم را در صیغه حس کردم. دختری بودم که سه روز بعد از  روز عروسی  در صانحه تصادف شوهرم را از دست دادم. ناگفته نمانم  در این حادثه بر اثر بیماری  برای همیشه  نمی توانم مادرشوم در بین مردم میگفتند  تو سر خور هستی و قدمت نحس است.  با مردی ازدواج کردم  به خاطر بچه  بعد دوسال طلاق گرفت.این باعث که که ازدواج نکنم  و از ازدواج  خاطره خوشی ندارم مخصوصا دعواهای مادر شوهر ها. چون  فرهنگی هستم  سالی چند بار  مشهد میروم  با یکی از  کارکنان مسافرخانه ای مشهد آشنا شدم ایشان  همسرش را از دست داده صیغه ایشان شدم و این امر باعث شده  حداقل ماهی بیش از یکبار بزیارت امام رضا بروم  و الان در مشهد خانه  ای خریدم  ان شاء الله در سالهای آینده انتقال میگیرم مشهد میروم . با ااینکه کسی که من در صیغه اش هستم گفته بیا دائم همسرش بشوم  از بس خاطره بدی دارم گفتم صیغه  ماه به ماه میشوم همیشه پیشتان می آیم دوست ندارم در شناسنامه هیچ مردی  اسم ثبت شود . تا جوانم با صیغه خودم را ارضا میکنم  در پیری به خانه سالمندان میروم.

  5. زنی هستم که پنج سال پیش شوهرم  رادر حادثه تصادف از دست دادم  خداوند را سپاسگزارم  مرا با عقد موقت  از گناه پاک کرد و خوشبخت کرد.   از درد غریضه جنسی  رنج می بردم  پسری داشتم 20 ساله بود  دوستی داشت از بچگی  با پسرم بزرگ شده بود  من محبتم را به دوست فرزندم زیاد کردم تا اینکه یک روز به خانه ما آمد و پسرم نبود ایشان جوان متدینی بود او را دعوت کردم به خانه گفتم صبر کن پسرم الان می آید.قرآنی را آوردم و او را قسم دادم که و گفتم این راز را به کسی نگوید قبول کرد بعد ثواب صیغه را برایش در اینترنت سرچ کردم و با ایشان نشان دادم او قبول کرد که مرا صیغه کند  . ایشان  جوان  پاک و زیبایی است . مدتی است صیغه ایشان هستم  و کسی غیر از خدا از این موضوع  خبر نداشت. چندی بعد  پدر او به رحمت خدا رفت . بعد از  تمام شدن عده  مادراو   شرایطی برای مادرش ایجاد کردم که صیغه  فرزندم بشود   قصه خودم را تعریف کردم  و گفتم پسران نباید بفهمند  که مادرانشان صیغه  آنهاهستند. الان مادر او صیغه فرزندم است در حالی که پسران خبر ندارند  هر دو پسر ازدواج کرده اند  فقط هفته ای یکبار  به ما هامراجعه می کنند.  با این وجود کسی خبر ندارد و ما هم زندگیمان را انجام می دهیم . من نیمه گمشده ام را در حقیقت صیغه پیدا کردم. این حدیث پیامبر  ص به من روحیه داد و زندگی دوباره ای به  من بخشید  ای کاش شما این حدیث را در همین پست میگذاشتید.

    در خلاصه الاخبار از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که یک روز به یارانش فرمود: «‌برادرم جبرئیل ، از پروردگارم برایم هدیه‌ای آورد که خداوند به هیچ یک از پیامبران پیش از من هدیه نکرده بود و آن متعه است.  لئالی ج 3 ص

    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: دو نفری که ازدواج موقت می نمایند هنگامی که با هم صحبت می کنند، کلام آن ها تسبیح خداوند است و هنگامی که دست همدیگر را گرفتند، گناهانشان از میان انگشتانشان فرو می ریزد. هنگامی که یکی از آنان دیگری را می‌بوسد، خداوند برای هر بوسه، ثواب یک حج و عمره را می دهد و هنگامی که ازهم جدا می‌شوند خداوند برای هر دوی آنان به هر لذت و شهوتی که برده اند، حسنه ای به بزرگی کوههای بسیار بلند در نامه عملشان    می نویسد و هنگامی که بلند شده و غسل کردند، خداوند گناهان آنان را می بخشد و آبی بر مویی از موهایشان مرور نمی کند، مگر اینکه خداوند برای هریک از آن ها ده ثواب نوشته و ده گناه محو کرده و ده درجه بالا می برد. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:و برای هر کسی که پیوند بین آنها ایجاد کرده باشد همین ثوابها خواهد بود و در ادامه فرمودند یک درهم (خرج برای) متعه ،از هزار درهمی که درراه خدا خرج شود برتراست به خدا سوگند که متعه برتر است و آن چیزی است که قرآن دربارة آن سخن گفته و سنت بر آن جاری شده است. لئالی الاخبار ج 1 ص 244 . شما را به پیامبر نظرم را تایید کنید شاید کسی به این حدیث عمل نماید و ثوابش شامل  حال ما کرد  با تشکر

  6. بهترین خاطره زندگیم عقد موقت بود. در زمان خدمت سربازی در شیراز خدمت میکردم یک روز در مرخصی شهری  شب جمعه ای بود  به زیارت حضرت احمد بن موسی مشرف شدم . بین خودم و امامزاده  یک شوخی کردم گفتم ای امامزاده آیا میشود  امشب یک زن حلالی برای من برسانید . بعد از اینکه زیارتم  تمام شد  خانمی محجه کنارم آمد و گفت  سرکار صیغه نمیخواهید. من جا خوردم و ترسیدم . گفت نترس به همین شاه چراق من زن بیوه هستم  که شوهرم مرده  و قصد کلا برداری ندارم  ایشان گفت من به بابایم گفتم شبی تا صبح تو حرم هستم  ایشان مرا برد در خانه اش تا صبح آنجا بودیم و در مدت 8ماهی که خدمت داشتم تمام شبها ی جمعه کنار ایشان بودم ایشان بهترین غذاها را برایم درست میکرد. چون کارمند بیمارستان بود و حقوق بگیر بود خرجی مرا هم میداد. بعد از خدمت سربازی با ایشان تماسی گرفتم به من بعد از تمام شدن عده با یک کارمند بانک ازدواج کرده ام و زندگی خوبی را دارد. من هم 3 سال بعد از خدمت ازدواج کردم و یک پسر دارم. شیرین ترین خاطرات زندگیم 8ماه آخر خدمت در شیراز بود یادش به خیر  هر وقت شیراز میروم یادم از آن خاطرات می آید.

  7. عقد موقت فرشته نجاتی است .که لذت دنیا و سعادتمندی آخرت  تضمین میکند. بنده  جوان مجردی بودم که  به کارگری  مشغول بودم.  چند سال پیش  برای پیوند  زنی به شهری از استان کرمان رفتم . آنجا برای اربابی که خانم 50 ساله بود کار میکردم وقتی که برای تسویه حساب رفتم و قتی مرا دید  به من گفت فلانی  من شوهرم مرده  من برای  ارضا غریغ جنسی مجبورم  سالی 6 ماه امریکا بروم  که کسی مرا نشناسد اگر تو قبول بکنی هفته ای دو روز پیش من بیایید من  ماه به ماه حقوق برایتان می ریزم و نیازی نیست دیگر کارکنید. گفتم اگر قبول بکنید صیغه من بشوید و من گناه نکنم من حاضرم . از  توضیح المسائل  خطبه را خواندیم  و ایشان ماهی  دو میلیون تومن به من میدهد و من چهار روزی یک شب  به منزلشان می روم و به عنوان مباشر مشغول هستم هم مرا بیمه کرده و هم ماشینی برایم گرفته. با اینکه 25 سال از من بزرگتر است  من نزدیک دو سال است که با دختری که 8 سال از خودم کوچکتر است زدواج کردم به همسرم گفتم من کارم جوری است که 4شبی یک روز سر کار هستم   او هم قبول کرد خوشبختانه زن صیغه ای من یکسالی است میگوید هفته ای یک روز بیا . بعضی وقتها الان من 10 روزی یکبار میروم و دو روز میمانم . من به برکت صیغه شغل راحتی دارم که خوشبختی خویش را  مدیون اسلام میدانم.

  8. صیغه بهترین پشتیبان من در دوران دانشجویی بود.  وقتی دانشگاه قبول شدم و رفتم در منزل زن 50 ساله ای که مطلقه بود  کسی نداشت. تنها  و بازنشسته بیمارستان بود . از من ماهی 50هزارتومن کرایه میگرفت وبعضی اوقات غذا هم برایم می آورد. کم کم به من نزدیک شد و گفت من خرج زندگیت را میدهم و کرایه از شما نمیگیرم به شرطی که مرا صیغه کنید .قبول نکردم کم کم راضیم کرد  اول می ترسیدم  کم کم به این کار  رغبت پیدا کردم  با اینکه جایی مادر بزرگم حساب میشد   و 31 سال بزرگتر از من بود به خودش میرسید .  یک ماشینی برایم خرید و با اینکه خانواده ما وضعیت مالی خوبی نداشتند  به آنها کمک میکرد حتی جهیزیه خواهرم را داد و خواهرم راعروس کرد.  . من شرمنده  اش شدم گفتم تا ایشان باشد با کسی ازدواج نمیکنم . چند وقت تمام دارایی را بنام من کرد و همسری را برای من انتخاب کرد  و گفت    به همسرت در این مورد چیزی نگو  و بعد از مدتی گفت شما زندگیتان را بکنید من دوست دارم به خانه سالمندان بروم و آنجا راحتر هستم و نیازی به شوهر ندارم حقوق بازنشستگیش را به خانه سالمندان میداد و در آنجا زندگی میکرد  بعد از دو سال  در روز 21 رمضان با حال روزه  دعوت حق را لبیک گفت.  من هر شب جمعه سر مزارش میروم و با نثار قربانی و خیرات  یادش را گرامی میدارم
  9.  عقد موقت شانس و اقبال میخواهد که ما نداریم. و برای مردمتاهل  درد سر دارد. یادم هست. دو سال ب پیش از گیر ماه رمضان میخواستیم فرار کنیم به مشهد برویم با ماشین شخصی از جاده شمال و تهران  نیت حرکت کردیم به اتفاق خانواده به زیارت عبدالعظیم رفتیم  . خانمی  زیبا به من گفت آیا میخواهید صیغه شما بشوم  گفتم باشه  به دنبالش رفتم  به خانه ای رفت  استکان چایی برایم آورد  و گفت صبر کن تا خودم را آرایش کنم و آماده بشوم. اینقدر خوشحال شدم .   یک مرتبه  دیدم دو مرد آمدند گفتند هرچه دارید رو کن  و رمز کارت بانکیت را بده . ما تو را زندانی میکنیم  تا برویم حسابت را خالی کنیم. خلاصه کارت ما از حساب جاری بود  4000000 به حسابمان بود  میخواستیم به مشهد برویم  از ترس کشتن  مجبور شدم  هرچه داشتم بدهم  نامردها تمام حساب را خالی کرده بودند رفته بودند طلا فروشی طلا خریده بودند. دیگر نتوانسیم به مشهد برویم حتی دویست هزارتومن پول بنزین زنگ زدیم خواهرم به حسابمان بریزد تا برگردیم   الان وقتی اسم صیغه برده میشود  ترس همه وجودم را فرا میگیرد.
  10.   صیغه اولین لذتی در عمرم چشیدم.  من مجرد بودم از آنجایی که وضعیت مالی خانواده ما تعریفی نبود   کارگر روز مزد بودم برای کارگری به میدان رفتم. یک روز خانمی جوان آمد مرا برای شخم باغچه برد . از آنجایی که خداوند مرا زیبا آفریده بود این خانم عاشق من شد . وقتی باخبر شدم که این خانم دو سال پیش از همسرش جدا شده و مطلقه هست گفتم . اگر صیغه بشوید من قبول دارم. از آنجایی که این زن از خوانین سیرجان بود .  قبول کرد و گفت  ما در فارس یک موتور کشاورزی داریم  شما بیا نقش  خواستگار را بازی کن  و خودت را مهندس جا بزن  یکماه همراه من بیا برویم آنجا .من هم همین نقش را بازی کردم  خودش پول به حساب من میریخت و هرچه میگفت من اجرا میکردم و سه برابر حقوق کارگرانش میداد. یکماهش شد سه سال   هرجای ایران میرفت من را باخودش میبرد . وقتی پدرش  از دنیا رفت  و از آنجایی یک برادر و خواهر بیشتر نداشت و این خواهر بزرگ بود  حسابدار خودش بود  از سهم خودش سهامی از کارخانه ای در اصفهان خرید و گفت این کارخانه بنام شماست و با من ازدواج کرد و من به برکت عقد موقت صاحب همه چیز شدم و الان پدر دو فرزند هستم . من توانستم با یاری خدا این زن را محجه و مومنه بار بیاورم وبرادر و خواهریم را به خانه بخت برسانم و در کارخانه ام کار کنند. و خانه خوبی  برای پدرم  خریدم و مخارج زندگیشان را تامین میکنم. و خدا را بی نهایت شکر گزارم.
  11. سلام جناب آقای تقی نژاد این پست  نظراتش عالی است.ای کاش  این نظرات را منتشر میکردید. من اعتقاد دارم  کسی که زن خوب و مومنی دارد نباید دنبال صیغه برود ولی کسی که در سفر است و همسر ندارد و برای زنان مطلقه خوب است و ثواب دارد به شرطی کسی متوجه نشود اگر  مرد و زنی شناخته آنها مورد سرزنش و تابلو میشود. من یکبار  در زمان مجرد به خاطر ثواب در ایام  تبلیغ  با خانم مطلقه یک ماه در مناطق محروم  این ثواب نصیبم شد و بعد دیدم زن خوبی است با ایشان ازدواج کردم و از او 3 فرزند دارم . ایشان با اینکه زن هست مرا قسم داده گفته اگر خواستی زنی صیغه کنید من مانع نمی شوم و من به  احترام او با هیچ زنی خطبه عقد موقت نمی خوانم.
  12. کاش میتونستم یه زن پیدا کنم که صیغه کنم و از این فشار روحی راحت بشم ؛خیلی سخت شده پاک بودن توی این جامعه
  13. باسلام و ادب

    آقایی که به نام مستعار میرزا  رضا نظر گذاشتید. نمیدانم از کجای ایران این نظر را دادید. اگر خدا را دوست دارید و دنبال پیدا کردن  زنی به طور موقت  برای حفظ دین هستید و یا هر آقایی که غصه دین را میخورید. من با کمال میل در خدمتم.  من حاضرم 3سال صیغه شما بشوم  به شرطی و شروطها. من زنی 46 ساله در یکی از روستاهای جنوب  استان کرمان   که چند سال پیش در راه برگشت از مشهد شوهرم در حادثه تصادف عمرش را به شما بخشید  و تنها فرزندم که پسری می باشد بر اثر ضربه مغزی دچار اختلاس حواس گردید. و نیاز به مراغبت دارد. تا چندی پیش پدرم زنده بود و کمک حالم بودند 3ماه پیش پدرم سکته کرد  و تنها شدم   با دیه شوهرم که سپرده کرده بودیم و حقوق کمیته امداد  و نگهداری چند گوسفند روزگارم را  به شکر خدا سپری میشود. من  با عقد محضری  با این شرایط به مدت سه سال   صیغه شما میشوم . 6شرط میگذارم .

    1.به مدت 3 سال در خدمت من باشید  و دل از خانه و زندگیتان بکنید.کارهای خانه و نگهداری فرزندم را به عهده بگیرید.

    2. اجازه  حاملگی را به من بدهیدتا فرزندی بیاورم حداقل بعد از مرگم از برادرش سرپرستی نماید.

    3.چنانچه قبول کردیدحق ندارید بعد از مدتی کارت تمام شد بخواهید مدتت را ببخشید و  بروید به شهر خودتان و مرا رها کنید .

    4. حق سگونت را به من بدهید نگویید روستا امکانات ندارد. فکر هجرت را از سرتان بیرون کنید.

    5. اگر ادعای  دینداری  و مسلمان بودن میکنید  بیا  و دینت را حفظ کن   در نظری بنویس موافقم و  شماره تماست رابه طور خصوصی به همین سایت ارسال کن.

    6. چون مادرم مرحومم سیده بود  به جد مادر م زهرا اگر بخواهید مرا سرکار بگذارید و  با زندگی من بازی کنید شما را به خداوند واگذار میکنم. و در صحرای محشردر مقابل  جده مادرم باید پاسخگو باشید.

    اگر این شرایط را ندارید  و معتاد و ولگرد هستید فکر صیغه را از سرتان بیرون کنید.

    از مدیریت سایت تشکر میکنم که صبورانه  به نظر ما گوش دادند و خواهشمندم  نظرم را تایید نمایید
  14. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام خیلی ممنون از ایجاد این سایت و پرداختن به موضوع ازدواج موقت
    جوانی مومن هستم که نیازمند ازدواج موقت هستم چون نمیخواهم به گناه کشیده بشم اگه خانمی امکان صیغه شدن را دارا میباشد به ایمیلم پیام بدهد تا بیشتر با هم اشنا بشیم تا در صورت امکان به صیغه هم در بیایم
    *******************
    • پاسخ:

      سلام و عرض ادب خدمت تمامی برادران و خواهران گرامی و میهمانان سایت مادر  ارجمند  ((مادر اربابمان امام صادق علیه السلام)):
      امیدوارم که خداوند مشکل ازدواج و اشتغال همه جوانان عزیز  و زمینه دوری از گناه و معصیت   و توفیق کسب فیوضات معنوی را برای همه ما فراهم نماید. بنده حقیر در این زمینه هیچ گونه مورد و فرصت این کار را ندارم. حتی به این موضوع فکر هم نکرده  و نمیکنم. تمام شماره تلفنهایی که خواهران و برادران میفرستند  با نظراتشان را حذف میکنم.  
      یک روز بنده در سایتهای اینترنت که سرچ کردم   در یکی از سایتها دیدم  شخصی به اربابم امام صادق علیه السلام  راجع به عقد موقت اهانت کرده بود  این بحث را جهت مزایا و معایب عقد موقت  نوشتم  تا دوستان  که اطلاعات و تجربه ها وخاطره های خود در این زمینه به ماارسال نموده تا حقیقت صیغه آشکار گردد وزندگیها از هم نپاشد و سوء تعبیر نشود. 
      لطفا دو روایت را تا آخر بخوانید. مخصوصا داستانی  که اربابمان  موقعیت شناسی کرده و راه را نشان داده  تا جایی آقا  برای بعضی از دوستانش صیغه را  در شرایطی  جایز ندانسته و حرام کرده من آن جملات را با رنگ قهوه ای علامت زدم حتما مطالعه فرمایید. از صبوریتان متشکریم.
       ضمنا اگر کسی قصد داشته باشد به دروغ  نظر بنویسد و  وقت میهمانان سایت را بگیرد در پیشگاه خدا مسئول است. بنده صحت و کذب این نظرات را تایید نمیکنم فقط نقل قول می نمایم.تاشما ثوابش را بدانید و مشکلات و دردسرهایش را ببیند. 
      آنروز ارباب ما مشکلات امروز جامعه را در نظر میگرفت و واقع  بین بودند. به نظر حقیر  نکاح موقت انسان را از گناه پاک میکند باید شرایطش  فراهم گردد. من در این پست نظراتی که با عقل  و منطق سازگار است  و افشاء فساد نمیکندتایید میکنم .
      به نظرم  اگر مرد متاهلی که صاحب همسر   و تنوع طلب است.دنبال این امربرود  از اعتبار خویش کاهسته  و روزگار بر وفق مرادش حاصل نمیشود. و اگر زن بیوه ای که بخواهد صیغه شود جوانب را در نظر نگیرید و کسی خبردار شود  و نسنجیده عمل کند تابلو  و زبانزد زد خاص و عام  و زندگی بر کامش تلخ میگردد. پس خودتان با عقل و درایت کامل  شرایط را سنجیده و موقعیتها را در نظر گرفته و با  کمال اختیار  سرنوشت خود را از عمق چاه تا اوج آسمان تعیین نمایید. پس بدانید: دین اسلام دین کامل و جوابگوی تمامی مسائل جامعه   درتمامی زمانها و مکانها هست  اگر عیب و مشکلی هست در اسلام نیست  آن  در نحوه عملکرد ماست. از همه عزیزان التماس دعا دارم. این شما و این هم احادیث و انتخاب با شماست.
      پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: دو نفری که ازدواج موقت می نمایند هنگامی که با هم صحبت می کنند، کلام آن ها تسبیح خداوند است و هنگامی که دست همدیگر را گرفتند، گناهانشان از میان انگشتانشان فرو می ریزد. هنگامی که یکی از آنان دیگری را می‌بوسد، خداوند برای هر بوسه، ثواب یک حج و عمره را می دهد و هنگامی که ازهم جدا می‌شوند خداوند برای هر دوی آنان به هر لذت و شهوتی که برده اند، حسنه ای به بزرگی کوههای بسیار بلند در نامه عملشان    می نویسد و هنگامی که بلند شده و غسل کردند، خداوند گناهان آنان را می بخشد و آبی بر مویی از موهایشان مرور نمی کند، مگر اینکه خداوند برای هریک از آن ها ده ثواب نوشته و ده گناه محو کرده و ده درجه بالا می برد. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:و برای هر کسی که پیوند بین آنها ایجاد کرده باشد همین ثوابها خواهد بود و در ادامه فرمودند یک درهم (خرج برای) متعه ،از هزار درهمی که درراه خدا خرج شود برتراست به خدا سوگند که متعه برتر است و آن چیزی است که قرآن دربارة آن سخن گفته و سنت بر آن جاری شده است. لئالی الاخبار ج 1 ص 244 .
       سهل بن زیاد می گوید: از چند نفر از اصحاب امام صادق(ع) شنیدم که حضرت به اصحاب خود می فرمودند:شما از متعه کردن در مکه و مدینه، به خاطر من چشم پوشی کنید؛زیرا شما با من در رفت و آمد هستید.می ترسم شما را بگیرند و اتهام زنا بزنند و بعد بگویند این یکی از اصحاب و پیروان امام جعفر صادق می باشد.در مکه زنی بود ثروتمند که هر وقت ابان به مکه می رفت او را متعه می کرد.اختلاف بین آنها پیدا شد و زن برای اذیت و گرفتن مال زیادتر،نقشه ای کشیده او را در صندوقی کرد، چند حمال آورد صندوق را به درب مسجد بردند. زن از بیرون صندوق به ابان گفت: اینجا در بزرگ مسجد، صفا است تو را آورده ام این جا، می خواهم فریاد بزنم و بگویم که این ابان است که به منزل من آمده می خواست با من زنا کند و آبروی تو را ببرم.ابان از داخل صندوق به او گفت من ده هزار درهم(که پولی زیاد بود)به تو می دهم، این کار را نکن، زن پول را گرفته ابان را آزاد کرد.این خبر به امام صادق(ع) رسید و لذا حضرت به اصحاب فرمود: به خاطر من این کار را در مکه و مدینه نکنید.. این حدیث را چند نفر از راویان از امام صادق(ع) نقل کرده اند که: امام به اسماعیل جعفی و به عمار ساباطی فرمودند:به هر دو نفر شما تا وقتی با من رفت و آمد دارید ازدواج موقت حرام است و این حرمت از آن جهت است که می ترسم شما را بگیرند و به عنوان حدّ زنا، شلاق بزنند و شما را مشهور به زنا کنند و بعد بگویند این افراد از یاران جعفر بن محمد(امام صادق) هستند.
      ما خیر دنیا و آخرت را از درگاه حضرت احدیت برایتان خواستارم. التماس دعا
  15. عقد موقت تنها  وسیله  نجات من بود . بعد از مرگ پدرم ده سال پیش بر اثر نداشتن علم تجارت ورشکست  شده  بودم. و  مقداری پسته سالی کردم و موقع چک رسید پول نداشتم   مجبور شدم مدتی خودم را مخفی کنم. رفیقی از دوستان خدمت سربازیم در بم داشتم به بم رفتم  و  جریان  فرارم را به دوستمم گفتم . دوستم گفت  آیا حاضرید مدتی زنی را صیغه کنید  و در خانه آنها بنشینید  و تا هر وقت خواستید اینجا باشید.. گفتم باشه . فردا مرا برد منزل یکی از اقوامشان  که از شوهرش  طلاق گرفته بود  وقتی زن مرا دید  از من خوشش آمد  و گفت تا چه مدت  میخواهید  اینجا بمانید گفتم تا زمانی که بتوانم از گیر طلبکارها در امان باشم. گفت من 5 سال صیغه تو میشوم و تو اینجا بمان  من تمام قرضت را می پردازم. .من هم چاره ای جز قبولی نداشتم. گفت من مهریه ای از شما نمی خواهم  براثر  بچه دار نشدن شوهرم مرا 6  ماه طلاق داده و رفته  پدر و مادرم غصه میخوردند  شما  در عرف مرا به عنوان زن دائم بپذیر  که حرفی  پشت سرمن نباشد. . گفتم مانعی نیست  . زن  با پدر و مادرش زندگی میکرد . خانه مهریه اش را فروخت و پولش را به من داد و گفت برو قرضت را ادا کن که کسی  پدر مرحومت را فحش ندهد. و کسی از این ماجرا خبردار نشد. من قرضم را ادا کردم و آمد در خانه پدرش می نشستیم این زن تنها فرزند خانه بود که پدر و مادرش معلم بازنشسته و خودش پرستار بیمارستان بود.  من در خانه آنها بودم کارهای خانه را انجام میدادم و از پدر و مادرش پرستاری میکردم . زن یکسال از من بزرگتر بود . با خودم گفتم این زن فرشته نجات من بود  زندگی من را نجات داد پس بهتر است که من دل این زن را شاد کنم .  وقتی که خانم از سر کار آمد به ایشان گفتم . خواهشی از شما درآمد که مرا به عنوان همسر دائم قبول کنید گفت من بچه دار نمیشوم  و شما جوان هستید  گفتم من بچه نمیخواهم فقط شما را میخواهم . ایشان قبول کردند. یک شب  همسرم در بیمارستان بود من تنها بودم با خدایم درد دلی داشتم گفتم ای خدای مهربان تو کمکم کردی و دستم را گرفتی   از همین زن فرزند صالحی به من عطا کن. به خدای واحد چند وقت بعد خانمم حامله شد    فرزند پسری خدا به من داد و نام پدرم را گذاشتم  به یاری خداوند الان صاحب  دو فرزند هستم و مغازه ای داریم  و زندگی بر پایه تعالیم اسلام شروع کردیم و همیشه خدا را شاکریم و احساس میکنم خوشبخترین زوج جهان هستیم.

  16.  عقد موقت خوب است تا جایی  خیانت نباشد.  چند  سال پیش دوستی داشتم از  از قشر سرمایه دار و مومن. این دوستمم خواهری داشت  که به  ایشان علاقمند شدم با اینکه از فاصله طبقاتی برخوردار بودیم و خانواده ایشان مخالف بود دختر  با همه سختیها  خانواده اش را وادار کرد که با  ازدواج من موافقت کنند.  به خاطر زخم زبان اقوامش حتی از شهرشان هجرت کرد  .  با کمکهای پدرش در شهرمان صاحب خانه و فروشگاه و ماشین و ...شدیم . و تمام زندگیش را به پایم ریخت .  و صاحب فرزند دختری شدیم.   تا اینکه  شیطان مرا وسوسه کرد  با یکی از کارکنانم که زیبا بود  به خاطر رابطه ما  از شوهرش جدا شد . بعد از  تمام شدن عده   او را صیغه کردم مدتی بعد خانم متوجه شد . مرا نفرین کرد  چندی پیش تصادف کردم و پایم  قطع شد  . با این حال  زن اولم  از من پرستاری میکند و محبتش را بیشتر کرده و زن صیغه حتی یکبار به دیدنم نیامد خواهشمندم که نظرم را تایید کنید و  خانمم  این را ببیند و  غلط کردن مرا بشنود  در محضر خدا قسم میخورم هرگز خیانت نمی کنم و از مهربانی و ایثار ایشان سپاسگزارم. به نظر من عقد موقت برای مرد زن دار  بزرگترین بلای خانمانسوز  وفتنه است این را گفتم که کسی مثل من دچار اشتباه نشود . با رایزنی مدت صیغه ام را بخشیدم و ان بار دیگر با شوهرش ازدواج کرد.

  17. پسری هستم 19 ساله چندی پیش با یکی از معلمین که همکار و هم سن مادر م بود و از شوهرش طلاق گرفته بود   مخفیانه پیمان عقد موقت بسته ام.  ایشان تنها میباشد  اتفاقا یکماه پیش با او به مسافرت به شمال و مشهد و شیرازرفتیم تمام مخارج مرا  او به عهده گرفت این در حالی است که  مادرم خبر ندارد.و او از من حامله است   خیلی دلم میخواهد با ایشان ازدواج کنم  اگر مادر و پدرم بفهمند  دعوایم میکنند..  با اینکه 21 سال از من بزرگنر است من حاضرم با ایشان ازدواج کنم..خودش میخواست بچه را سفط کنیم گفته اند قتل حساب میشود  من حیرانم چکار کنم؟ بهترین تصمیم این است  با والدینم صحبت میکنیم اگر قبول نکردند  با خانمم  به شهری دیگر و زندگیمان را شروع میکنیم.
  18. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    صیغه شیرین  لذت زندگی من است. من زنی هستم جوان  که چند سال پیش شوهرم از دست دادم  غریزه جنسی  طاقتم را گرفته بود  تا مدت تمام شدن عده خودم را صبر کردم بعد از پایان عده  از آنجایی که در شهر ما  یک ******** است .  یک روز رفتم پیش امام جماعت مسجدمان گفتم   او را به ******** قسم دادم  که این موضوع را به کسی نگوید. قصه را گفتم و از رنج خویش سخن گفتم ایشان گفتند اسلام دین کاملی است و همه جوانب را در نظر گرفته من مردی را سراغ دارم که همسرش بیمار است  و نیازمند عقد موقت است  با ایشان تماس میگیریم به ا ین جا بیاید و صیغه را میخوانم و  **  **** *** ** ******* **** *** ** *****  *** ** ***** *****  * ****** ** **** ***** من صیغه 3 ساله او هستم  . چهار روزی یکبار  به آنجا میروم  و خودم را ارضا میکنم . ****** **** **** *** ******** **** **** ****  پیامی دارم به تمامی زن مطلقه  اگر واقعا مشکل جنسی دارید به امام جماعت محل و یا بگویید و قسمشان بدهید به کسی چیزی نگویند و از راه حلال خودتان را ارضا کنید  و ثواب ببرید.  خیلی جوانها هستند مومن بنا به دلائلی نمی توانند خودشان را ارضا کنند. از شما بهره ببرند و گناه دامن جوامع را نگیرد. بی شوهری خیلی سخت است. من که دردش را کشیدم میفهم که چقدر سخت است خدایا  هیچ زنی را از شوهر محروم مکن.

    • پاسخ:

      لطفا از اوردن اسم شخص و مکان مقدس خودداری شود در غیر این صورت قسمت های مورد نظر ویا کل متن حذف خواهد شد.
  19. صیغه  نردبان  خوشبختی من بود. من دختری  از سادات را دوست میداشتم که مادرم مخالفت میکرد.  مادرم چون برایم زحمت کشیده و  از سه سالگی که من یتیم شدم  قبول نمیکرد  و   با ازدواج با این دختر مخالف بود. و  چاره ای اندیشدم که هم جبران محبت مادر شود و هم از مخالفت  مادر راحت شوم  این فکربه مغز  هیچ کارگردانی خطور نکرد من از فضل خدا میدانم. از آنجایی من بچه یتیم بودم به سادات  احترام خاصی داشتم. با یکی از سادات بنام سید محمد از  یاسوج  که سالی چند ین مرتبه به رفسنجان می آید یکماه رفسنجان و یکماه یاسوج میباشد . به سید گفتم سید تو بیا مادرم را صیغه کن  در مدتی که در رفسنجان هستی در رفاه باشی و  فکر مادرم  به سید مشغول کنم تا به من گیر ندهد. ابتدا  رفتم کلید سازی  یک کلید خانه ساختم  و رنگ سبز زدم و زمانی مادرم میهمان خاله بود  سید را به خانه آوردم  و تمام  جاهای خانه را نشان سید دادم و اطلاعاتی در ا ز زندگیم و پدرو دایی و ....... دادم و کلید سبز را به سید دادم.  سید را سیر کردم و رساله ای به سید دادم که خطبه بلد شود.و به سید گفتم  فردا شب خودت را آماده کن.  شب موعود بعد از اینکه  شام خوردم  سید به من زنگ زد  به مادرم گفتم مادر شبی  همکارم تنهاست  میخواهم به جایش  سرکار ببروم از من خواهشی کرده تا صبح من نمی آیم مادر یک ترموس چایی و مقداریی آجیل همراهم کرد و من رفتم خانه سید به سید گفتم برو  الان وقتش است  خودم در اتاق سید خوابیدم  سید آرایش کرده و عطزده طبق نقشه  عمل کرد . سید درب را باز میکند . سلام مادرم رابه اسم صدا میزند ای کنیز مادرمان زهرا  ای (نام مادرم) احسنت بر عفت و صبر شما  خیلی سختی کشیدی و خداوند رنجهایی چندین ساله شما  اجر دهد.  چادرت را به سر کن که نگاهم به حرام نیافتد خلاصه ای از اطلاعات زندگی مادرم را میدهد و میگویدمن مامور شده ام   خطبه صیغه را بخوانم و تو بر من حلال شوید  کلید سبزی به من داده اند و مرا خبر داده اند  هر وقت این زن پاک تنها باشد  من مامورم نیاز جنسی این کنیز جدمان را برطرف کنم. مادرم خوشحال و راضی میشود  سید  او را  عقد موقت میکند  به مادرم میگوید برو خودت را آرایش کن . من به سید  کاندوم و داروهایی  که دیر ارضا یی دادم.  خلاصه سید تا اذان صبح آنجاست و غسل میکند و شماره مادرم را میگیرد و میگوید هر وقت خواستم  بیایم خبر بدهم. وقتی مادرم مشغول نماز است سید خانه را ترک میکند. نیم ساعت بعد من رفتم  و خودم را به خستگی زدم.  گفتم ای کاش دیشب نرفتم  گفته فردا شب هم باید بیاید مادرم گفت ثواب داره   اگر میخواهی از دستت راضی باشم کار مردم را انجام بده. فهمیدم دیشب براش خوش گذشته  روز  بعدسید از تلفن کارتی زنگ میزند   امشب میهمان میخواهی  مادرم میگوید  حتما بیا  من هم کنار سید بودم. و صدای مادرم را میشنیدم .به سید گفتم شبی  در حین لذت و لحظه خوش بودن مسئله مرا مطرح کن بگو اگر میخواهی بیشتر نزدتان بیایم با ازدواج فرزند با دختر مورد نظرم موافقت کن که خدا  شما را نعمت صیغه محروم نکند.   وقتی سید رفت  نیم ساعت بعد من رفتم.  گفتم من خسته شدم دیگر  به جایش شیفت نمیدهم از خدا میخواهد.  مادرم مرا آرام کرد گفت پسرم من هرچه فکر میکنم میبینم  تا زنده هستم میخواهم عیشت را بینم با هرکه دوست داری ازدواج کن.. برای  اینکه مادرم شک نکند فردا قفل درب را به بهانه خراب شدن عوض کردم . و کلیدی از همین قفل  جدید به سید دادم  و رنگ سبز زدم. مادرم نگران قفل  وکلید بود  با خودش گفت شاید سید دیگر نتواند بیاید.  شب بعد من به بهانه ای بیرون رفتم  بلافاصله  سید می آید و او را غافل گیر میکند . مادرم وقتی  کلید عوض شده سید را می بیند خوشحال میشود و به اعتقاد و اعتماد سید افزوده میشود . سید میگوید وقتی فهمیدم  نگران عوض شدن قفل هستی  آمدم که نگرانیت را برطرف کنم.  به مادرم میگوید وعده دیدار ما بعد از عقد پسرتان.  من در مراسم عقدتان حاضر میشوم ولی با عینک و بدون  شال و  کلا. بلاخره مادرم سریع مقدمات عقد ما را فراهم کرد  و سید را در مراسم در نزد میهمان میبیند. . الان مادرم با سید صیغه شده  وقتی سید رفسنجان است ماهی چندین مرتبه رجوع میکند. مادرم اصلا خبر ندارد  که این نقشه ماست  . هر وقت مادرم با زنم بحثی رخ میدهد  به سید میگویم او گوشزد مادر میکند خلاصه  مادرم   از ترس خبردار شدن  سید  با عروسش مداوا رفتار میکند و احترامش را نگه میدارد.   از مدیریت محترم میخواهم که به اینماه مبارک نظرم را تایید کند  و نظرم را نشان مادر بدهم و بگوید مادر راحت باش  صیغه که گناه نداره و لازم نیست  این سنت حسنه  از من مخفی نگه دارید.  حداقل با پسرش  راحت  باشدو و همیجا به مادرم میخواهم بگویم مادرجان دوستت دارم. نوکرتم.

  20. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام صیغه یک امر الهی است اما تو ا**** ***** جانیفتاده اگه کسی بفهمد ابروی طرف رفته 
    بنده به دلیل مشکلاتی احتیاج به **** **** اما کو کجا....
    اگه کسی هست که ******** ***** ***** صیغه شود..به همین **** *** *** ...
    • پاسخ:

      از نمایش آدرس و نشانی شما معذوریم.
  21. از برکت دعای پیرزنی که صیغه کردم صاحب همه چیز شدم  در دوران دبیرستان  در شهر درس و در خانه پیرزنی  دریک اتاق مستاجر بود م این زن حدود 65 سال سن داشت  یک روز به من گفت خواهش دارم  مرا امروز صیغه کن  حدود 40 ساله است تا با مردی همبستر نشدم  میخواهم این آرزو بر دلم نباشد.  به خاطر ثواب و نشکستن دل پیرزن به خواسته او عمل کردم  عقد موقت را جاری کرد   بعد از تمام شدن  کار  چند دعا برایم کرد  والله همه آنها به اجابت رسیدند روحش شاد و یادش گرامی .
  22. سلام و خسته نباشید  چندسال پیش  مادرم بیمار شد از آنجایی که خواهرم  بچه کوچک داشت من همراه مادرم در بیمارستان  بودم  با یکی از پرستاران خانم که از شوهرش جدا شده بود  آشنا شدم    شماره ایشان را گرفتم او را صیغه کردم  مدتها گذشت  دیدم خانم خوب و پاکی است  با ایشان ازدواج کردم   با اینکه 7 سالی از من بزرگتر است تفاهم داریم  ماشینی برایم خرید در آزانس کار میکنم   من بنای زندگیم را در عقد موقت میدانم و از زندگیم راضی هستم و یک فرزند دارم 
  23. عقد موقت باعث شد از گناه نجات پیدا کنم.. .

    هفت سال داشتم که پدر و مادرم را از دست دادم عموی بزرگوار و عزیزتر از جانم مرا به خانه اش آورد و بیشترین محبت را در حقم جاری کرد  16 سال بودم که عمویم را در حادثه  از دست دادم.  مرگ عمو پشتم را شکست. با اینکه عموی دو پسر بزرگتر از من داشت  مرا بیشتر از فرزندانش دوست میداشت.  از آنجایی زن عمویم زیبا بود  شش ماه بعد از مرگ عمو خواستگارانی برایش پیدا شد  از ترس بچه ها و به خاطر حرف مردم و حقوق بیمه عمویم  قبول نکرد. یک روز در منزل عمو خواب بودم که زن همسایه  آمد و با زن عمویم درد دل میکردند و متوجه بیداری من نبودند.  زن عمویم میگفت دلم شوهر میخواهد  اگر بچه ها بفهمند  مرا میکشند و  بچه هایم  سرگردان میشوند. از آنجایی غریزه جنسی سخت مرا اذیت میکرد .  از روحانی پرسیدم آیا میتوانم برای نجات از گناه زن عمویم را صیغه کنم. ایشان ثواب صیغه را برشمردند  و کتابی که این احادیث در آن نوشته بود  امانت از ایشان گرفتم. وقتی پسر عموهایم نبودند به زن عمویم  قصه را گفتم  و ثواب صیغه را  براش تعریف کردم گفت  علی  اگر مردم بفهمند که زن صیغه هستم  زبانزد و تابلو میشوم باعث ننگ است.  گفتم مگر کسی میخواهد بفهمد. به روح عمو من به کسی نمیگویم  بیا صیغه من بشو و کسی نمیفهمد صیغه ده ساله بشو هیچ کس شک نمی کنند هروقت خواستی در دسترس تو هستم. قبول کرد خودمان صیغه را خواندیم او 36 ساله و من 17 ساله بودم.  کار خدا او او خود را عقیم کرده بود راحت بودیم   یادم  است بعضی وقتها  به دبیرستان زنگ میزد گفت علی مریض است و بچه هایش در  مدرسه و دانشگاه بودند  خودش را آیش  غلیظ  میکرد همیشه غذای مقوی برایم  میداد بعضی وقتها بچه ها حسودی میکردند میگفت او بچه یتیم است و گناه دارد. با اینکه الان 38 سال دارم و بچه هایش همه ازدواج کردند من دلم رضا نمیشه با کسی ازدواج کنم.  او حسابی به خودش میرسه . به خدا قسم غیر از خدا از  این قضیه هیچ کس  خبر ندارد. چون ایشان به من محبت کردند و در دوران جوانی مرا از گناه نجات دادند  به خدای احد واحد تا ایشان زنده باشند حتی اگر با ویلچر جابجا شود  من ناخن چیده شده او را به هزار دختر  14 ساله عوض نمیکنم با اینکه خودش به من گفت تو داماد بشو. ماهی یکبار پیشم بیا  من حاضر نشدم با خودم میگویم دلش میشکند.

  24.  صیغه باعث تا شیرینی عبادت را بچشم.  وقتی 22 ساله بودم به تنهای  جهت زیارت بی بی عصمت در کوهبنان  رفتم  . هنوز هیچ وقت با زنی  ارتباطی نداشتم حتی صحبت کردن. آن شب بعد از اینکه دعای کمیل خواندم.  دو رکعت نماز خواندم با خدایم عهد بستم ای خدای مهربان من امشب دلم هوس زن کرده خودت از حلال برایم برسان اگر رساندی تا عمر دارم نماز شب میخوانم . همین امشب . برای فردا نشود نمی توانم تحمل کنم .  به داخل چادر رفتم وقتی خاموش زده شد. دیدم درب چادم باز شد  دختری  داخل آمد و گفت ج... آقا هنوز نخوابیدی گفتم خواهر اشتباه آمدی . گفت شما مگر ج.... نیستی و با خدا نذر نماز شب نبستی.. گفتم بله از کجا فهمیدی. گفت من هرساله با مادر و دایی ام سالی یکبار به زیارت بی بی می آییم.  پدرم 5 سال پیش فوت کرده  خودم طلبه هستم . دیرشب نماز  حاجت خواندم و از خدا قسم همسر مومنه ای برایم پیدا شود. دیرشب خواب بابایم را دیدم که به من گفت فردا شب هم همین جا بمانید .قبل از نماز مغرب جوان ریشی  چادر نارنجی  سمت راست بر پا میکند جوان متدینی است  به اسم ج...عهد بسته و زن  میخواهد من به تو اجازه میدهم تو فردا شب به چادرش برو متوجه باش کسی تو را نبیند  تو صیغه اش بشو و نیازش را  برآورده کن. اشک شوق در چشمانم جاری شد و قصه خودم را گفتم . دختر گفت  تا مادرم بیدار نشده من صیغه را بخوانم. او صیغه را خواند  به او رجوع کردم   بعد از  خواسته ام تمام شد. ابتدا او رفت دسشویی با آب سرد غسل کرد و بعد من با آب سرد غسل کردم و اولین نماز شبم را خواندیم و دو هفته بعدبا ایشان به محضر رفته و به  عقد دائم در آمدیم. از آن شب  نماز شبم ترک نشده و شیرینی نماز شب را حس میکنم. حتی اگر شب دیرقت بخوانم یک ساعت به نماز شب بیدار میشوم. امکان ندارد یک شب خواب بیافتم.  فرزند اولم دختری بود  حاصل  عقد موقت بود حافظ 10 جز قرآن است . خداوند به کار ما برکت داده صاحب همه چیز هستیم.  خدمت تمامی میهمان این فضا که متعلق به مادر ارجمند است و تمامی نظر دهندگان بشوم . من از زمانی به سن بلوغ رسیدم با هیچ زن نامحرمی حتی شوخی هم نکردم. و ارتباطی نداشتم. که خداوند کارم را اصلاح کرد.

  25.  با اینکه  زن زیبا و مهربانی خدا برایم فراهم کرده و صیغه کردن زن مطلقه یائسه در دوران خدمت سربازی  شیرین ترین  خاطره  فراموش نشدنی  در طول عمرم است.است. از وقتی که ازدواج کردم نه فکر صیغه را دارم و نه اینکار میکنم. منظورم  اینه جوان مجردی که شرایط ازدواج را ندارد حتی اگر با زن 60 ساله هم نکاح موقت ببندند مثل اینکه با حوری بهشتی تزویج کرده.
  26. خداوند را شاکرم  و  که از دنیا نرفتم تا عقد موقت قسمتم شد. اگر شبانه روز شکر گزاری کنم باز ناشکری کردم.  من مجرد هستم  در ایام پسته چینی نگهبان ترمنال ضبط پسته  میشوم.  دو سال پیش با یکی از خانمهای کارگر  که برای کار به ترمینال آمدند آشنا شدم و ایشان را صیغه کردم . قرار ملاقاتم را در امامزاده رضا لاهیجان گذاشتیم.  روزها که بچه هایش مدرسه هست  در آنجا این سنت حسنه را اجرا میکنیم.  مهریه ایشان  سالی 1200000 هزارتومن  داده ام.  چون بعد از ماه رمضان زن عقد میکنم مدتم را می بخشم  و برای همیشه با عقد موقت خدافظی میکنم. اختلاف سنی من با  آن  زن صیغه ای19 سال است.
  27. خدا را گواه میگیرم با اینکه متاهل  و 23 ساله  و دارای زن زیبایی هستم . حاضرم حتی برای یک مرتبه یک پیرزن 70 ساله زشتی که باید او را تر و خشک کنند. صیغه کنم تا به ثواب صیغه  برسم . به قرآن مجید راضی دارم تا آخر عمر سخت ترین بیماریها نصیبم شود و تا عمر دارم در فقر باشم فقط 10 دقیقه  زن صیغه داشته باشم ببینم چه مزه ای میدهد. تصور نکنید من هوس بازم  من حاضرم بمیرم و در سختی باشم  که نگاهم به نامحرم را نبیند. به خدا چندین مرتبه فرصت گناه فراهم شده بود من اجتناب کردم.

  28. راحت شدم  شش سال شوهرم مرده بود  با روزه درمانی خودم را آرام میکردم  وقتی که در این پست شما از ثواب عقد موقت خبر دار شدم    و خاطرات صیغه را دیدم دو روز پیش به سرگذر رفتم و یک کارگر  جوان دیدم و شماره اش را گرفتم گفت اگر کاری در شب باشد شما می آیید . او قبول کرد  شب گذشته زنگ زدم  او آمد  و او مجرد بود  صیغه  یکشبه ایشان شدم . واقعا لذت بردم  زن پنجاه با یک پسر 21 ساله تا دوساعت به سحر  کنارم بود صدهزار تومن  هم اجرتش را دادم .. .صیغه آرام بخش ترین دارویی تا بحال من دیده ام  . بعد غسل کردم  برای روزه خودم را آماده کردم. من یک دختر و یک پسر دارم که هر دو ازدواج کرده اند. تنها در خانه هستم  . سنم 50 ساله است .و یائسه هستم الان هر وقت نیاز داشته باشم میروم یک  پسربچه می آورم و خودم را ارضا میکنم و ثواب میبرم . غصه من این است که چرا در این مدت 6سال اینقدر سختی کشیدم. و از حقیقت صیغه آگاه نبودم. من صیغه هیچ مرد متاهلی نمیشوم.

  29. سلام جناب تقی نژاد موضوع بحث عالی است آخر ما نفهمیدم شکست حرمتها با اجرای عقد موقت صورت میگیرد یا عدم اجرای آن. این موضوع مرموز است مثل طمعه ای  که شکار را به تله می اندازد  جامعه را به این سو گرایش میدهید.  خوب نقطه ای دست گذاشتید.دستتان درد نکند  گله ای از شما داریم  که  چراتمامی نظرات را تایید نمیکنید.. من به حقیقت صیغه اعتقاد دارم. من پدرم از دنیا رفته بود  مادر ساده لوحی داشتم.  چون ما توان خرید جهیزیه را نداشتم شخصی پول دار   پسری ساده لوح داشتند   مرا یکماه صیغه پسرش کرده  و مبلغ 5میلیون مهریه داد اگر پسرش توانی زناشویی را داشته باشد مرا عقد ببندد.و گرنه   بعد از یکماه از هم جدا میشدیم..  چند روز بعد از عقد یک روز پدر شوهر به نزد من آمد و از من عمل منافی عفت کرد گفتم تو مثل پدرم هستی؟ اینکار حرام است  گفت اگر به خواسته من تن ندهی میگویم تو دختر فاسدی هستی  قبول نکردم گفت  10میلیون به تو میدهم   خواسته ام را اجابت کن. و این را بگیر پول جهیزیه تو میشود. قبول نکردم گفت به  خدا میروم آبرویت را میبرم  . گفتم  تو اگر به همه عالم بگویید و همه عالم شاهد بشوند من نمیترسم چون گواه  و شاهد پاکدامنی من خداوند است و دست او از هر دستی بالاتر است.. گفت اگر خدا تو را آدم حساب میکرد فقیر نمی آفرید.  او رفت دلم شکست  او را به خدا واگزار کردم  او چند قدمی رفت  که فرمان ماشین مزدایی بریده میشود به ماشین او میخرد و در جا میمیرد. من این موضوع را به کسی نگفتم.  بعد از  تمام شدن عده  خواهرانش به من پیشنهاد عقد دائم کردند   بنا شد نصف ارث شوهرم را مهریه من کنند.  با ایشان ازدواج کردیم اتفاقا شوهر خوب و مطیع بود  از او صاحب دو پسر شدم  تا اینکه 6سال بعد از ازدواجمان همسرم     غش میکند  و به رحمت خدا میرود دو سال بعد از مرگ شوهر   صیغه سه ساله شخصی که زنش بچه دار  نمی شد  شد م و  برای او یک دختر  آوردم.  چندی پیش همسر اولش  سرطان سینه میگیرد و میمیرد الان  همسر دائم شدم  شوهرم کارمند بانک و مردی دیندار و با تقوی و بین بچه هایم فرق نمی گذارد. این را میخواست بگویم عقد موقت برکت است متاسفانه در جامعه ما مثل زنا تعبیر میشود. به روح پدرم  من از زمانی که بلوغ رسیدم خیلی جا کلفتی کردم ولی با هیچ مردی  رابطه حرام نداشتم تنها چیزی که سرمایه و دارایی من در تمام لحظات تنهایی ام بود توکل به خدا بود به خدا قسم از همه فامیلم سرمایه بیشتر شده و دست همه اقوامم را میگیرم و کمک حالشان هشتم هرکدام مشکل مالی برایشان پیش می آید تا حد توان مشکلشان را حل میکنم. خواهر شوهرمان تمامشان به نان شب محتاج شده اند  به همه آنها کمک میکنم. این از فضل خداوند بزرگ است. آقای تقی نژاد وقتی پروفایلتان را خواندم  فهمیدم خیلی  عاشق امام صادق  هستی . اگر واقعا او را دوست دارید این نظرم را تایید کن
  30.  من پسر 18 ساله مجرد هستم.   دلم میخواهدفقط 10 دقیقه  زن صیغه داشته باشم ببینم چه  مزه ای میدهد؟  من پیرزن فرتوت صیغه شده از حلال را زیباترین دختر از راه حرام نرجیح میدهم.
  31. اولین لذت زندگیم را در عقد موقت یافتم.  ما چهار برادر بودیم من برادر سوم هستم   حدود هفت سال پیش   سه تا از برادر ها در یک سال خواستگاری کردند   آن دو برادر  بزرگ هنوز عقد کرده اند من  صاحب دوتا بچه  و خانه و زندگی هستم .  وقتی که من به خواستگاری همسرم رفتیم  نامزد کردیم  در روز بعد پدر خانمم زنگ زد و گفت بیا خانه  کارت دارم  رفتم  در خانه  شان  دختر و مادر و پدر بودند.  قرآنی که نشان برده بودیم آورد و قسم داد وبه من گفت   آیا تو دختر من را پسند کردی و نیت ازدواج دارید گفتم اگرنمیخواستم   قرآن را نمیآوردم .ایشان گفت  به این قرآن  به کسی چیزی نگو  خودش  صیغه عقد موقت یکساله جاری کرد  گفت هروقت دلت خواست بیا و با زنت  کنار هم باشید.  دختر من ناموس توست خودت ناموست را حفظ کن.  من سختیگری نم کنم  تا شما گناه نکنید وقتی من لذت زناشویی را چشیدم  تلاش بیشتری کردم و خانه ای رهن کردم و  ساده ازدواج کردم   حتی خرید هم نکردیم  با یک زیارت امام رضا  زندگیمان را شروع کردیم  و عروسی نگرفتیم من شاگرد بنا بودم   خودم را به ساخت و ساز زدم الان با یاری خدا دو تا خانه  و سه زمین و دوتاماشین دارم . خداوند پدرخانم را بیامرزد  کمک مالی نداشت بکند  حتی  من جهیزیه را خودم تهیه کردم ولی سختگیری  نکرد.   من هرسال برایش قربانی میکنم. و شبهای جمعه یادش میکنم به خداوند قسم من شیرینی عقد موقت را هیچ وقت از ذهنم نمی توانم پاک کنم. اما برادرهای بزرگم به خاطر چشم هم  چشمی و حرف مردم و تهیه شام و عقدبندان و خرید  هنوز  نتوانسته اند یک  ماشین وزمین خانه ای بخرند. با اینکه آنها استای بنا بودند. به نظرم ساده زیستی و با خدا بودن انسان را خوشبخت میکند نه سختگیری و چشم هم چشمی. نظرم را تایید کنید تا مردم عبرت بگیرند.
  32. سلام تشکر میکنم از بحثهای و خاطرات جالب. گرچه بنده توفیق  اجرای این سنت حسنه را پیدا نکردم  چون زن متدینی دارم از خدا میخواهم  این توفیق  هرگز نصیبم نشود. ولی مطالب جالب این بحث برایم جالب است  هروقت فرصت شد. دنبال میکنم . این باعث شد تا من  خواهری دارم که بیوه است  قبلا یک نفر میخواست با او نکاح موقت ببندد مخالف بودم الان موافقت خودم را اعلام کردم و این پست شما را به او نشان دادم. فقط به شاگردم که مجرد است قسمش میدهم به کسی چیزی نگوید. و خودم عقد موقت را در محضر برایشان میبندم.
  33. با سلام.ای خدا چقد گناه کردم چقدر توبه.چقدر عهد بستم چقدر عهد شکستم.فکر می کنم خدا دیگه یه نیم نگاه هم به من نمیکنه.اینقد حضرت زهرا رو واسطه قرار دادم ولی متاسفانه دوباره گناهم تکرار شد.و اینقد به رحمت خدا اعتقاد دارم به بخشش خدا اعتقاد دارم که هنوز هم توبه می کنم .گاهی وقتا از خدا می خوام این حس شهوت رو از من بگیره منم داماد نشم و مجرد بمونم وقت و فرصتمو صرف خدمت به اسلام کنم زندگیمو جوونیمو وقف اسلام کنم.اما وقتی به خودم نگاه می کنم یه مشکلی (زود...)دارم که نه می تونم ازدواج دایم (موفقی) داشته باشم نه موقت.خدا خیلی امتحانم کرده حتی تو زمین کربلا اما من به نظر خودم پیروز بیرون نیومدم.هدف اینه عبد باشم ولی عاصی هستم و این شهوت چند لحظه ای خیلی جلوی منو گرفته نمیزاره پاک زندگی کنم.خودم هم تو کار خودم موندم خنده ام میگیره .فقط از خدا میخواهم که نجاتم بده .بنظر بنده ازدواج موقت مرحله نهایی هستش و زود نباید رفت سمتش.خدا همه ما رو کمک کنه.غرض از نظر گذاشتن این بود که دعام کنید .توبه هم سخته خاطره ها از گناه پاک نمیشه مشکله. خدا به خانم های مطلقه و یا شوهر از دست داده صبر بده صبر صبر صبر خودشون رو تا میتونن کنترل کنن نشدنی نیس ولی آسون هم نیس.اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیله
  34. خاطره من از عقد موقت جز درد سر نبود  من زن خوبی داشتم  کارگری داشتم که معتاد  و زن طلاق داده بود  و با دخترش خوش نشین ما بودند  با پدرش صحبت کردم که دخترش را به عقد موقت من در بیاورد  وقتی به روستا می آیم تنها نباشم. تمام جهیزیه او را تامین کنم. هرچند  دختر 15 ساله راضی نبود  از ترس پدر قبول کرد .هرچه دختر گریه کرد به خاطر خدا  از  خیر من درگذر  هوای نفس بر من غلبه کرد. دختر نفرین کرد الهی روز خوش نبینی و به نان شب محتاج باشی. چون انسان هوسرانی بود  بعد از چند روز زنی دیگر صیغه کردم برای راصی کردن یک چک سفید  دادم که ایشان مبلغ سیصد میلیون کشید از ترس آبرو ریزی رفتم پسته سالی کردم و ورشکست شدم زنم از غصه مرد. و کم کم در زندان به خاطر  بدهی معتاد شدم با فروش تمام املاک و دستگاه ظرف پسته و منزل شهرمان  دستمان از مال دنیا کوتاه شد و تنها دختر 12ساله ام که با من زندگی میکرد به خاطر آبرو ریزی نشود به یک  بلوچ  سنی مذهب   قاچاقچی به خاطر بدهی دادم. حالا خودم شدم نگهبان انبار یکی از کارگرهای پدرم.  که او شوهر همان دختری که مرا نفرین کرده میباشد.  آن دختر چندروز بعد فوت پدر معتاد معتادش  به منزل  دایی میرود  و بعداز مدتی جوانی زن مرده او را میگیرد. و صاحب دو پسر میشود.  من هر روز تاوان کارهای بدم را باید پس دهم . اگر من به زن خودم قانع بودم این همه  بلا به سر نمی آمد . خدایا غلط کردم. لطفا نظرم را تایید کنید.
  35. عقد موقت  وجدانم را راحت کرد. الحمدلله  وضعیت مالیم بد نیست سالی  سیصد میلیونی پسته داریم غیر از پولهای سپرده.  من دوفرزند دارم  حدود دوسال پیش  غریزه جنسی من کور شد هرچه دکتر رفتم جواب نداد و قادر به انجام عمل زناشویی نمی باشم .  همسرم اذیت بود و حاضر نبود  به خاطر بچه ها طلاق بگیرد.   یک روز وقتی  به خانه شهریم وارد شدم  او فکر نمیکرد که من زود خانه بیایم  دیدم با شخصی به عنوان  تعمیرکار یخچال در حال زنا بودند. آنها متوجه من نشدند و من هم  بدون اینکه متوجه شوند از پشت شیشه فیلم را گرفتم.  خانه را ترک کردم برای اینکه همسرم زجر نکشد  با همسرم صحبت کردم گفتم تو تقصیری ندارید  بیا با هم توافقی طلاق میگیریم  به کسی چیزی نمی گویم فقط قهر ساختگی  را درست میکنیم. شما در شهر زندگی کنید من در روستا  من که نیاز به زن ندارم  توهم صیغه دوستم بشو و قسمش میدهم کسی نفهمد و خودت را ارضا کن.  اول راضی نمی شد وقتی که فیلم را نشانش دادم شرمنده شد و قبول کرد فقط قسمش دادم  فقط صیغه او بشود و از حرام با کسی در ارتباط نباشد که آبروی بچه هایم برود  بعد دید نمیتواند   تحمل کند و به خاطر خودش طلاق گرفت . کسی خبر ندارد.    من فقط  ماهی 5000000 تومن به حسابش میرزم  و ماشین صمندی برایش خریدم.   هروقت دلش خواست به امامزاده رفته و در یکی از زائرسراها  با هم در  در خدمت یکدیگرند. لذت من شده زیارت  اهل بیت  . من هم خودم را با زیارت آرام میکنم. منظور این است عقد موقت باعث که همسرم گناه نکند و اذیت نشود والله غیر از من و دوستم که چند  سالی زنش مشکل داشته و نمیتوانست با او نزدیکی کند که همسرم را صیغه کرده و خداوند کسی خبر ندارند. مطمئنم که اگر من عاقلانه عمل نمی کردم  او به فساد کشیده میشد.  آبروی خانوادگی ما میرفت. پس بدانید صیغه اینجا چاره ساز است و مانع انجام گناه میشود خوشحالم که اسلام جوابگوی مسائل ماست. و به  شیعه بودن میبالم.  خدا لعنت کند کسانی در دین بدعت کردند و صیغه را برداشتند. حالا فهیمدند  و داعش  آمده جهاد نکاح را مطرح کرده  که زنای آشکار است. تشکر از پست زیبایتان

  36.  بزرگترین سرمایه ای در عمر حاصل شد از عقد موقت بود.در زمستان 1365 پدر و مادرم در حادثه تصادف جان باختند   من و خواهر بزرگم به منزل مادر بزرگم  رفتم  چند سال که زندگی کردیم پسرخاله به خواستگاری  خواهر آمد و با او ازدواج کرد  پس از مدتی مادر بزرگم به رحمت خدا رفت   من در کوره آجرپزی کار می کردم  و شبها همان جا میخوابیدم  جمعه ها به منزل خواهر م می آمدم  تا اینکه خداوند فرزند  دختری به خواهر داد  دخترش سه ماه بود که  شوهر خواهرم  در زیر آوار رفت و خواهرم بیوه شد به خاطر تنهایی  خواهرم  مجبور شدم از شغلم دست بکشم  در یک مغازه مصالح ساختمانی  نزدیک خانه خواهرم به عنوان فروشنده  مشغول کار شوم. شش ماه که کار کردم  دوستان زیادی پیدا کردم.   اتفاقا  یکی از کارخانه دارها   که دایی رفیقم که زنش طلاق گرفته و به امریکا رفته بود  از طریق دوستم پیشنهاد عقد موقت داد.میخواستم دوستم را بکشم. دوستم عصر با روحانی محله به  محل کارم آمد و فضائل عقد موقت را گفت  . گفت  طرف پول دار یکماه خواهرت صیغه شود اگر بد بود و تفاهم نداشت   شما مهریه را میگرید و طلاق می افتد   از حرف مردم می ترسدم که  قسم خوردند به کسی چیزی نگویم.   با خواهرم صحبت کردم حرفی نزد.  من گفتم مهریه اش یک زمین از زمینهای مغازه او قبول کرد.  وقتی خواهر  شب رفت و محبتها و اخلاق خوب و  زندگی او را دید  راضی شد.  اتفاقا  شوهر خواهرم  کارگاه مصالح ساختمانی که  صاحبش قصد فروش داشت خرید و به من گفت سرمایه و مکان از من فروش از شما  درآمد به طور مساوی تقسیم میکنیم.  بعد تمام شدن عده خواهرم به عقد دائم  او درامد  و دامادمان به من گفت عباس من مصاح ساختمانی رابه تو بخشیدم و سندش را بنامم زد.  خواهرم از او پسری آورد او از زن قبلیش دختری داشت که به امریکا رفته بود. حتی دامادمان به خواهرم گفته  من دختر تورا مثل بچه ام بزرگ میکند.  خلاصه زندگی بر وفق مراد  چرخید  و من هم  دختر عمویم که بیوه بود و از شوهرش جدا شده بود عقد موقت بستم  با اینکه 5 سال از خودم بزرگتر  و فقیر بود  بعد یکماه او را به عقد دائم در آوردم.  الان دو تا فرزند  خداوند به من داده. من هیچ کاهستی در زندگیم با شکر خدا ندارم  و یک آپارتمان در مشهد خریده ایم. و خواهرم نمیشود  سرمایه اش را حساب کرد من این  خوشبختی را ازبرکت  عقد موقت میدانیم آگر آنروز من تعصب نا آگاهانه می ورزیدم  هنوز میبایست در بدبختی بسر بیبریم. خدایا ما را سیر کردی تمامی شیعیان مولا علی را سیر کن.
  37. سید محمدحسنی

    عقد موقت همچون نهر زلالی است که  زنگار  دلهای انسان را می زداید  و طراوات تازه ای به انسان می بخشد.  من با اینکه از همسرم 15 سال بزرگتر هستم و همسرم چهارده ساله بود به خانه من آمد  لذتی که در عقد موقت با دختر عمویم که 12 سال از من بزرگتر بود حس کردم در عقد دائم ندیدم.. به نظر من اگر مرد چهارتا همسر دائمی مثل حوری بهشتی داشته باشد  در عمرش حتی پیرزنی را صیغه نکرده باشد ناکام از دنیا رفته. چون  عقد  موقت اطاعت از خداست و خدا وعده بخشش گناهان را داده و خدا خلف وعده نمیکند.  به نظرم اگر انسانی پولی را برای حج خرج میکند برود یک پیرزن  را شاد کند بدون اینکه کسی بفهمد ولو او زشت و فرتوت باشد.. البته  من با هوسرانی مخالف هستم منظورم اینه که شیعه برای یکساعت از عمرش شده زنی را صیغه کند تا گناهش را پاک کند.  و امر خدا و رسول را اجابت کند.نه اینکه هوسران باشد

  38. سلام و التماس دعا خدمت تمامی میهمان مادر ارجمند و مدیر یت سایت.

    من  دختری  از خانواده فقیر بودم در  18 سالگی عروس شدم و یکماه بعد از عروسی  بر اثر صانحه تصادف شوهرم را از دست میدادم. خواستگارانی زیادی هم داشتم.  همسایه ای داشتم که پیرمرد 70 ساله بود  زنش مرده بود هرچه میخواست ازدواج کند بچه هایش به خاطر  طمعکاری  مخالفت میکردند. به این شب قدر و خدا را شاهد میگیرم دلم برای این مرد سوخت یک روز  در شب جمعه  که خیراتی برای او بردم او را تنها دیدم. به او گفتم به کسی چیزی نگو کلید خانه ان را به من بده من آخر شب می آیم و صیغه تو میشوم  . او کلید را داد و خیلی خوشحال شد.  شب ساعت  یک منزلش رفتم  گفت شبی تا الان نخوابیدم  . خطبه را خواندم و خودم را در اختیارش گذاشتم. بعد از تمام شدن کارشان دعایی کرد گفت امیدوارم به حق ابوالفضل خدا تو را خوشبخت و سعادتمند و سرمایه دار و عاقبت به خیر شود.  پنچ روز بعد این جریان آن پیرمرد به رحمت خدا رفت و 6ماه بعد  یکی از سادات   به خواستگاریم آمد  جوان خوب و متدینی بود در مغازه لوازم خانگی کار میکرد  . من به برکت دعای پیرمرد صاحب همه  چیزشدم  دو فرزند دارم که هر دو حافظ قرآن هستند  یک منزل در قم داریم.  سه تا نمایندگی لوازم خانگی داریم. نکته جالب این است من به دنبال هوسرانی نرفتم حتی یکماه بعد از مرگ شوهرم  اینقدر جوان چشم چران  خودشان را  برایم  حاضر میکردند والله به هیچ کدام روی خوش نشان ندادم. به این پیرمرد فقط به خاطر ثوابش   اینکار را کردم. منظورم این است  اگر انسان به خاطر خدا کاری بکند  خدا عمل او را چندین برابر اجر میدهد. والله  خانواده ما نسبت به اقوامان از نظر موقعیت اجتماعی و مالی پایین ترین  خانواده ها بود الان به شکر خدا  شوهر من خیر و سرمایه دارترین خانواده و معتمد شهر  است همه غبطه زندگی ما را میخوردند . نمی توانم چطوری شکر خدای بزرگ و مهربان را به جا بیاورم. مطمئنم این از دعای خیر  آن پیرمرد است . شاید این حرف را باور نکنید  به این شب قدر من بیش از چندین  زن بیوه  فقیر که  از غریزه جنسی رنج میبرند برای شوهرم صیغه کردم  و به خانه خودمان می بردم.  و کمک مالیشن میکردیم.بدون اینکه کسی متوجه شوند حتی خانمها میگویند تو چطور آدمی هستید.

  39.   سلام و ضمن قبولی طاعات و عبادات در این ماه مبارک رمضان

    جوان بودم و مجرد  زن دایی داشتم که در بچگی به من محبت میکرد  انسان مومن و متدینی بود  زن داییم از شهر دیگری بود  بعد از مرگ خدا بیامرز داییم  تنها  و با حقوق بیمه دایی  و کرایه مغازه هازندگیش را میگذارند.  مادرم  از زن دایی ام خوشش نمی آمد  چون میگفت اینه وصله درخت ما نبودند و این زن باعث شده تا برادرش  اجاقش کور باشد و بچه دار نگردد.  و برادش تمام اموالش را  به او داده است. این زن در شهر ما تنها بود  تا اینکه یک روز پایش میشکند  هیچ کس به ملاقات و کمکش نمی رود  من از آنجایی بر خلاف میلم مادرم به دایی و خانمش علاقه بودم   او را به بیمارستان بردم از او پرستاری کردم  به دروغ گفتم عمه من است. برای اینکه محرم باشم صیغه عقد موقت بستم  تا بتوانم  او را نظافت کنم.  روزی چندین بار به او سر میزدم  و هرچه لازم داشت برایش فراهم میکردم  بدون اینکه مادر متوجه شود.  حتی بعد از بهبود یافتن وضعش به او سر میزدم  . تا اینکه  به من گفت  خواهشی از شما دارم   من به تو محرم شده ام  تا وقتی ازدواج نکردی   هر وقت خواستی  خودت را ارضا کنید  من در خدمتت هستم . اول  ترسیدم فکر کردم که گناه دارد  وقتی نماز جماعت به مسجد رفتم  بعد از نماز از روحانی سوال کردم  ایشان ثواب اینکار  رابرایم شرح داد. و گفت خیر دنیا و آخرت را دارید.  عصر  رفتم منزلش و به او گفتم  ببخشید اول فکر میکردم گناه دارد  وقتی از روحانی سوال کردم  به من گفت  ثواب داره و خدا را خوش می آید . من در خدمتت هستم منتها تو میدانید که  من مهریه ندارم  زن دایی گفت  تا زمانی  زن نگرفتی من صیغه تو میشوم  و هرچه اموال دارم بعد از مرگم بنامت تو میکنم . قبول کردم  زن داییم حدود 21سال از من بزرگتر بود.و من 22 ساله بودم . او خودش را آرایش کرد  و باهم وضو گرفتیم و دو رکعت نماز شکر را خواندیم و به هم رجوع کردیم.  کار خدا چندی بعد زن دایی ام حامله شد.  حتی میخواست بچه اش را سقط کند قبول نکردم گفتم حرام نیست . با او به محضر رفتم  و در محضرعقدمان را ثبت کردیم.  به زن دایی  گفتم  بیا دو سه سالی از این شهر برویم قم   او خانه  و مغازه هایش اش را فروخت و یک آپارتمان 4طبقه  و دو باب مغازه در قم خرید. یک طبقه برای خودش و سه طبقه را کرایه داد ه است. یکی را به خانواده فقیری داده که او به جای کرایه خدمتکارش هم می باشد و دو طبقه را به دو نفر دیگر داده است.  من ماهی دو سه بار به او سر میزدم تا اینکه فرزندمان به دنیا آمد  مستاجر مان دو دختر دارد  که تمام کارهای زن دایی را به جای کرایه انجام میدادند .  دو سال بعد بچه دوم به دنیا آمد من هم داماد نشدم و هیچ کس از این موضوع خبردار نبود. هرچه مادرم میگوید ازدواج کن  میگفتم باشد. تا اینکه یکروز زن دایی به من پشنهاد ازدواج با دختر مستاجر را داد و به من گفت  با او ازدواج کن هم من تنها نیستم  و هم خودت  اذیت نمیشوید از حرف مردم. قبول کردم   با او ازدواج کردم  چهار ساله میگذرد که او بچه دار نمی شد . فقط دو تا پسر از زن دایی دارم  و دکترها گفته اند  خانمت نمی تواند حامله شود. به زن دومم گفتم نگران مباش   بچه دومم باشه مال تو. به خدا قسم  اینقدر زندگی خوبی دارم  که خدا میداند . تا اینکه چند وقت پیش  پدر و مادرم را به قم آوردم  و  آنان را به خانه خود بردم و زنانم را برایشان معرفی کردند اینقدر پدر و مادرم خوشحال شدند که گفتند ماهم به قم می آییم الان والدینم هم به قم آمدند و در سایه حضرت معصومه زندگی میکنیم. آقای تقی نژاد از شما خواهشی دارم که نظرم را تایید نمایید  و پیشنهادی دارم که  بجای شکست حرمتها با ازدواج موقت  عنوان را تغییر داده  بنویسید برکت زندگی در سایه عقد موقت.

  40. عقد موقت مثل سرمایه ای است در سختیها انسان  را نجات میدهد. خدایا از فقر به سوی تو پناه میبرم .

    پدرم فلج بود با مادرم که دختر یتیم و فقیری بود ازدواج کرد. پدرم براثر ضعف توان کار کردن را نداشت.  از آنجایی که مادرم حدود 15 سال  از پدرم بزرگتر بود و اداره زندگی بر دوشش بود زود از پا در آمد  15 ساله بودم  که مادرم را از دست دادم. با پدر زندگی میکردم.  در این زمانه سخت  اقوامان  خجالت میکشیدند  حتی ما را به خویشاوندی بپذیرند  تا کمک کردنشان پیش کش.  بر اثر سختیهای که متحمل میشدیم  یک روز ضعف همه وجود پدرم را گرفت و بیهوش شد به چه سختی  پدر را به بیمارستان بردم. خدایا پول نداشتیم  از آنجایی نجات جانپدر برایم مهم بود  ظهر وقتی به بیمارستان رفتم و پدر را بستری کردم.  راه به جایی نمی بردم  رفتم نماز خانه نمازم ظهر و عصر و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا خواندم  بعد از نماز گفتم  خدایا خودت  به حق حضرت زهرا کمکم کن  و با حضرت زهرا قراردادی بستم که  مشکلم را حل کند  تا عمر دارم هر روز زیارت بی بی  و دو رکعت نماز استغاثه برایش بخوانم . با خود گفتم: به اولین مردی که از نماز خانه بیرون آمد  حاجتم را میگویم. مردی 50 ساله  بود قصه را برایش گفتم  و از بس از اقوامان خیری  ندیده بودم گفتم من حتی برای هزینه پدرم حاضرم  خودم را صیغه کنم.  مرد نگاهی به من کرد  گفت بیا برویم جایی  پدرت . وقتی پدرم را دید  گفت همین جا بنشین من الان می آیم . رفت  چند تا کمپوت و مبلغ 100هزارتومن پول داد و  به من گفت  تو دختر من هستی.  من  هزینه عمل پدرت را به خاطر خدا میدهم و اگر هرچه خواستی به این شماره تماس بگیر  من میدهم. پسرم  تصادف کرده در اتاق عمل است اگر خوب شد و خودت خواستی من تو را به عنوان عروس انتخاب میکنم. خدا کمک کرد و پسرش خوب شد و   پدر م هم ترخیص شد. این مرد  ماهیانه به ما کمک میکرد بعد از  دو ماه  با پسر و همسرش به خواستگاری ما آمد. ایشان  تنها یک پسر داشت که مهندس برق است  و اموال فراوانی دارد و بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی بود.  بهترین خانه و جهیزیه را برایمان خرید و حتی ماشین  صمندی کادو به من داد و به من گفتب به تمام اقوامی که از شما خجالت میکشیدند بگویند  خویشاوند شمایند دعوت کن . همه را دعوت کردند . وقتی خانه و جهیزیه و  شام عروسی و هدیه مرا دیدند  انگشت تعجب به دندان گزیدند.  مادر شوهرم  که سیده است در نزد اقوامان گفت خدا را شکر میکنم که بهترین دختر دنیا را عروس من کرد و من تا عمر دارم کنیزش هستم. از شوهرم هرچه از فضایلش بگویم کم گفته ام.  خداوند سه فرزند به ما عطا کرده  و پدرم  در خانه ما زندگی میکند  و شوهرم اینقدر احترام پدر را دارد. درعید غدیر   شوهرم تمام اقوامان را دعوت میکند و  به هر کدام یک اسکناس  10000تومانی عیدی میدهد  حتی اگر مشکل مالی هم  داشته باشند حل میکند . من از  خوشبختیم را مدیون  حضرت زهرا و  اعتقاد به عقد موقت  می دانم.  به جان حضرت زهرا شوهرم را قسم دادم که اگر  بخواهید زنی را عقد موقت  کنید من حاضرم شوهرم قبول نمیکرد  حتی من در روز  ولادت حضرت علی  علیه السلام  یکی از همسایگان که شوهرش مرده  به خانه آوردم و  به خاطرثواب عقد موقت او را راضی کردم  او را صسغه و او قبول کرد. از شما برادر بزرگوار آقای تقی نژاد هم تشکر میکنم  که چنین پستی را گذاشتید وقتی پروفایلتان را خواندم   به فاطمه زهرا اینقدر خوشحال شدم  که اندیشه احیای  فرهنگ جعفری را در سر می پرورانید  تو را به این  ماه عزیز خواهرتان را از دعای خیر فراموش نکنید  التماس دعا.

  41. باسلام و خسته نباشید.
    دوست عزیز بسیار موضوع خوبی را انتخاب کردید جای تقدیر و تشکر داره. 
    خیلی میتونه جلوی گناه و معصیت رو بگیره. من یک مردی حدود چهل ساله را میشناسم  که نیاز به یک زن بیوه جهت صیغه دارد. مشخصات و شماره تماس من را از مدیر سایت بگیرید. تشکر 
    • پاسخ:

       سلام برادر بزرگوار بنده آدرس و  مشخصات را این حذف کردم . امیدوارم که خداوند مقدمات  ازدواج ایشان (دائم یا موقت) برایش فراهم نماید. و ما را از گناه پاک کند. دوستان بزرگوارمن دراین پست تمامی نظراتی که به این پست ربطی ندارند حذف میکنم فقط نظرات و خاطراتی که مربوط به عقد موقت می باشد و شئونات اسلامی رعایت شده باشد تایید میکنم  اگر پیام تبریک و تسلیت اعیاد مذهبی را میخواهیدبدهید در پستهای دیگر نظر بگذارید. با تشکر  مدیر سایت احمد تقی نژاد
  42. عقد موقت خوب بود من سوءاستفاده کردم  و تاوانش را پس می دادم.  من زنی هستم که چند سال پیش  زن پسر همسایه مان شدم از آنجایی که در خانه مان ماهواره بود من به زندگیم قانع نشدم  خیال زندگی رویایی ماهواره را در سر میپروراندم.هر شب با شوهرم که کارگر شهربانی بود بحث می کردیم و زندگی را به کامش تلخ کردم.  به هر جور بود  با داشتن یک بچه طلاق گرفتم  والدینم مرا سر زنش کردند  از خانه فرار کردم و دو روز بعد از دروغ  به خانه پدر زنگ زدم گفتم من کاروانی  به عنوان کمک آشپز به مشهد آمدم. البته با اینک 5 روز طلاق گرفته بودم و در عده شوهرم بودم  آمدم به کنار مسجد ابوالفضل مهریز یزد  رانندگان مجرد و تنها را شناسایی میکردم  و برای خودم حجابی خوبی درست کردم و محترمانه صیغه میشدم  حتی همراهشان یکی دو روز  می رفتم  باور کنید شاید روزی 10 بار صیغه ساعتی میشدم.  در مدت کمتر 6ماه توانستم در شهر مهریز خانه و ماشینی بخرم البته  خانه خشتی بود  پناهی بود  . قانع نشدم بعد  قناعت نکردم شب ها خودم را در اختیار افغانیها میگذاشتم شبی 500000 تومن میگرفتم  تا توانسنم خانه ای را در یزد و ماشین 206 بگیرم.  تیپ لباس و مد آرایشم را مثل سرمایه دارها  درست کرده بودم  و خودم را در اختیار بچه اربابها میگذاشتم.  با بچه اربابها به کیش و قشم یک هفته میرفتم و هفته ای 10000000 تومن پول میگرفتم  در یکسال نزدیک 500/000/000 1تومن پول پیدا کردم . یک پسر خوش تپی آمد گفت بیا با هم ازدواج کنیم  و محبت زیادی به من کرد بعد از چند روز که با هم بودیم تمام پولها را از حساب خالی کرد و معلوم نشد که کجا رفت؟ خبری از ایشان ندارم . از ناراحتی که میرفتم متوجه نشدم  زدم به یک  ماشین پراید که  زن و شوهری کشته شدند و گواهی نامه نداشتم و مقصر من بودم. منزل را فروختم بابت دیه دادم.  الان همه چیزم را از دست دادم  فقط تنها چیزی که دارم بیماری ایدز. منتظر مرگ و آتش جهنم و عذاب وجدان. شوهرم بعد از طلاق   با یک خانم معلم ازدواج میکند  زندگی خوبی دارند و صاحب ماشین و خانه دارند و یک پسر از زن دومش دارد. و من خجالت میکشم حتی به خانه پدر برویم  چند روزی در یک ساندویجی کار میکنم  صاحبکار خوشحال هست  فروشنده زن در مغازه هست و مشتری زیادی داشته باشد .و من هم در آرزوی مرگ  شما را به خدا نظرم را تایید کنید تا دیگران اشتباه نکنند و گول  امثال مرا نخورند و به زندگیشان قانع باشند. و دنبال هوسرانی نباشد   و به ماهواره  دل نبندند. به خدا 6 سال است توفیق پیدا نکردم دو رکعت نماز بخوانم.

  43. عقد موقت بهترین لحظات عمرم بود.  نزدیک 8سال پیش  یک شب تنها میهمان خواهرمان در شهر بودم    آن شب خواهرم با شوهرش  به میهمانی رفته بودند.  چون منزل پدردامادمان در روستا بود خواهر شوهر  خواهرم  که نوبت دندان پزشکی گرفته بود    برای اینکه دیر وقت شده بود به خانه برادرش آمده بود.  ایشان یک سال با شوهرش زندگی کرده چون شوهرش معتاد و دزد بود طلاق گرفته بود. وقتی ایشان داخل خانه آمد  و دید که من تنها هستم اول جا خورد گفتم بیا داخل   برادرت شبی میهمان  رفتند  آخر شب میآیند  . او شروع کرد  از درسم پرسید  کم کم خودمونی شد  اتفاقا کار خدا  من همان روز در خانه خواهرم رساله آقای  مکارم را راجع به عقد موقت  خوانده و در دستم بود.  رفتم رساله را آوردم  به ایشان نشان دادم گفتم نظرت چیه ؟ گفت بهترین کار است  گفتم آیا اگر شرایطی فراهم شود آیا تو حاضری صیغه بشوید گفت به شرطی که طرف قسم بخورد به کسی چیزی نگوید.  من 18 سال بودم و او 21 ساله.  گفتم پس خطبه را بخوان گفت باشد  من  شبی صیغه تو میشوم  به شرطی که رابطه جنسی نباشد گفتم باشد.  وقتی با هم شوخی میکردیم ایشان گفت من راضیم به رابطه جنسی. بعد از غسل تا ساعت 10 کنار ایشا ن بودم  بعد به بهانه ضبط درست کردن بیرون حیات خودم را مشغول کردم . وقتی خواهرم  آمد  دید بیرون  بودم  به شوهرش گفت ببین برادرم شبی سرما بیرون  به خاطر گناه نشسته است. گفتم عیب ندارد. این رابطه سبب شد تا با ایشان در  ارتباط باشم به ایشان گفتم  اگر شوهر خوبی برایت پیدا شد ازدواج کن وگرنه من بعد از خدمت سربازی با تو ازدواج میکردم.  تا پایان خدمت سربازی هر وقت می آمدم  قراری میگذاشتیم و  به هم رجوع میکردیم  . بعد خانواده ما مخالف بودند  از آنجایی در اطراف تهران  که خدمت میکردم با یکی از بچه های آنجا  آشنا  بودم کاری برایمان پیدا کردم  یک شب آمدم دختر را برداشتم و رفتم تا یک سال و نیم کسی خبری از ما نداشتند  بعد از یکسال به خواهرم زنگ زدم گفت بیا دلمان برایت تنگ شده  آن وقت با زن و بچه ام آمدیم ما مورد استقبال قرار دادند حتی گوسفندی برایمان ذبح کردند. الان دومین بچه را داریم و صاحب زندگی خوبی هستیم  فکر میکنم خوشبخت ترین شخص روی زمینم اینقدر زنم را دوست دارم حاضرم جانم را فدای یک تار مویش بنمایم میخواستم بگویت عقد موقت  باعث شد در جوانی پاک باشم.  به نظرم من سن ازدواج ملاک نیست عشق ملاک است.

  44. بچه بودم پدرم را از دست دادم  یادم هست که مادم صیغه   شوهر عمه ام بود . او همه چیز را برایمان  می آورد و میگفت صیغه ثواب دارد. شوهر عمه خدا بیامرزم  هر چه میخواستم برایم  میخرید.  از آن جایی که من  تنها فرزند بودم  عمه ام  مرا برای خواستگاری   پسرش  قرار داد.  خیلی ناراحت بودم که زن شوهر دار از نعمت صیغه محروم میشود از  همسر روحانی که برای تبلیغ آمده بود  سوال کردم دلم میخواهد به ثواب صیغه دست یابم و شوهرم را دوست دارم و نمیخواهم طلاق یا مرگ شوهر را طلب کنم ایشان فردا  جواب سوالم را داد گفت اگر کسی دو نفر مسلمان را از راه حلال  به وسیله عقد موقت به هم برساند  و واسطه این امر خیر شود  مشمول ثواب میگردد. به فاطمه زهرا من ماهی دوتا زن بیوه  برای شوهرم صیغه میکنم و به خانه دعوت میکنم.

  45. عقد موقت هدیه ای از طرف خداست. اگر ناشکری و حقیقت را کتمان کنیم در همین دنیا تاوانش را باید پس دهیم.

    شوهر من کارگر خوش نشین و بیمه کشاورزی اربابی بود. زن اربابم بیوه بود  زنی مومنه و پرهیزگار بود.از آنجایی که  شوهرم از ظاهر خوبی برخوردار بود  به من گفت  برای اینکه من راحتر باشم  با شوهرت صیغه محرمیت بخوانم  تا  به گناه نیافتم در عوضش مخارج خانه و هرچه تو لازم داشته باشی برایت تهیه میکنم . حتی کتابی در مورد ثواب صیغه و واسطه  برایم خواند  و روایتها را نشان داد  و به من گفت من جوانم نمی خواهم گناه کنم تو به خاطر خدا اجازه بده به عقد موقت شوهرت شوم . حسادت و تعصب مرا کور کرده بود و عقل مرا گرفت به او ناسزا گفتم  او به من گفت امیدوارم به درد من گرفتار شوید. چند روز بعد شوهرم را وادار کردم که کاری دیگر پیدانماید شوهر از ترس آبرو قبول کرد و خانه ای را کرایه کردیم و به  کار روزمزدی سر گذر زندگی  را ادامه دادیم.  تا اینکه یک روز برای آزاد کردن لوله فاضلاب آشپزخانه مقداری اسید  ریختم نمی دانم چطور شد که به طرف بالا پاشید و صورتم را  سوزاند کار خدا چشمهایم سالم ماند.  چند روز بعد شوهرم که برای ترخیص  من رفته پول بیاورد  ماشینی به او میزند و فراری میشود معلوم نشد که چه کسی بود  از آنجایی که کار دائمی را رها کرده بودیم و بیمه ما  از بین رفته بود  .خلاصه شوهرمان را ازدست دادم  الان یک زن تنها با دختری  8 ساله . از آنجایی که زیبایی صورتم را از دست دادم هیچ پیرمردی حاضر نیست یک لحظه به صورتم نگاه کند حتی دخترم از من میترسد  نه حقوق و در آمدی   به خدا پول کرایه خانه را نمیتوانم  پرداخت کند هرجا برای کار میروم هیچ کس کاری به من نمیدهم. با این حال زن ارباب ماهیانه برای رضای خدا پانصد هزار تومان پول صدقه به کارتم میرزد  او  کسی را گرفته نماینده اش هست و صیغه او شده و من  غریزه جنسی  مرا اذیت میکند و هیچ کس حاضر نیست توی صورتم نگاه کند . الان با دخترم در خانه خشتی مخروبه ای  زندگی میکنیم  با یارانه و پولی که زن ارباب میرزد زندگی میکنیم. دخترمان مدرسه نمیرود  میگوید خجالت میکشد که بچه ها مادرشان را این طوری ببینند. من میدانم دارم  تاوان مخالفت با دستور خدا و عقدموقت را پس میدهم. اگر آنروز  من تعصب غیرتی نداشته بودم  هم خدا راضی بود وهم شوهرم بالای سرم بود و هم کار و زندگی خوبی داشتیم و هم از ثوابهای صیغه بهرمند میشدم. و الان هم از ثوابها بی بهره شدم و هم  در سخت ترین شرایط باید زندگی کنم. مجبور خودم بچه امر ا درس یادش بدهم.  جناب تقی نژاد  شما را به خدا کن گرفتارم  سختیهای دنیا را تحمل میکنم   دعا کن در آخرت  عذاب نکشم من این خاطره را نوشتم  تا کسی کفران نعمت نکند و این سنت حسنه را اجرا کند که ظلم جهان را فرا نگیرد خواهش میکنم به جان امام صادق نظرم  با متن کامل تایید نما  و ما را از دعای خیر محروم مکن متشکرم

  46.  گرچه  من عقد موقت را تجربه نکردم و از خدا میخواهم که هیچ وقت تجربه نکنم. در ثواب آن شریک بوده ام.  یکی از همکارانم  که حدود سه سال است  بیوه شده با داشتن فرزندان بزرگ  ازدواج دائم برایش میسر نیست  من برای رضایی خدا او را به شوهر خودم عقد موقت یکساله بستم و بعد یکسال دختر عمویم را به عقد شوهرم  5 ساله در آورده ام کسی از این موضوع خبر ندارد.  من فقط  با خدایم  عهد کرده ام  خدایا من داغ شوهر را نمیتوانم تحمل کنم   به خاطر رضایی تو   دوتا زن بیوه برای شوهرم صیغه میکنم  تا  من پیش مرگ شوهر بشوم.  باور کنید  برای اینکه شوهرم ضعیف نشوند  مخارج خانه ما را تامین میکنند خانواده ما از نیابت شوهر به نوایی میرسیم و در رفاهیم و خدا راضی است.
  47.  بنده اهل  شهرستان انار چند  سال پیش  در جاده نوق ساعت 9 شب  از محور جوادیه انار  در حال حرکت بودم   دیدم ماشن پراید خانمی پنجر شده بود.   که  کنارش ترمز زدم  با کمکش  زاپاسش را عوض کردم  ایشان اهل انار بود وبا مادرپیرش به زیارت شهید حاج علی محمدیان آمده بود.. در بین تعویض لاستیک اطلاعاتی از ایشان گرفتم  فهمیدم ایشان یکسال بعد از  عقد  از شوهرش طلاق گرفته  و از غریزه جنسی رنج میبرد. و در دوران عقدش  به تصرف  شوهر در آمده بود.  ومن هم قصه سفرم را گفتم.شماره تلفنش را گرفتم   از آنجای که پدرش مرده  و زن بود همان شب در منزلشان  بدون اینکه مادرش متوجه شود. ایشان را عقد موقت بستم  یک ماهی با ایشان رابطه داشتم  بعد وقتی اخلاق و خانواده اش را شناختم  و او را عقد کردم باور کنید فرشته نجات من بود. من از او  پسری دارم که اسم شهید عارف را علی گذاشتیم. میخواستم بگویم واقعا شهدا حاجت میدهند  . آن شب اینقدر غریزه جنسی مرا آزار میداد  از خانه حرکت کردم و گفتم می روم پیش شهید محمدیان  و به شهید  گفتم  شبی مرا از حلال سیر کن  و از طرفی همان شب همسرم به خاطر همین کار   به شهید توسل جسته بود و خواسته مرا داشته است.  ما  ماهی یکبار به زیارت شهید حاج علی محمدیان می آییم.  شما که اهل نوق هستید چقدر به زیارت می روید.  از شما آقای تقی نژاد میخواهم به احترام شهید نظرم را تایید نمایید.

  48. سلام دارم خدمت برادربزرگوارم ضمن قبولی طاعات و عبادات.

     گرچه عقد موقت  واسطه فیض است درشرایط فعلی  انجام آن  باید مخفیانه صورت بگیرد. من برای ثواب بردن این سنت حسنه  دختر خواهرم  که از شوهرش طلاق گرفته بود  به عقد  دائم شوهرم در آوردم  و با هم زندگی میکنیم .  و به نظرم اگر موقت بود  نظر مردم به شوهر و  خواهر زاده ام بدبین بود.  عقد موقت خیلی ثواب دارد به شرطی  غیر از خدا کسی با خبر نشوند.

  49. سلام علیکم 
    درپاسخ خانم منیژه همین که شما پی به اشتباه بردید وپشیمانید کافیست خداوند عالم بسیار بخشنده ومهربان است 
    اما... در پاسخ به مشکل شما بنده فردی سراغ دارم که شما راصیغه کند برای رضای خدا درصورت تمایل شماره خود را از طریق پیام خصوصی به مدیریت سایت اعلام کنید باتشکر
  50. خدا را شکر گزارم که بوسیله  عقد موقت  خودم را از حرام نجات دادم. حدود 15 سال پیش مجرد بود  گرچه خدا مرا نجات داد و باهیچ کس از راه حرام ارتباطی نداشتم.   الحمدلله  وضعیت مالی ما خوب بود  بااینکه  23 ساله  بودم شوهرم را از دست دادم.  چون از پدرم  یک دانگ و 3000 قصب زمین پسته ای برایم.  رسیده بود  . در یکی از روستاهای نوق ظرف پسته و خانه ای داشتیم .  من یک کارگری گرفته بودم آبیار و کارهای کشاورزیمان را انجام میداد . از آنجایی که مجرد بود من به بهانه سر زدن به نوق می آمدم  و کارگر جوان را به بهانه ای به خانه  می آوردم  و خودم را صیغه ایشان کرده بود. فقط او را قسم دادم که به هیچ وجه به کسی چیزی نگوید او هم قبول کرد . حدود 8 سال پیش او ازدواج کرد و کار ما را رها کرد بدون اینکه در این مورد به کسی چیزی بگوید . شش ماه  بعد خودم را صیغه یک تاجرپسته در رفسنجان کرده ام  با ایشان در ارتباط هستم و خودم را از گناه نجات میدهم.  به نظر من عقد موقت بهترین راه نجات برای زنان بیوه می باشد به شرطی که مدت عده را نگه دارند و  کسی را خبردار نکند.
  51. در  زمانی که هوای نفس بر من غالب بود و در آستانه هلاکت بود عقد موقت  چون نسیمی آرام بخش روح مرا  جلا بخشید و به کمال رسانید . بعد از  مرگ خانمم در زجر بودم  باور کنید نمی توانستم تا حداقل چهلم  همسرم صبر کنم  از آنجایی  در همسایگی ما بیوه زنی فقیر  که زن دایی ام بود به بهانه انجام کارهای خانه  به خانه رفت آمد میکرد بعد از هفتم  همسرم  با ایشان پیمان موقت بستم بدون اینکه کسی متوجه شود .  الان ده سال  از آن ماجرا میگذار فقط عقد موقت را تمدید میکنم. همه مردم میگویند عباس چه قدر وفادار به  خانمش بوده که تا به حال  زن نگرفته  و بچه ها میگویند چقدر پدرم به مادر وابسته است که  دوست ندارد  هیچ زنی جای او را پرکند. در حالی من  نتوانستم یک هفته بعد از مرگ همسم طاقت بیاورم.   زن موقت من از همسر قبلیم کوچکتر  است  و بعضی از شبها  کلید خانه را به من داده تلفنی قرار میگزاریم ساعت 12 به بعد به هم رجوع میکنیم و خدا را شکر حتی بچه هایم متوجه نشده اند.

  52. به نظرم اگر کسی  با چشمانش مرد و زن مسلمانی را از حلال بوسیله عقد موقت  دید با هم در ارتباطند  آن را افشا کرد نمی میرد تا  مجازتش را بکشند.   من مردی بودم تقریبا امکانات زندگی جور بود هیچ کاهستی نداشتیم.  چند سال پیش دیدم  زنی  صیغه کسی هست  به زن پیشنهاد دادم اگر با من  ارتباط برقرار نکنی میروم آبرویت را می برم. او قبول نکردم گفت من صیغه هستم الان تا چند ماه در عده هستم صبر کن عده ام تمام شد  تا هر وقت خواستی به عقدت در می آیم. قبول نکردم  . گفتم من نقد را رها نمیکنم دنبال نصیحه بروم. گفت  من تا زمان عده به عقدت در نمی آیم . گفت  من بدون عقد قبول دارم.  گفت خجالت بکش من به خاطر خدا این کار را انجام  دادم و خودش از من حمایت میکند.نیت داشتم بروم بگویم در  صانحه تصادفی که رخ داد پایم تا دو ماه  در گچ بود  چون به  زنم گفته بودم فلانی با فلانی صیغه هم شده بود . زنم همجا پخش کردند. زن از ترس آبرو از آن محل رفت. چندی بعد  دخترم در دبیرستان که به منزل می آمد چند تا جوان او را اغفال کردند  و بی صورت کرده بود. خودم  بر اثر تصادف  از مردی افتادم و معتاد شدم.  و زنم با مردان در ارتباط است اگر چیزی بگویم  مرا رها میکند و مهرش را اجرا میکند  پسرم معتاد و دزد شده  چون کار و کاسبی ندارم خانه ما شده خانه تیمی  مردم می آیند اینجا تریاک میکشند با زن و دخترم   را معتاد کردند  و او را به فساد کشاند   دختر دوم به بیماری ایدز مبتلا شد  پسر اولم  در زندان است. .تمام گرفتاریهایم به خاطر مخالفت با دستور خدا و آه مظلوم بود. آن زن  خانه اش را فروخته و به مشهد می رود  و منش دکتری میشود بعد از چند زن دکتر می میرد با دکتر ازدواج کرده و زندگی خیلی خوبی دارد.  این پیام را دادم در جمع شما بگویم که من غلط کردم  ..... خوردم  . زندگی من  از هم پاشید. اگر کسی را دید صیغه کسی شده  به مردم اعلام کردید. بیچاره میشود.

  53.  سلام آقای  تقی نژاد  ضمن قبولی طاعات و عبادات

    من  زنی هستم که در نهایت فقر زندگی میکردم  وقتی سیکلم را گرفتم  پدرم مرا برای کار به  مغازه ساندویجی  فرستاد و آنجا کار میکردم  . در این مدت خیلی  از جوانان پشنهاد عمل منافی عفت را دادند به خاطر خدا به همه آنها جواب رد دادم. تا اینکه  پسر صاحبکارم وقتی پاکدامنی مرا دید  از من خواستگاری کرد خانواده ما موافق بودند  و مادر شوهرم مخالف بودند.  پسر  با پدر به خواستگاریم می آید  و در عقد او بودیم . و شبها در همان مغازه ساندویجی  شبها استراحت میکردیم بعد از مدتی احساس کردم  که حامله هستم. شوهرم خواست  بچه را سقط کنم   او به زور بر خلاف میلم  اینکار را کرد و خیری ندید.  . چند روز بعد  در حادثه تصادف  شوهرم را از دست دادم.  پدر شوهرم  مغازه ساندویجی را به جای مهریه به من داد . در مغازه کار میکردم تا یک روز یکی از مشتریها ی 50 ساله که زنش حامله نمیشد و پولدار  بود به من گفت   مغازه ات را بده کرایه  و بیا  سه سال صیغه من بشو من از تو بچه ای بیاورم  وقتی او را از شیر گرفتی  به من بده  من به جایش یک خانه  سند شش دانگ به اسمت میکنم  در این سه سال  خرج و خوراکت را تامین میکنم.   در یکی از محضرها عقد موقت را خواند  و مرا صیغه کرد  بعد از حاملگی دیگر به من سر نمیزد فقط خانمش می آمد و هرچه میخواستم برایم فراهم میکرد . وقتی بچه به دنیا آمد   هفته ای یک روز به من سر میزد  او تمام اموالش را به نام بچه کرده بود فقط خانمش خبر دار بود.   بچه یکساله شد ایشان سکته میکند و می میرد  خانمش مرا به خانه می آورد از آنجایی که پسر من بر خانم او محرم بود .  دو ماه بعد خانم بچه را میگیرد و خانه را به من تحویل میدهد در ضمن یک مغازه و یک ماشین و مبلغ 20000000 تومن به من میدهد.  و ازمن میخواهد برای همیشه پایم را از زندگیشان بکشم. . یک ماه بعد از تمام شدن عده ام  به عقد  دائم پسر عمویم که جوان متدینی بود و سه سال از من کوچکتر بود در آمدم  ایشان مهندس ساختمان و خوش اخلاق است . با ایشان بهترین زندگی را شروع کردم و از ایشان صاحب یک دختر و یک پسر هستم. من این خوشبختی را به برکت عقد موقت و از عنایت خدای مهربان میدانم  و او را از جان و دل سپاسگزارم .

  54. سلام  ضمن توفیق درک شب قدر برای شما برادر گرامی

    من پدرم فوت کرده بود با مادرم زندگی میکردیم. با دختر همسایه ام دوست بودیم   با اینکه هر دو دانشجو بودیم و در شهرمنزل شخصی گرفته بودیم. و از طریق ماهواره  هر دو از خدا غافل شده بودیم. دیگر  مقید به نماز  و طاعت نبودیم.  شبی   آرایش کرده در خیابانها پرسه میزدیم.  ماشین پاترولی  کنار ما توقف کرد  به ما گفت شبی بفرمایید منزل ما   برای اولین بار با هم سوار شدیم.  رفتیم منزلش  او تنها بود  گفت هرچه میخواهید بخورید من بروم برایتان شام بیاورم.   خودمان را به خوردن تنقلات مشغول کردیم.  تا دور خودمان را نگاه کردیم دیدیم  13نفر  شدند.  آنها شروع به تریاک کشیدن کردند . به دوستم گفتم بیا فرار کنیم  او قبول نکرد  گفت مگر ندیدی چه لذتی  در ماهواره داشت. من به بهانه ای فرار کردم . و آن شب دیگر خانه نرفتم  به خانه خاله ام در شهر رفتم  . آن شب خاله و با شوهرش میهمانی رفته بودند  به پسر خاله گفتم شبی تنها بودم آمدم خانه شما.و بعد از مدتی شروع به نماز خواندن کردم  . و از خدا خواستم مرا نجات دهد.  پسر خاله ام رشته الهیات درس میخواند. به او گفتم  یکی از دوستانم سوالی کرده  که از شما بپرسم.. گفت بپرس   شخصی  بوسیله ماهواره با خدا قهر کرده اگر برگردد و توبه کند  آیا خدا دست او را می گیرد.  گفت بله خدا مهربان است.  صحبت از دین و دیانت به میان آمد . گفتم خدا را چقدر دوست دارید آیاحاضرید به خاطراو دست کسی را بگیرید. گفت من دختری هستم که غریزه جنسی مرا اذیت میکند میترسم به حرام بیافتم آیا راهی هست که زودتر  به مقصد برسم و گناه نکنم. اتفاقا ایشان گفت از آنجایی که شما پدر و پدر بزرگت مرده و عمو و جد پدری ندارید میتواند با اجازه خودت صیغه بشوید . اگر پدر و جد پدری داشتی و دختر بودی   اینکار صورت نمی گرفت. آن پسر خاله قرآنی را آورد و گفت به این قرآن از این راز به کسی چیزی نگو شما بیا صیغه من شو من هم درسم را میخوانم تو هم درست را بخوان بعد از اتمام درس و خدمت سربازیم با هم ازدواج میکنیم.  همان شب به عقد موقت یکسال در آمدم  و خطبه جاری شد . و به او  رجوع کردم. گفتم من در اتاقی که زندگی میکنیم  دختران دیگرماهواره دارند  دیگر نمی توانم درس بخوانم  گفت فعلا درس را تعطیل کن . سال آینده حوزه امتحان بده اگر قبول شدی به حوزه بیا.  یکماه بعد او  رسما به خواستگاریم آمد  و مرا عقد دائم کرد. به هرحال با دادن کتابهای دینی در خانه خود و خاله درسم را خواندم و امتحان دادم و به حوزه آمدم  پس از مدتی ازدواج کردم او استاد حوزه و من مربی  قرآن شدم.  و یک فرزند صالحی داریم. آن رفیقم  که شب آنجا مانده بود به راه فساد کشیده شد و هروینی شده و من اطلاعی از او ندارم.

  55. وقتی که دختر خاله ام از  شوهرش به خاطر  بچه دار نشدن طلاق گرفت  بعداز اتمام عده اش    او به من پیشنهاد عقد موقت داد. دختر خاله من  کارمند و وضع مالی خوبی داشت. منتهی خانواده شوهرش به  خاطر  عقیم بودن  با دادن مهریه او را طلاق دادند. با اینکه من 6 سال کوجکتر بودم و دانشجو بودم  بدون اینکه کسی متوجه بشود  او را عقد موقت  بستم. کار خدا دو ماه بعد از انعقاد عقد ایشان حامله میشود  .از آنجایی که زن خوب و مومنی بود بعد از حاملگی ما رفتیم رسما عقد کردیم.  او قبل از عقد به من گفت  من خوشگل  ترین دختر را برایت خواستگاری میکنم.  این ازدواج باعث شد  که  زندگی ما رونق بگیرد  و در دانشگاه درس بخوانم  ایشان اینقدر درکش بالا بود  خودش یکی از  شاگردانش  که خیلی زیبا و محجه بود برای من خواستگاری کرد  در عوضش زن دومم  قادر به بچه دار شدن نیست. فقط از دختر خاله ام دو تا پسر دارم که زن دومم با او مثل دو تا دوست و در یک خانه زندگی میکنند.  اینقدر خدا را شاکرم که زندگی شیرینی دارم این شیرینی فقط به خاطر عقد موقت است.

  56. سلام برآقای تقی نژاددوست خوب وگرامی می خواستم مطلبی رابه عرض برسانم جهت اطلاع همه بازدیدکنندگان ،درست است که این موضوع بسیارمهم وخاطرات پندآموزی بیان شده است بنده هم بااصل قضیه موافق هستم اما بایدبعضی ازموارد من جمله بردن نام اماکن مذهبی موردتوجه قرارگیرد که ذکرنشود و شان و منزلت حفظ شود چون درافکارعمومی اثرسوءمی گذارد وقتی به صراحت نام چنین مکانی ذکرشود افرادفاسد ازین مسئله سوءاستفاده نموده وشاهداتفاقات ناگواردربعضی ازمکانها خواهیم بود (انشاءالله خداوند به همه توفیق ترک معصیت عنایت فرماید وآقای تقی نژادهم با توجه به اهمیت موضوع نظرحقیررا تایید خواهندنمود )
    • پاسخ:

       سلام برادر  از لطفتان سپاسگزارم  من 11 نظرکه خاطرات  منتشر شده   را جز لیست عدم نمایش گذاشتم. و چنانچه نظراتی متشابه همین نظرها باشند تایید نمیکنم. بنا دارم  به دلائلی در آینده تمامی نظرات را  عدم نمایش بگذارم . خواهشمندیم دوستان  در این مورد نظر و خاطره ننویسید.
  57. سلام آقای تقی نژاد   شما نمی توانید نظرات را حذف کنید. عقد موقت مثل سفره انداخته شده است   اگر به کسی چیزی نرسد کینه  میآورد.  در ضمن در گناه کسانی که نیاز عقد موقت دارند  شریک میشوید شما نظرات را میخواهید تایید نکنید نکن ولی این خاطرات شیرینی که بیان شد. عدم نمایش نزن.بنده 4 سال پیش  شوهرم  را از دست دادم   شش ماه بعد اینقدر فشار روحی داشتم به جوان مجرد و مومنی  بنام محمد پیشنهاد عقد موقت دادم ایشان خوداری کردند . از دست این جوان ناراحت بودم  حتی از تمام جوانان مذهبی  بدم می آمد. مجبور شدم به حرام بیفتم  و از حرام خودم را ارضا میکردم  تا چند وقت بعد  محمد به خواستگاری آمد و با ایشان ازدواج کردم. از ایشان پرسیدم چرا به خواستگاری من آمدید  گفت بعد از اینکه  دست رد به سینه شما زدم  یک شب خوابت را دیدم در شرایطی سختی بودم و به من گفتند  فلانی تو در در گناه زنا فلانی  با فلانیها شریک هستید.  من هم  برای اینکه جبران نمایم حاضر شدم  بر خلاف میلم با تو ازدواج کنم.
  58. سلام آقای تقی نژاد نمایش ندادن نظرات این پست بی احترامی به بازید کنندگان و موجب نارضایتی خداوند است.

    عقد موقت خوب است تا زمانی هیچ کس از این ماجرا خبر دار نشوند. من معلمی هستم  که چند سال پیش بین من و شوهرم  جدا یی افتاد  و او رفت .  بعد از تمام شدن عده من صیغه مستخدم مدرسه شدم.  هم مستخدم کلید مدرسه را دارد و هم من در روزهای تعطیل قرار میگزاریم و به هم رجوع میکنم. اگر نکاح موقت نبودجهان برایم زندان بود. خدا را شاکرم  که عقد موقت را به ما هدیه داده لطفا نظرم را  به حق این ماه پر برکت منتشرفرما

  59. سلام  آقای  تقی نژاد یادتان باشد. این پست شما مرا نجات داد. شوهرم سال گذشته به رحمت خدا رفت . من دوتا  بچه کوچک دارم   برادر شوهری دارم حدود 19 ساله است من 21 ساله هستم دلم خیلی میخواهد با ایشان ازدواج کنم  چون دوتا دختر کوچک دارم گهگاهی  به منزل ما سر میزند . دیرشب  وقتی منزل ما آمد  من پست شما را برایش در لب تاب گذاشتم و خودمان مشغول فیلم دیدن بودیم. . تمام نظرات را خواند  .خودش به من گفت پست خوبی است  آیا شما این پست را  تایید میکنید گفتم بله. وقتی بچه ها  خوابیدند من صیغه ایشان شدم و ایشان قسم خورد  من تا زمان  بعد از خدمت تو را عقد موقت میبندم و بعداز  اتمام خدمت عقد دائم میبندم  من به ایشان گفتم اگر خواستید داماد هم بشوید من زن خوبی برایت میگیرم  .وقتی دیرشب غسل کردم  برای شما خیلی دعا کردم.  شما را به  همان امام صادقی که آن را محبوب خدا میدانید این نظر را تایید کن  و نظرات تایید شده قبلی را  عدم نمایش نگذار . وقتی من آنها را میخوانم لذت میبرم.
  60. سلام آقای تقی نژاد

      شما حق ندارید با احساسات مردم بازی کنید  تنها جایی که ما میتوانیم عقده دلمانرا باز کنیم و  آزادانه حرفمان را بزنیم اینجاست  همینکه مردم از عمرشان هزینه کرده اند  و  شما را امین دانسته و تجربیات خودشان را در اختیار شما گذاشته   که اطلاع رسانی شود تا دیگران بتواند خودشان را حفظ کنند  این نظرات  همچون درس عملی است مثل داستان طوطیهای هندوستان به طوطی بازرگان است. اگر کوتاهی کنید پیش خدا مسئول و مدیون ماهستید. شما میتوانید نظراتی که با شرع مبین اسلام و عقل مطابقت ندارند حذف کن . ولی نظراتی که  راه را به مردم نشان میدهند حق ندارید نمایش ندهید. و اگر فرصت خواندن نظرات را ندارید  نظردهی را غیر فعال کنید ولی نظرات داده شده را  نباید حذف کنید. این نظر مرا باید تایید کنید تا  کسی قصد خیانت نداشته باشد. دیگر اینکه شما  این سایت را به خاطر  احیای نام مادر ارجمند گذاشتیدو  این سایت مادر ماست. شما نام خود را خادم گذاشته اید خادم وظیفه اش خدمت است نه نظارت. فقط نظاره گر واقعی خداست.

    حدود 7سال پیش  شوهرم از دنیا رفت  من کسی را نداشتم در همسایگی  ما پیرزنی زندگی میکرد  که تنها پسرش گاهی به او سر میزد  من از آنجایی که کار و  پول اجاره خانه نداشتم و پدر و مادرم از دنیا رفته بودند کارهای پیرزن را انجام میدادم در عوضش جا و مکانی خوراک و لباسی داشتم. او اینقد به من اطمینان داشت تمام حقوق بازنشستگیش را به دست من میداد. خیلی پیرزن برایم دعا ی خیر میکرد. پسر  پیرزن  بادختر پولدار و بلند پروازی  ازدواج کرده بود  هیچ وقت  حاضر نبود به خانه مادر شوهر بیاید  .  من دلم برای پیرزن میسوخت به خاطر  رضای خدا   خیلی هوایش را داشتم نمی گذاشتم دست به سیاه و سفیدی بزند. یک روز پسر مرا دید و تشکر کرد  و مبلغ پولی داد  من گفتم فقط برای خدا اینکار را انجام داده ام.  پسر از من خوشش آمد  کم کم  با ایشان آشنا شدیم   او با اینکه از لحاظ مالی کم و کسری نداشت از زندگیش راضی نبود . از طرفی من  نمیتوانستم  بی شوهری را تحمل کنم  .خودم را صیغه یکساله او کردم و ایشان مبلغ 10 میلیون تومن برایم سپرده کرد. او هفته ای  دوبار می آمد  کسی هم شک نمیکرد.  بعد از مدتی همسرش  با اینکه  هفت سال ازدواج کرده بودند بعد از هفت سال که میخواست   زایمان نماید سر اولین زایمانش  از دنیامیرود  . او بیشتر به من سر میزد  تا اینکه یکسال بعد از مرگ همسرش  رسما از من خواستگاری و مرا  عقد دائم کرد.  شوهرم  صاحب بنگاه ماشین  میباشد و از او دو فرزند دختر و پسر دارم  و مادرش با ما زندگی میکنم من با جان و دل  تمام کارهایش میکنم  او خیلی مرا دعا میکند . خوشبختی من در سایه دعای خیر مادر شوهر و عقد موقت بود.  میخواستم به میهمان مادر ارجمند بگویم اگر انسان کاری را به خاطر خدا انجام بدهد خدا تنهایش نمیگذارد و دستش را میگیرد.

  61. جعفری نسب

    نمی دانم چطوری خدا را به خاطر این حکمش سپاسگزار باشم. بعد از مرگ همسر بیمارم  نمی توانستم  با غریزه جنسی  مبارزه کنم  و از طرفی در شهر ما رسم بود مرد حداقل تا 1سال بعد از مرگ زنش  صبر کند  به هر طریقی بود تا 10 روز صبر کردم.  از آنجایی که خاله کوچکه همسرم  به ما سر میزد و  بیوه بود او بچه هایم را تر و خشک میکرد با اینکه  حدود 5 سال از من بزرگتر بود و فرزندانش  جز پسر آخری که سربازی بود  همه را به خانه بخت فرستاده بود و کسی شک نمیکرد . با ایشان صحبت کردم گفت اگر  پسرهایم بفهمند سرم را می برند چون این عمل بد جا افتاده است. بلاخره  او را راضی کردم   گفت به شرطی کسی متوجه نشود . شبها به ایشان  وقتی که برای خوابانیدن پسرکوچکه ام  می امد  رجوع میکردم.  چون دیدم  زن خوب و دوست داشتنی است   گفتم پسرت بیا دختر من را بگیرد  بعد  از مدتی شما را عقد موقت 99 ساله میکنم  رفتم  نقشه ای کشیدم  به دوتا عروسهای  آن زن هر نفری 500000 تومن هدیه دادم گفتم شما پسرها را راضی کنید  که  مادرشان را  صیغه من شود عوضش   شما از شر  سخت گیریهای مادر شوهر راحت میشوید. آنها گفتند ما چیز دستی به شما میدهیم فقط شرط کن که زیاد به خانه ما نیاید و گیر بدهد . خلاصه عروسها همکاری کردند  با او ازدواج کردم حتی یک پسری هم از او دارم زندگی خیلی خوب داریم. باور کنید از آن وقتی این زن به زندگی من آمده مزه زندگی را میچشم. حال با حقوق بیمه شوهر قبلی و بازنشستگی من اموراتمان را میگذرانیم و  به زندگیمان راحتر ادامه میدهیم  الان  فقط دوتا بچه داریم  یکی بچه از زن قبلیم و یکی از مشترک. این خوشبختی را خود در عقد موقت به من داد.

  62. تازه به سن بلوغ رسیده بودم  در خانه مادر بزرگم  زن دایی من زندگی میکرد بعد از مرگ دایی ام زن دائی با پسر کوچکش  از آنجایی که تنها بودند به منزل مادر بزرگم آمده بودند.  از آنجایی که من نوه  بزرگ مادربزرگم بود خیلی مرا دوست میداشتند.  من بیشتر خانه مادر بزرگ مادریم بودم. من جای خودم را همه جا باز کرده بودم.  من با عقدموقت آشنایی نداشتم یک روز کسی در خانه نبود و فرزندش خواب بود زن دایی من خودش را صیغه من کرد  برای اولین بار که رجوع کردم  از اینکار خوش آمدم  هفته ای دو سه بار اینکار را انجام دادم.  تا اینکه  زن دایی ام حامله شد.  قصه را به من گفت :  من  با مادر بزرگم گفتم اتفاقا مادر بزرگم خوشحال شد و گفت  اینکارت باعث میشه من بعد از مرگت دیگر غصه بی سرپرستی عروسم را نخورم.  با اینکه زن دایی من 6 سال بزرگتر از من است ما هیچ مشکلی در زندگی ندارم. و خدا را شکر میکنم که از دورانی که به سن بلوغ رسیدم  حتی فکر گناه را در سر نداشته ام.  و به شکر خدا  من 3تا دختر دارم.

  63. دختری بودم سنم به 31 سال رسید  و کسی به خاطر اعتیاد پدر  و نداشتن وضع مالی و بیماری مادرم  به خواستگاری نیامد در همان سال پدرم  از دنیا رفت با مادر بیمارم در منزل قدیمی خوش نشینی زندگی میکردیم.  سه ماه بعد از مرگ پدر همان ارباب که خوش نشینش بودیم . مقداری پول  و کفاره روزه را به ما داد  و به من گفت اگر کاری داشته باشید به من بگویید و شماره تلفنش را به من داد. دو سه روز بعد  به ایشان زنگ زدم  من اذیت هستم و مادرم بیمار است اگر از دنیا  برود کسی را ندارم  آیا کسی را سراغ ندارید  برای ازدواچ دائم یا موقت؟. حدا اقل محرمی داشته باشم. فردایش به منزل ما آمد و گفت حقیقت من زن دارم  اگر صیغه بخواهید بشوید من تو را عقد میکنم و هرچه شرط گذاشتی من قبول میکنم. گفتم  برنامه ای برایم درست کن که بعد از مرگ مادرم   سرپناهی  داشته باشم. او گفت من خانمم فلج شده  من تو را عقد موقت میکنم به مبلغ پنجاه میلیون تومن دو ساله  و مخارج زندگیتان را تامین میکنم.تا مادرت زنده هست همین جا کنار مادر باش بعد از مرگ مادر منزل ما بیا و به عنوان مستخدم  کنار خانمم باش و حقوقی هم به شما میدهم. سه ماه بعد از عقد موقت  مادرم به رحمت خدا رفت ایشان تمام مخارج دفن و کفن را دادند و مرا به منزلشان برد و آنجا کارهای خانمش را انجام میدادم  از آنجایی که ایشان فرزندی نداشتند  خیلی دلشان میخواست فرزندی برایشان بیاورم گفت اگر حامله شدید تو را عقد دائم میکنم و منزلی هم برایت میخرم و مهریه ات قرار میدهم. حدود دوماه که در منزلشان بودم آثار حامگی را مشاهده کردم   وقتی مشخص شد حامله هستم او مرا عقد کرد و خانه ای برایم با وسایلش خرید. وقتی که فرزندم به دنیا آمد تمام اموالش را بنام فرزندم کرد. دو ماه بعد از تولد فرزندم همسر اولش به رحمت خدا رفت دو سال در نهایت خوشی و خرمی با ایشان زندگی کردم که  ایشان  در صانحه تصادف می میرد. .فرزند پسرم سه ساله میشود  با دوچرخه بازی میکند  متوجه نبود به یک ماشین تصادف میکند و  از دنیا میرود .  مدتی در ناراحتی و اندوه به سر میبردم . از آنجایی من تنها وارث پسر بودم تمام املاک و دادرایها به من میرسد.  من خودم را به عقد دائم پسرمجرد 28 سال در آوردم که ایشان  سرکارگرما  می باشداشان عهد کرده تا زنده باشد  برایم کار کند و مراتنها نگذارد . از ایشان دو تا فرزند دارم و یک مغازه و ماشین برای او خریدم  و  او جوان پاک و سربه زیر   و پدر فرزندانم میباشد . اینقدر  خدا را شاکرم که با عقد موقت مرا به اوج خوشبختی رساند. به شکر خدا دوتا فرزند سالم و شوهر جوان و خوب و سرمایه ای که محتاج کسی نباشم. و خانه و سرپناهی را خداوندبه وسیله عقد موقت به من اهدا کرد.  حتی به خاطر اینکه در حال حاضر از ثواب عقد موقت بی بهره نباشم.  حدودسه ماه است  زنی که شوهرش بر اثر بچه دار نشدن  طلاق داده بود به صیغه شوهرم درآوردم هم ایشان کارهای مرا انجام میدهد و هم سرپناهی دارد و هم خداوند راضی است.

  64. محمد احسان حیدری

    با صلوات بر پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش که نعمت بزرگی مثل "ازدواج موقت" را به امت خویش ارزانی داشتند .

                                           

    و با عرض سلام و ادب خدمت همراهان کاروان صادقیه (علیه السلام) و خادمین حضرتش

     

    تجربیات و سرگذشت های این دوستان سعادتمند را خواندم و بسیار به حالشان غبطه خوردم . زیرا که با درک صحیح از ازدواج موقت به هدف و نتیجه مطلوب رسیده اند .

    البته کم نیستند سرگذشت هایی که به خاطر عدم شناخت درست از "فلسفه ازدواج موقت" و توقعات بی جا و شکست حریم طرفین ، نتیجه ای جز آبرو ریزی و صدمه به کیان خانواده نداشته است .

     

    من جوانی هستم اهل "شهر تهران" و در آستانه 30 سالگی ، مدتی است خدمت مقدس سربازی را گذرانده ام و هنوز موفق به یافتن شغل مناسبی نشده ام .

    مدتی است خانواده ام برای ازدواج دختری از اقواممان را برایم در نظر گرفته اند ، ولی هیچ دارایی و پس اندازی از خودم ندارم . از طرفی اوضاع مالی خانواده نیز چندان تعریفی ندارد ولی باز شکر گذار خداوند بزرگ هستیم .

     

    این روزها نیاز جنسی بسیار مرا آزار می دهد و به سختی آن را کنترل می کنم . ای کاش تا مشخص شدن تکلیف زندگی ام من هم مانند شما می توانستم از راه حلال نیاز جنسی ام را بر طرف کنم و به فیض عظیم ازدواج موقت برسم .

    از شما خواهران و برادران که مورد عنایت خداوند قرار گرفته اید می خواهم برای عاقبت به خیری من حقیر دعا فرمائید .

     

    التماس دعا- 13 تیر ماه 95 مطابق با 27 رمضان المعظم

    با تشکر از آقای تقی نژاد بابت تایید و نمایش این نظر

  65. ضمن عرض سلام وآرزوی قبولی طاعات وعبادات ،بنده همکاری دارم بسیارمحترمه وپاکدامن وچندین سال است که ایشان رامی شناسم دوسالی است شوهرشان به رحمت خدا رفته ،دریک فعل وانفعالی که به اطلاع خودشان رساندم نام ایشان درذهن آمدبنده بانیت خیرخواستم آدرس سایت رابه ایشان بدهم اماتردیدداشتم روزی برای خرید توقفی داشتم سیدی که بسیاربرحق است آنجامرادیدوطلب پولی ازمن کرد به اودادم وگفت همیشه کارخیرکن وبه راهت ادامه بده ،فردای آن روز برای انجام این کارباعالمی که همیشه برای استخاره مزاحمشان می شوم صحبت کردم وطلب استخاره کردم فرمودندبسیارخوب است انشاءالله نیت خیراست وکاری خداپسندانه است باهمکارم تماس گرفتم وآدرس سایت رادادم ابتدا شوکه وناراحت شد من عذرخواهی کردم وگفتم تمام نظرات را مطالعه کند وبازهم معذرت خواستم ولی خدامی داند نیتم خیر وبه قصد کمک بوده والان هم به عنوان برادردینی اعلام می کنم هرکاری دراین جهت ازدستم برآیدحاضرم برایشان انجام دهم ازشما می خواهم این پست را تایید کنیید تا چناچه ایشان مطالعه نمودند آگاهیشان بیشتر شود وچناچه کمکی خواستند به حقیراطلاع دهند
  66. فاطمه سادات

    سلام و عرض ادب  دارم خدمتی تمامی میهمانان محترم سایت مادر ارجمند  خوشحال و تشکر میکنم از این نام زیبایی که مختص مادر امام صادق علیه السلام  میباشد گرامی داشتید. و التماس دعا دارم از شما خواهر و برادری این امر خیر شامل حالتان شده. و امیدوارم که تمامی مشکل ازدواج جوانان ما چه از راه عقد دائم و موقت از راه حلال تامین گردد تا دامن کسی به گناه آلوده نگردد.

    من زنی هستم از سادات طلبه که مربی قران میباشم  یک فرزند خردسال داشتم.  4سال پیش شوهرم بر اثر ایست قلبی به رحمت خداوند رفت.  پسرخاله ای داشتم  ازمن  خواست که مدتی صیغه ایشان بشوم و  تا به حرام نیافتد.  حقیقت امر  خیلی ناراحت شدم از ته قلبم راضی بودم و به خاطر  ترس از حرف مردم  از اینکار خوداری کردم و ایشان را دعوا کردم.  ایشان  از دین زده شده  حتی ترک نماز کرد  چند مدت   بعد خواب دیدم برای من گناه زنا نوشته شد. و مرا مجازات میکنند  به من گفتند تو میتوانستی پسر خاله ات را از گناه پاک کنی وقتی تو فرزند پیغمبر و طلبه این کار را انجام نمیدهید از مردم عادی دیگر توقعی نیست. تو با اینکارت باعث شده که پسر خاله ات به اعتقاداتش پایبند نباشد با فلان زن شوهر دار  در حال حیض زنا بکند . و تو در گناهش شریک هستید.  فردای آن روز از خواب بیدار شدم و باایشان تماس گرفتم  دقیقا  ایشان همان کار را انجام داده بود.  از ایشان خواستم  به شرطی به کسی چیزی نگوید  من 6ماه به عقد موقتش دربیایم و دنبال گناه نرود. ایشان قبول کرد و سه روز به تمام شدن مدتم بود که پسرخاله در صانحه تصادف از دنیا میرود.  یک شب درعالم خواب ایشان را میبینم که به من گفت به خاطر  عقد موقتی که با هم داشتیم  خداوند تمام گناهان مرا بخشید حتی گناه زنا را.  بعد از تمام شدن عده ام  به عقد موقت طلبه جوانی که امام جماعت بود شدم  شش ماه از عقد موقت نگذاشته که ایشان از من خواستند به عقد دائمشان دربیایم. از آنجایی که فرزندم را به خواهرشوهرم داده بودم  چون ایشان قابلیت بچه دار شدن نداشتند.  . روحانی از من خواست به خانواده ایشان نگویند که من بیوه هستم و بچه دارم. من به شهر ایشان رفتم  و زندگی خیلی خوبی را شروع کرده ایم شوهرم روحانی طرح هجرت است برای تبلیغ به روستا در خانه عالم زندگی میکند.من هم همانجا درس قرآن می دهم و خداوند پسری به من داده که نام جدم  مصطفی گذاشتم. واقعا چه لذتی دارد زندگی کردن در روستا  هرشب دعوت مردم هستیم از جایی که سیده هستم نذورات مردم شامل حالمانشده و بهترین زندگی را خدا برایمان فراهم کردم. میخواهم پیامی به خواهرانم بدهم به جدم پیامبر اگر بنا به دلائلی  بیوه شدید گرد گناه نروید با عقد موقت بدون اینکه کسی متوجه شود  مشکلتان را حل کنید  و از زنان شوهر دار  خواهش میکنم  برای ثواب هم شده اجازه بدهید حداقل سالی یکبار شوهرتان یک زن ولو یک ساعت صیغه کند تا ثواب عقد موقت شامل حالتان گردد.  به جدم زهرا  من خودم در روستا  سه تا زن هستند که شوهر ندارند و رنج می برند و  ده روزی یکی از آنان را به عقد موقت شوهرم در می آورم تا مشمول ثوابش گردم. و هیچ کس شک نمیکند عزیزان اسلام راه باز گذاشته که گناه نکنند. و از برادر بزرگوارم جناب آقای تقی نژاد مدیر پایگاه هم تشکر میکنم وقتی پروفایلت را خواندم به حال شما غبطه میخورم  وقتی جریان حفظ حدیث کساء را در عالم رویا دیدم.  از شما میخواهم به روح جدمان پیغمبر ما را از دعای خیر محروم نفرماید و نظرم را تایید کنید  . تا شاید خواهری از تعصباتش دست بکشد و مانعی از سر راه جوانان برداشته شود. و سنت جدم پیامبر اجرا گردد.

  67. دختری بودم که در زلزله  بم  والدینم را از دست دادم  در منزل مادر بزرگم زندگی میکردم  خداوند  خیری به دولت بدهد  خانه ای بهتر از قبل برای ما ساختند اصلا من حتی خواب چنین خانه ای را در خواب نمی دیدم.  . چون زمانی که والدینم زنده بودند در ایام پسته چینی به شهرستان رفسنجان می آمدیم  و در ترمینال ضبط پسته مشغول کار بودیم و با  زنان رفسنجانی دوست بودیم بعد از مرگ والدینم  با اینکه نیاز به کمک  ندارم برای تنوع و تجدید خاطر به رفسنجان می آمدم . در آنجا با پسری که نگهبان بودآشنا شدم که ایشان زنش طلاق داده و تمام مهریه اش را داده بود در نهایت فقر زندگی میکرد  با ایشان آشنا شدم  و قرار ملاقاتی گذاشتم و  ایشان انسان متدینی بود. خودش خطبه عقد را خواند  . فرصتی پیش آمد که به ایشان رجوع کردم  وقتی او دید من دختر  هستم . به من گفتم آیا حاضر هستید زنم شوید. من هم از خدا خواستم گفتم تو در رفسنجان چیزی ندارید به بم بیا در خانه مادر بزگمان زندگی میکنیم و خانه خودمان را  برای سرمایه زندگی می فروشیم بعداز اتمام پسته چینیبا او به بم آمدیم و خانه را فروختم  یک مغازه و مقداری جنس خریدیم و با او ازدواج کردیم و در منزل مادر بزرگم زندگی میکردیم  با گرفتن وام ازدواج ماشینی هم خریدیم  و خدا به ما برکت داد چندی بعد وقتی مادر بزرگم از دنیا رفت  دارایی او از باغ خرما و... به ما رسید الان زندگی خیلی خوبی داریم و صاحب دوتا پسر سالم میباشیم. و من از رفسنجان شهر شما خاطره خیلی خوبی دارم رفسنجان به من زندگی دوباره ای بخشید میخواستم بگویم آفرین بر غیرت و مردانگی جوانان رفسنجان.. من قبل از ازدواج اصلا نماز نمیخواندم الان حتی نمازشبم ترک نمیشود این به خاطر پاکدامنی شوهرم میباشد. شوهرم شبها بعد از نماز عشاء روزی 10 صفحه قرآن میخواند و قرآن را به من یاد داده. من روزها با جلسات مذهبی و طرح صالحین  خواهران بسجی به آرامش روحی دست یافتم  من این توفیق  را از اخلاص وایمان شوهرم بدست آوردم. و شیرین ترین لحظه زندگیم همان لحظه عقد موقت  بود هیچگاه من این لحظه را فراموش نمیکنم
  68. من زنی هستم که از شوهرم  به خاطر عدم تفاهم طلاق گرفتم.  چون من توان حاملگی را نداشتم ایشان زن دوم گرفته بودند. با گرفتن مهریه از شوهر سهامی از کارخانه سیمان خریدم.  به دین و اعتقادات مذهبی  پایبند نبودم  حتی بعد از طلاق شوهرم  از راه حرام با جوانان خوش تیپ خودم را ارضا میکردیم. پدرم از خوانین  کرمان بود  در روستای از اطراف زنگی اباد کرمان  چندین  رشته قنات حفر کرده وبعداز خشک شدن قناتها با حفر چاه عمیق  به کشت پسته  اختصاص و ادامه میدادند. تا اینکه  بعد از مرگ پدر یکی از این چاهها به عنوان ارث سهم من شد.  در روستا من  یک خط ترمینال برای برداشت پسته راه اندازی کردم. من برادری داشتم که ایشان درحدود ده سال پیش  بر اثر تصادف از دنیا رفتند و چون مادرش عروس شده بود  تنها دخترش به خانه پدرم بودو بعد از مرگ پدر با من زندگی میکرد و من تمام دارایی را قصد داشتم به ایشان بدهم. در روستا  من یک نگهبان گرفته بودم که از پسته ها  نگهداری نمایند   ایشان شبها تا صبح بیدار بود. یک شب بدون اینکه ایشان متوجه من شود. او را زیر نظر داشتم. او جوانی خوش تیپ و مومن بود دیدم حدود دو ساعت نماز میخواند و در قنوتش اذکاری میگفتم که من حوصله ام سر میرفت  بعد از تمام شدن نماز  دیدم مثل کسی که فرزند مرده در درگاه خدا گریه میکرد.  گفتم نکنه قتل یا جنایتی مرتکب شده  . نزدش رفتم  جملاتی زیبایی شنیدم

    بارالها گاهی احساس میکنم که مرا فراموش کرده ای . حس میکنم که صدایم به آسمانت نمیرسد . دوست دارم فریاد بزنم اما غافل از اینکه درست در همان لحظه که من چنین احساسی دارم تو به من نزدیکتر هستی ـ تو برای من نشانه ای فرستاده ای تا به من یادآوری کنی که مرا فراموش نکرده ای اما من به جای آنکه خوشحال شوم وبیشتر از پیش شکر تو را به جای آورم غمگین شده و نقاط ناامیدی درون من بیشتر وبیشتر می شود تا آنجا که به سوی بندگانت می روم واز آن ها یاری می طلبم وپس از اینکه از آنها نیز ناامید گشتم تو خود دوباره چراغ امیدی را در دلم روشن میسازی ومن نیز به سوی تو می آیم ـ تو در تمام این لحظات شاهد اعمال من هستی وضعف مرا در ایمان می بینی

    افسوس که ما چون تو بزرگی را هنوز نشناخته ایم...

    ای کاش قبل از ناشکری به حکمت کار پی می بردیم ...

    ای کاش در طوفان حوادث این نکته را از یاد نبریم که میگویند:

    خدا گر زحکمت ببندد دری                ز رحمت گشاید در دیگری

     مناجاتش مرا از خود بیخود کرد و از خواب غفلت بیدار کرد. از زندگیش پرسیدم فهمیدم جوان یتیمی که پدر ندارد عاشق خداست. وقتی جمال رویش را دیدم شیفته اش شدم  و خواسته که به خواسته من تن بدهد و مرا ارضا کنند  او وقتی فهمید شوهر ندارم به من گفت من به شرطی به خواسته تو عمل میکنم که صیغه من بشوید  او حقیقت و ثواب صیغه را برشمرد و به مدت یکماه صیغه او شدم.  به خداوند قسم  وقتی با ایشان رجوع کردم چنین لذتی را در عمر حس نکردم.   به او گفتم به کسی چیزی نگوید  . در مدت هرشب به او رجوع میکردم و غذاهایی مقوی برایش درست میکردم  حتی کمک خانواده اش میکردم.  بعد از اتمام پسته ها گفتم  به شهر بیا و کارهای خرید را انجام بده.  ایشان نماز را یاد من داد و  از خدا تعریف کرد.  گفتم من ماهی یک میلیون به خانواده ات  حقوق میدهم تو به شهر خانه ما بیا . لحظه ای از او دور نبودم . کسی از این موضوع خبر نداشت . یک روز به او گفتم. من زمینهای کشاورزی و سهام کارخانه را می فروشیم و در ساوه یک موتور کشاورزی  کامل میخریم  و به تهران میرویم زندگی کنیم  ..تو با دختر برادر ازدواج کن  چون  او با من زندگی میکند کسی شک نمی کند و من صیغه99 ساله تو میشوم فقط کسی غیر از من و او خبر ندارد . مقدمات ازدواج او با برادرزاده ام را فراهم کردم   رنگ و روی خانه تهران  برادرم را عوض کرد و  با برادر زاده ام ازدواج کرد از او یک پسر دارد که اسم برادرم را برایش گذاشته و من هم صیغه او هستم  او هفته ای یکبار به من رجوع میکند.  ایمان او باعث شد که من و دختر برادرم شیفته او بشویم و او صاحب همه چیز بشود و من هم خودم را از حلال سیر کنم. این شیرین ترین  خاطره ای که از عقد موقت دارم . به خدای مهربان  من و شوهرو خواهر زاده ام هر چهارشنبه  به مسجد جمکران  میرویم و در تهران غیر از نماز صبح تمام نمازها را به جماعت میبندیم. ناگفته نماند ما با باتمام اقوام ما قطع رابطه کردیم چون انها  ارباب منش هستند و رعایت محرم و نامحرم را به جا نمی آورند. به جرات قسم میخورم من اولین نمازم را بعد از عقد موقت خواندم  حتی ماهواره را جمع کردیم. و پدر و خواهر و اقوامان را حتی یکبار ندیدم که نماز بخوانند. خدایم تو را سپاس که مرا به حق هدایت کردی و از حلال سیر. من اسمم را از آتوسا  به فاطمه تغییر دادم.


  69. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    من زنی  اهل ****** هستم که 10 سال پیش همسرم به رحمت خداوند رفت . دو فرزند دارم که الان هر دو ازدواج کرده اند. اگر من ازدواج میکردم بچه هایم مرا دعوا میکردند   وخواهرشوهرهایم مرا مورد حمله قرار میدادم.  با توجه به این درد ** *****  **** مرا گرفته بود  در ایام ماه مبارک از روحانی سوال کردم و مشکلم را در میان گذاشتم. ایشان مسئله عقد موقت را مطرح کرد گفتم  اگرکسی بفهمد آبرویم می رود و زخم زبان و تهمت می شنوم گفت نیاز نیست کسی بفهمد اگر نیاز مالی ندارید مهریه خود مخفی کردن  عقد  را به عنوان شرط مهریه قرار بدهید  اول می ترسیدم ایشان یکی از جوانان مومن را به من معرفی کرد  در  یکی از پارکها   قرار ملاقات گذاشتیم  آن شخص صیغه را خواند  با اینکه ایشان 18سال از من کوچکتر است  هفته ای دوبار با ایشان رجوع میکنم و این جوان پدرش مرده و سرپرست خانواده است  و توانایی ازدواج دائم را ندارد خداوند را شاکرم که اسلام دین کامل و آینده نگراست و. به نظر من مرد زندار نباید صیغه کند  . به خداوند من ماهی بیشتر از 500000تومان کمک مالی این جوان هم مینمایم  چون حقوق بیمه شوهر و بازنشستگیم  بیش از دومیلیون و پانصد هزارتومان و فرزندانم  ازدواج کرده اند و وضع خوبی دارند.

  70. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    خدمت مدیر سلام و ادب .من از ********  ** **** **** **** ****  **** غیر از اخبار سیاسی تمام مطالبشان را دنبال میکنم چند روز پیش پستی بنام رشد قارچ گونه سایتهای مجازی بود در آن سایت چند نفر از نظر دهندگان از سایت شما سایت مادر ارجمند در رفسنجان تعریف کردند در یکی از پستهایش بنام شکست حرمتها خیلی خاطره و نظر داده بودند . من نظرات را این پست کاملا خواندم و دنبال میکنم . این نظرات باعث شد که من از درد چندین ساله راحت بشوم. . من چهار سال پیش بنا با دلائلی از شوهرم طلاق گرفته بودم با اینکه خودم کارمند و صاحب خانه و فرزندان و ماشین هستم از غریزه جنسی خیلی رنج میبردم و خجالت میکشیدم از ترس آبرویم. عقد موقت را بد میدانستم تا اینکه به یکی از همکارانم که مرد است و مدتی زنش از دنیا رفته و بچه هایش مانع ازدواج او میشوند  و می دانم که دلش پیش من است بهش  گفتم فلانی خواهشی از شما دارم سایتی به نام مادر ارجمند است حتما نظرات پست شکست حرمتها را بخوان که گمانم مشکل ما را حل مینماید.من صبح ۵شنبه به ایشان گفت دوساعت بعد زنگ زد گفت شرایط ازدواج دائم من با شما هر جور تصورش بکنید به خاطر فرزندانی که هر دو داریم محال و درد سر ساز است. حالا که ثوابها را فهمیدی شب جمعه به **** *** ****وعده باشد. ایشان زودتر تنها آنجا رفته بود و چادری نصب کرده من هم با فرزندانم آمدم آن شب شلوغ بود به من زنگ زد در **** **** هستم من  بدون اینکه بچه ها متوجه بشوند **** رفتم و صیغه پنج ساله شده ام که . میخواستم به شما آقای تقی نژاد بگویم اینکار شما از راه اندازی کاروان بیشتر ثواب دارد و تشکر بکنم. شما هم در ثواب اینکارشریک هستید. و تا میتواننید حداقل هفته ای ****** ******* *******  ********** مطلب بگذارید لااقل گناه کمتر میشود. 

     ** *** ** *** ******* ** ***** ***** ** ***** ****** ***** ***** ****** * **** ***** ***** *** *** **** **** *** **** * **** ****** **** ***** **** **** ** ******* ** **** ** *** *** **** * *** ***** **** ****** *** ***** *****  ** *** **** *** **** ****** *** *** *** **** ** **** ** **** ** ** **** ***** *** **** ******* **** ** ** **** **** **** ****** ***** ** **** *******. مدیون شما ها هستم تو را نصیحتی میکنم بدان مرحوم پدرم میگفت اگر به دل کسی نرسی روزی به درد او خواهید رسید. شاید کسی مثل من مشکل داشته باشد. امیدوارم که همیشه تا آخر عمرتان زندگیتان پایدار باشد و عاقبت به خیر وسعادتمند گردید و فرزندانت چراغ دلتان باشد. ***** **** **** **** **** *** ****** ******  ***** ***** ****  ***** *** ** ****** *** * *** *** ******* * ** *** **** ********** ** ***** *****  ** ** *** ***** *** **** **** *** *** * **** *****

    ضمنا در این شبهای قدر از همه شماها التماس دعا دارم.



  71. زمانی که حامله بود شوهرم را از دست دادم  مدتی بعد  فرزندم به دنیا آمد. یکسال بعد از تولد فرزند  پسر خواهر شوهرم که   به منزلمان می آمد و با پسرم بازی میکرد و او را خیلی دوست داشت.  او شانزده ساله بود  یک شب وقتی به خانه من آمد مادر و پدرم نبودند  من هم خیلی از غریزه جنسی رنج میبردم . به او پیشنهاد عقد موقت دادم  او اول میترسید گفتم کسی خبرندارد  بین خودمان و خدا کسی خبر دار نیست. او راضی شد من خطبه را خواندم  او خیلی خوشش می آمد  تا اینکه  یک سال بعد به خانواده شان فشار آورد که من زن دایی را میخواهم گرچه اول مخالف بودند با تهدیدهای او  موافقت کردند ما صیغه 99 ساله شدم که  بتوانم از حقوق بیمه شوهرم استفاده کنم.  او مدرسه میرفت و در خانه ما زندگی میکرد از آنجایی که من پرستار بودم و حقوق بیمه شوهر قبلی داشتم او دغدغه  مخارج زندگی نداشت با خیال راحت درس و دانشگاه و خدمتش را  تمام کرد  و بعد مدتی در شرکت ساختمانی  شروع به کار کرد  و  او مدت را بخشید و رسما مرا به عقد دائم خویش درآورد او 5 سال از من کوچکتر است من 15 ساله بودم عروس شدم.. از آنجایی که ما در عقد موقت  از حاملگی جلوگیری میکردم  امکان فرزند دار شدن را ندارم. با او زندگی خوبی را دارم  یکسال پیش  دادشم که در  عقد   بود که  به رحمت خدا رفت من  شش ماه هست که  زن او را به عنوان همسر دوم و هویم انتخاب کردم او دختر خاله من است. فعلا او حامله است ما هیچ مشکلی نداریم.  خدا را شاهد میگیرم لذتی که در عقد موقت  دیدم حتی در شب عروسی بدست نیاوردم.. خیلی خوشحال که سایتی را به نام مادر ارجمند  راه اندازی شده و خاطرات عقد موقت را نمایش میدهد خداوند از شما قبول نماید. اگر صلاح میدانید این نظر را تایید نمایید با تشکر
  72.  وقتی خاطرات را خواندم حیفم آمد که خاطره ای از پدر مرحومم  راجع به عقد موقت برایت تعریف نکنم  پدرم تا عمرداشت شاکر خدا بود  همیشه میگفت: نمی توانم چطوری شکر خدا را بجا بیاورم.  بچه یتمی که حتی یک دست لباس اضافه نداشت  اگر لباسهایش چرک میشد  تا زمان خشک شدن لباسها میبایستی سرما بخورد.

    خداوند را سپاسگزارم که بوسیله عقد موقت به من عزت داد. از آنجایی که پناهی نداشتم  پیرزنی 60 ساله  در  روستایی  در استان کرمان زندگی میکرد این  پیرزن در خانه مخروبه زندگی میکرد و  از آنجایی که کسی را نداشتم  رفتم نزد او و گفتم من جایی ندارم شبها اجازه میدهد کنارت باشم در عوضش من کارهای شما را انجام میدهم. آب شیرین از آب انبار می آورم و..... او قبول کرد  شب به من گفت من از  یکماه بعد از عروسیم بیوه شدم و شوهرم مغنی بود در چاه غش میکند وخفه میشود . من بچه ای ندارم حتی اقوامان به ما سر نمیزنند و خجالت میکشند  مرا جز خویشاوندانش محسوب نمایند. خواهشی دارم  مرا صیغه کنید  به جایش تمام زندگی من بعد از مرگم برای توباشد.  از رساله آقای بروجردی دستور صیغه را پیدا کردم  یک شب به او رجوع کردم. اینقدر دعا کرد  و گفت امیدوارم خدا به شما آن قدر مال بدهد که نتوانی حساب کنید .  چون پیرزن فقیر بود و شناخته شده بود  سالهای قبل ازانقلاب  کمیته امدادی نبود زکات فطره  تمام مردم  به او میدادند  در سالی بیش از یک صدهزارتومن پول غیر از اجناس برایش جمع میشد . به اندازه  6نفر کار کنند به این پیرزن  مردم صدقه میدادند.  من به امورات پیرزن رسیدگی میکردم  و در شهر  دوتا ساختمان  خریدم. موتور و مغازه ای خریدم.  با این حال هر روز به پیرزن سر میزدم با اینکه داماد شده بودم ماهی یکبار  به پیر زن رجوع میکردم.  با پیروزی انقلاب اسلامی  در روستا هاچاه کشاورزی میزدندمن چون پول داشتم    4 موتور  در روستاهای مختلف زدم  و موتورها را به کشاورزان میدادم میگفتم  نصف نصف . کشاورزان تمام مخارج موتور را میدهند و زمین را درخت میکردند وقتی پیوند میخورد درختان هفت ساله میشد  نصف زمینها را به آنها میدادم ونصف برای خودم میماند و ار درآمد گندم و جو و خربزه و هنداونه و یونجه نصفش را برای من حساب میکردند. خلاصه روز به روز بر درآمد افزوده میشد . با پول  پسته ها تمام سهم کشاورزان را میخریدم  .و توانستم هر چهار حلقه چاه را به نام خودم کنم.  از موتورهای دیگر میخریدم به آنها میدادم. روز به روز بر مالم افزوده میشد. توانستم برای بچه هایم سهام کارخانه   و زمینهای تجاری  برای مغازه  و....خریداری نمایم.

    پدرم  بهترین  مجلس ختم را برای پیرزن گرفت.  و همیشه تا زنده بود از او یاد میکرد و میگفت  این همه مال به برکت دعای خیر پیرزن و صیغه کردن او بود.  من و برادرم با اینکه هیچ کمبودی نداریم  هر کدامان همیشه دوتا زن صیغه ای داریم البته زنان مسن و فقیر فقط آنها را به خاطر دعای خیر صیغه میکنیم.  من خودم دو تا  زن که شوهرانشان مرده اند یک باب خانه به دستشان داده ام  و مخارج زندگیشان را میدهم ماهی یکبار رجوع میکنم به خدا تمام جهیزیه دخترانشان را تهیه کردم.. نه بخاطر هوا و هوس . حتی خواهران من  زنان بیوه  فقیر را برای  انجام امور خانه  دعوت میکنند و مخارج زندگی و جهاز دخترانشان را تامین  و زنان پیر را به صیغه شوهرانشان در می آورند.بدون اینکه کسی متوجه گردد. این بود حکایت زندگی پدرم.

  73. عقد موقت   سفیر نجات من بود . من دختری سنی مذهب به امامت امام اعظم ابوحنیفه و ساکن زاهدان بود و در  دانشگاه درس میخواندم.  با یکی از دختران کرمان که تشیع بود دوست شدیم.  با ایشان در ارتباط بودم .  دو سال که درس خواندم پسر خاله ام به خواستگاریم آمد  بر خلاف میلم  با او ازدواج کردم.   و درس را رها کردم. شوهرم قاچاق فروش بود از بسکه نفرین مردم پشت سرش بود  در صانحه تصادف از دنیا میرود . چون در مذهب ما زن  هیچ اختیاری از خود ندارد  5ماه بعد از مرگ شوهر   پدر شوهرم مرا به زور میخواستند  به عقد عموی شوهرم که 58 ساله بود دربیاورند.   و نصف پول مهریه را از او بگیرد.  حتی پدر و برادر موافق بود.  من به دوست کرمانیم زنگ زدم . به آدرسی که داده بود آمدم  جریان را به دوست گفتم  دوستم گفت زن داداشم مرده بیا صیغه برادرم  بشو  بعد از یکسال اگر تفاهم داشتی عقد دائم ببندید.  از آنجایی که چاره ای نداشتم  قبول کردم  در دوران عقد موقت خیلی برایم خوش گذشت بعد از چهار ماه به  مذهب تشیع  مشرف شدم.و رسما زن دائمش شدم.  با شوهرم زندگی خوبی  دارم و دو فرزند پسر دارم. الان با شوهرم در تهران کار میکنیم.  میخواستم بگویم  در مذهبهای اسلامی هیچ مذهبی مثل شیعه جعفری و در مذهب شیعه هیچ چیز شیرین تر از عقد موقت نیست.
  74. عقد موقت شیرین ترین خاطره  دور مجردی من بود. پدرم بیمار بود  جهت مداوا او را به تهران بردم شبها در میدان راه آهن به  مسافرخانه امید می آمدم. در مسافرخانه خانمی بود به قول خودش مطلقه بود. مرا صدا زد و گفت بیا  پنکه را خاموش کن  . او سریع درب را قفل کرد به من گفت اگر مرا ارضا نکنید جیغ میزنم میگویم میخواسته  به من تجاوز کند.  من هم بد میلی نبودم گفتم باشه صیغه عقد را خواندم . بعد از نزدیکی   خودش را معرفی کرد  وقتی شنیدم خواهر رفیقم می باشد  حتی در شهر مان  به او مراجعه میکردم. ایشان گفت من هیچ نیاز مالی نداشتم  قبلا از گناه خودم را ارضا میکردم  ولی الان از صیغه و حلال . بعد از مدتی از اخلاقش خوش آمد و از آنجایی وضع مالیش خوب بود  با او ازدواج کردوم و زندگی خوبی را داریم. من این خوشبختی را  از عقد موقت میدانم. و از زندگیم راضی.

  75. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سال 1380 بود برای کار به میدان تره بار ******** رفتم. در آنجا خانم* ***** را دیدم که صندوق میوه ای را در دست داشت  از او خواستم که کمکش کنم  او پس از تعارف قبول کرد.  او زود با من  آشنا شد وقتی فهمید که  بیکار و از *******  جهت کار آمدم گفت  من نیاز ** مستخدم دارم. با او به منزلش در   **** **** رفتیم.  خانه خیلی بزرگی داشت.  او گفت حدود دو سال است که  شوهرش از وی جداشده و همسر  دیگر گرفته  او تنوع طلب و خیانتکار بود.  من هم به همین خاطر از او طلاق گرفتم.  او از من خواست نقش شوهر برایش بازی کنم*   گفت من ماهی 500000 نومن به تو میدهم  تو فقط به ظاهرت برس  همراه من در تمام میهمانیها و منزل اقوامان  بیا . من از خدا خواستم  او را صیغه یکساله کردم   او یک ماشین پژو 206 و دو دست لباس شیک برایم گرفت و از آنجایی من بچه ****** و خداوند جمالی خوبی به من داده بود.  نقشم را خوب ایفا میکردم. خدا را گواه میگیریم  وقتی  همراه او به میهمانی رفتم  چند تا زن شوهر دار از اقوامشان  تقاضای عمل ***** *** ** ***** . به همین ماه مبارک من حتی یکبار خیانت نکردم. او وقتی ایمان مرا دید هنوز  مدت صیغه اش تمام نشده بود خواست  مدت را تمدید کند  من از فرصت استفاده کردم.  گفتم حیف نیست نقش بازی کنیم . شما  الحمدلله از وضع مالی خوبی برخوردارید  بیا زن دائم من بشو من هم به خدا به تو خیانت نمی کنم.   او قبول کرد  زندگی خوبی را شروع کردیم.  از او  دو تا بچه خدا به ما داد   و هیچ مشکلی مالی هم نداشتیم .تا اینکه سه سال پیش  او بر اثر سرطان سینه از دنیا میرود  تمام کارخانه و دارائیهای او به فرزندانم و من رسید  . بعد از یکسال من با دختر سید فقیری ازدواج کردم  و از او  دختری دارم اینقدر زندگی خوبی دارم که به هیچ وجه حتی نمیتوان  تصورش را بنمایم.  من خوشبختی خویش را در عقد موقت بدست آوردم و با ایمان به خدا  این خوشبختی از دست ندادم. و به او خیانت نکردم.

    • پاسخ:

      لطفا از آوردن نام اشخاص و آدرس و شماره تماس خوداری گردد.  چنانچه داده شود آنرا حذ ف میکنیم. با تشکر
  76. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام  بنده جوانی متولد 1373فوق دیپلم که خدمت سربازی را تمام کردم  و ساکن ******* به عنوان کارگر روزمزد مشغول به کار هستم  ازآنجایی که منزل مسکونی ندارم  حاضرم با زنی بزرگتر از خودم حتی بیوه چه عقد  دائم و موقت به شماره********* برای حفظ دینم ازدواج کنم  حاضرم در هر کجای ایران  باشد   در خدمتش باشم خدا را گواه میگیرم بنده به هیچ یک از مواد مخدر اعتیاد ندارم و تا به حال چندین  بار صحنه گناه برایم پیش آمد از فضل خدا  خودم را از گناه نجات دادم میترسم  که به حرام بیافتم.  والله حاضرم با زن 50 ساله ازدواج کنم.
  77. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سلام  من دختری دوشیزه هستم ساکن شهرستان*********** که پدرم به رحمت خداوند رفته  بعد از مرگ پدر خواستگارانی برایم پیدا شد که مرحوم مادرم به خاطری تنهایی خودش قبول نکرد. سن من 47 ساله و فرهنگی هستم. ضمنا ماشین 206 صندوقدار و یک واحد آپارتمان مسکن مهری 90 متری هم دارم  اگر جوانی متدین و اهل نماز شب باشد حاضرم تا آخر عمر کنیزش باشم ضمنا  سه سال دیگر  بازنشسته آموزش و پرورش میشوم. این شماره تماس من است**********************و چنانچه کسی قصد مزاحمت داشته باشد او را به خدا واگذار میکنم.

    • پاسخ:

      سلام و عرض ادب

       با کمال شرمندگی و معذرت

      چنانچه دوستان توصیه ها 

      را نادیده گرفتندبرای همیشه

       نظر دهی  عمومی این پست غیر فعال

        و  نظراتش به صورت خصوصی فعال خواهد شد. 

      از این بعد فقط نظرات این پست نمایش داده نخواهدشد.
  78. یا صادق الائمه علیه السلام


    سلام شیخ این نظر را در قسمت مادر ارجمند بگذار چون در آن قسمت نتوانستم ارسال نمایم با تشکر.
    با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما
    توصیه ای تقدیم دوستان و به خصوص افراد مجرد دارم   امیدوارم که مفید واقع شود
    درمان اصلی غریزه شهوت در انسان همان ازدواج است که باید انسان به سمت این سنت مقدس حرکت کند و در تلاش برای فراهم کردن مقدمات ازدواج باشد، ما نمی دانیم چرا شرایط ازدواج را ندارید! ولی اگر مشکل مالی یا کاری است این را بدانید بسیاری از جوان ها قبل از اینکه کار داشته باشند ازدواج کرده اند. البته با تلاش به کار هم دست پیدا کرده اند و موفق هستند در ضمن می توانید ازدواج کنید و مدتی در عقد بمانید تا مسئله کار و زندگی تان حل شود.
    اما در مورد ازدواج موقت اگر کسی را که شرایطش را داشت، پیدا کردید می توانید با صیغه محرمیت با او ازدواج موقت داشته باشید اگرچه به علت حساسیت و مشکلات این ازدواج در جامعه و زمان ما، این امر را برای هرکسی توصیه نمی کنیم چرا که در ازدواج موقت و صیغه خطراتی هست مانند:
    1ـ ازدواج موقت هر چند پاسخی جزئی به نیاز انسان است، ولی در بسیاری موارد باعث تشدید غیر قابل کنترل نیاز جنسی می گردد.
    تا قبل از تجربه روابط جنسی، کنترل قوای جنسی به مراتب سهل تر از بعد تجربه روابط می باشد. این نکته مهمی است که در صورت عدم توجه به آن، فرد را خواسته یا ناخواسته وارد گرداب غرایز غیر قابل مهار می نماید. به عنوان مثال یک رابطه کوتاه یک ساعته روزها یا ماههای متوالی انسان را درگیر پیدا کردن مورد جدید ازدواج موقت می نماید.
    2ـ از نظر روانشناختی ازدواج دائم و خویشتن داری همه جانبه در شرایط حاضر، از ازدواج موقت کم حاشیه تر است. چه بسا در صورت عدم امکان ازدواج دائم، خویشتن داری همه جانبه از بسیاری جهات از ازدواج موقت برای انسان سهل تر و کم آسیب تر باشد.
    3ـ تجربه مراجعان نشان می دهد ورود در این عرصه هر چند در ابتدا صد در صد شرعی می باشد، ولی در ادامه انسان را به وادی های غیر شرعی (مانند نگاه خارج از چارچوب به زنان به بهانه پیدا کردن مورد، ورود تدریجی در باندهای غیر سالم، تمرکز شبانه روزی بر اطفای غریزه و...) می کشاند. چه بهتر که در حد امکان از ورود ناشیانه به این وادی پرهیز شود.
    با توجه به شرایط جامعه باید مواظب باشید که فاش شدن این ارتباط می تواند در زندگی آینده ایجاد مشکل فراوان کند و باعث آبروریزی در خانواده شود و مشکل خانوادگی ایجاد کند. هم چنین می تواند مشکلات دیگری داشته باشد، مانند عادت به این کار حتی بعد از ازدواج دائم، مقایسه همسر آینده با همسر موقت، و عدم توانایی در ابراز محبت کامل به همسر و ... لذا ما در شرایط کنونی به هر کسی توصیه به ازدواج موقت نمی کنیم به خاطر حساسیت و ظرافتی که این امر دارد.
    و بهتر است تا زمانی که مقدمات ازدواج فراهم شود انسان سعی کند این غریزه شهوت را با دوری از کار ها ونگاه های تحریک آمیز کنترل کند.
    مدتی خویشتنداری کنید و با تلاش های شبانه روزی که برای رفع موانع ازدواج تان خواهید داشت، دیگر فرصتی برای پرداختن به امور جنسی و شهوانی نداشته باشید و موقتاً می توانید فشار غریزه جنسی را به فراموشی بسپارید. علاوه بر این ، صیغه نیز باید به صورت صحیح و شرعی انجام شود و هر دو طرف شرایط ازدواج موقت را داشته باشند و گرنه گناه است.
    • پاسخ:

      سلام   برادر بزرگوار از ابراز محبت و لطفتان متشکرم اوامر شما انجام گردید.

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.