تصاوير منتخب

۰

روایتی عجیب از اربابمان امام صادق (علیه السلام) در مورد آخرالزمان

مجموعه رذایل اخلاقی

روایتی عجیب از  اربابمان امام صادق (علیه السلام) در مورد آخرالزمان

امام صادق (علیه السلام) (در مجلسى که صحبت از قدرت و شوکت بنی عباس و فقر و بد حالى شیعه مى‏ شد) فرمود:
من در روزى که ابو جعفر منصور دوانیقى با موکب سلطنتى خود حرکت مى‏ کرد با او بودم او بر اسبى سوار بود که جمعى از خدم و سوارگانش همراهش بودند و جمعى دیگر از پشت سر مى ‏آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او مى‏ رفتم. به من گفت: یا ابا عبد اللَّه (کنیه امام صادق(علیه السلام)) به راستى جا دارد که به خاطر سلطنت و نیرویى که خدا به ما داده و عزتى که ارزانى داشته خوشحالى کنى و به مردم نگویى که شما و اهل بیت شما سزاوارتر از ما به این سلطنت بودید، زیرا اگر چنین حرفى را بزنى ما را هم علیه خودت و هم علیه مردم تحریک کرده‏ اى.


فرمود: من گفتم: چه کسى از من چنین گزارشى به تو داده؟ هر کس که بوده دروغ گفته، منصور گفت: آیا سوگند مى‏ خورى که چنین حرفى را نزده‏ اى؟
مى فرماید: به او گفتم:مردم ساحرند، یعنى دوست مى‏ دارند قلب تو را علیه من برنجانند، این تو هستى که باید اختیار گوش خودت را داشته باشى، هر چه آنها گفتند نپذیرى، براى اینکه احتیاج ما به تو بیشتر است از احتیاج تو به ما، آن گاه به من گفت: هیچ یادت مى ‏آید آن روزى را که من از تو پرسیدم: آیا ما به سلطنت مى‏ رسیم؟ تو گفتى: بله سلطنتى طولانى و گسترده و نیرومند و لا یزال در سلطنت خود در مهلت و آسایشید و در دنیایتان در وسعت و فراخى تا آنکه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بیالائید!
امام مى‏ فرماید: فهمیدم که او جریان را به یاد دارد گفتم: بله ولى امید است خداى عزوجل تو را حفظ کند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلکه حدیثى بود که برایت نقل کردم البته ممکن است آن کسى که دست خود به خون ما بیالاید شخصى از اهل بیت تو باشد چون سخن من بدینجا رسید ساکت شد و چیزى به من نگفت!
بعدا که به منزل آمدم یکى از دوستان با جمعیتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت: فدایت شوم تو را در مرکب منصور دوانیقى دیدم در حالى که بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود، سرش را به سوى تو خم مى ‏کرد و با تو سخن مى‏گفت کانه مى‏ خواست زیر دست شدن تو را مجسم کند، در دلم گفتم: یا للعجب این حجت خدا بر خلق است که صاحب واقعى این سلطنت و شوکت است و کسى است که همه سلاطین عالم باید به او اقتدا کنند و این دیگرى مردى ستمگر و قاتل اولاد انبیا و مردى خونریز است، خون بى گناهانى را به زمین مى‏ریزد که خدا دوست ندارد، آن وقت او در موکب سلطنتى قرار گرفته و تو بر الاغى سوارى، این فکر مرا گرفتار شبهه کرد به حدى که بر دین و جانم ترسیدم.
امام (علیه السلام) فرمود: بدو گفتم اگر حشمت و خدمى را که من داشتم و آن فرشتگانى را که از پیش رو و پشت سر من در حرکت بودند مى ‏دیدى سلطنت منصور از نظرت مى‏ افتاد و آن را حقیر و پشیز مى‏ شمردى، دوستم چون این بشنید گفت: الان دلم آسوده شده.
و سپس پرسید: اینها تا کى سلطنت خواهند کرد؟ و چه زمانى امت اسلام از شر اینها راحت مى‏ شود؟ در پاسخش گفتم: مگر تو نمى‏ دانى که براى هر چیزى مدتى است، گفت:
چرا (مى‏ دانم) گفتم: اگر بدانى که وقتى این امر تحقق یابد از چشم بر هم زدن هم سریع‏تر خواهد بود آن وقت علمت تو را نفع مى ‏دهد؟ آرى اگر حال این قوم که نزد خدا دارند را بدانى و بدانى که چه حالى دارند آن وقت بغض و دشمنیت نسبت به آنان به نهایت درجه مى‏ رسد، اگر تو و تمامى اهل زمین سعى کنید که حال آنان را شدیدتر از آنچه دارند بکنید هرگز نخواهید توانست پس شیطان تو را دست نیندازد که عزت از آن خدا و رسول و مؤمنین است ولى منافقین نمى‏ دانند.
… آیا نمى ‏دانى که هر کس منتظر امر ما باشد و بر اذیت‏ها و ترس‏ها که امروز مى ‏بیند صبر کند، فردا در زمره ما خواهد بود،
پس هر زمان دیدى حق مرده و اهلش از بین رفته‏ اند و جور و ستم همه جا را فرا گرفته و قرآن کهنه شده و چیزهایى در آن پدید آمده که در آن نیست
و دیدى که قرآن طبق هوا و هوسها توجیه و تفسیر مى‏ شود و دیدى که دین وارونه شده، آن چنان که کاسه وارونه مى‏ شود
و دیدى که اهل باطل بر اهل حق آقایى و سرورى مى‏ کنند و دیدى که شر ظاهر گشته و از آن نهى نمى‏ شود بلکه از اهل شر دفاع مى‏ شود
و دیدى که فسق علنى شده و مردان با مردان و زنان با زنان اکتفاء مى‏ کنند و دیدى که مؤمن سکوت کرده، چون گفتارش پذیرفته نمى‏ شود
و دیدى که فاسق دروغ مى‏گوید و پذیرفته مى‏ شود و کسى دروغ و افتراى او را رد نمى‏ کند و دیدى که صغیران بزرگتران را تحقیر مى ‏کنند
و دیدى که قطع رحم همگانى شده و دیدى که وقتى کسى را به فسق مى‏ ستایند خود او مى‏ خندد و سخن گوینده را رد نمى‏ کند
و دیدى که به پسر همان را مى‏ دهند که به زن مى‏ دهند و دیدى که زنان با زنان ازدواج مى‏ کنند
و دیدى که مدح و ثنا بسیار شده و دیدى که مرد مال خود را در غیر راه اطاعت خدا انفاق مى‏ کند و کسى نیست که او را نهى کند و دست او را بگیرد
و دیدى  که مردم وقتى مؤمن را مى‏ بینند که در حال اجتهاد و تلاش است، پناه به خدا مى‏ برند از اینکه مثل او باشند
و دیدى که همسایه، همسایه ‏اش را مى ‏آزارد و کسى نیست جلویش را بگیرد
و دیدى که کافر وقتى وضع رقت بار مؤمن را مى‏ بیند از وضع خود خوشحالى مى‏ کند و چون فساد را در پهناى زمین گسترده مى‏ بیند مسرور مى‏ شود
و دیدى که شرابهاى گوناگون علنا نوشیده مى‏ شود و مردمى بر سفره شراب جمع هستند که از خداى عز و جل هیچ پروایى ندارند
و دیدى که امر به معروف زایل شده
و دیدى که فاسق در اعمالى که خدا دوست ندارد نیرومند و مورد حمایت و مدح قرار مى‏ گیرد
و دیدى که دارندگان آیات (در نسخه دیگر آمده دارندگان آثار) مورد تحقیر واقع مى ‏شوند و هر کسى هم آنان را دوست بدارد تحقیر مى‏شود
و دیدى که راه خیر بسته شده و راه شر باز و پر رهرو است
و دیدى که خانه کعبه معطل مانده و مردم از رفتن به زیارت آن نهى مى‏ شوند و به ترک آن تشویق و مامور مى‏ گردند
و دیدى که هر کس به دیگرى می گوید آنچه را که خود نکرده و دیدى که مردان خود را براى مردان چاق مى‏ کنند و زنان براى زنان
و دیدى که مرد از راه ماتحت خود روزى به دست مى ‏آورد و زن از راه فرجش.
و دیدى که زنان براى خود مجالس ترتیب مى‏ دهند آن چنان که مردان تشکیل مى‏ دهند
و دیدى که….عمل لواط و زن شدن مردان شایع و علنى گشته و به همین منظور خود را خضاب مى‏ کنند و شانه مى‏ زنند آن چنان که زنان براى شوهر خود شانه مى‏ زنند
و دیدى که صاحب مال محترم‏تر از مؤمن است
و ربا علنى معامله مى‏ شود و کسى سرزنش نمى‏ کند
و دیدى که زنان به خاطر دادن زنا ستایش مى‏ شوند و زن شوهرش را در عمل لواط با مردى دیگر کمک و همکارى مى‏ کند
و دیدى که در نظر اکثریت مردم بهترین خانواده ‏ها آن خانواده‏اى است که زنان را بر کار فسق کمک مى‏ کنند.
و دیدى که مؤمن همواره در اندوه و تحقیر شده و خوار است
و دیدى که بدعت‏ها و زنا علنى شده و مردم را دیدى که با شاهدى که به دروغ شهادت مى‏ دهد به یکدیگر تجاوز مى‏ کنند
و دیدى که حرام حلال و حلال تحریم شده است و دیدى که هر کس دین را با رأى و نظر خود براى خود توجیه مى‏ کند و کتاب خدا و احکامش تعطیل شده.
و دیدى که در ارتکاب گناه از تاریکى شب استفاده نمى‏ شود بلکه در روز روشن گناه مى ‏کنند
و دیدى که مؤمن جز با قلبش نمى ‏تواند منکر را انکار کند و دیدى که مال بسیار هنگفت در راه خشم الهى خرج مى‏شود
و دیدى که والیان ولایت و سرپرستى مردم را قباله کسى بدانند که قدرتش بیشتر است
و دیدى که محرم به محرم خود اکتفاء کند و با او ازدواج نماید
و دیدى که مردم به صرف تهمت و بر اساس مظنه کشته مى‏ شوند
و دیدى که مردم بر سر عشق ورزیدن به یک پسر با یکدیگر به ملاک غیرت مى‏ ستیزند و حتى بر سر این عشق جان و مال فدا مى‏ کنند.
و دیدى که مردم کسى را که شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش مى ‏کند سرزنش مى‏ نمایند
و دیدى که مرد با زنا دادن همسرش پول در مى‏ آورد و زندگى مى‏کند با علم به اینکه او زنا مى ‏دهد و حتى بر این کار او نظارت دارد
و دیدى که زن قاهر و مسلط بر شوهرش مى‏ شود و بر خلاف میل او کارها مى‏ کند و علیه او پولها خرج مى‏ کند
و دیدى که مرد همسر و دختر- کنیز- خود را کرایه مى‏ دهد و به طعام و نوشیدنى پست راضى مى‏ شود
و اگر دیدى که سوگند به دروغ به خداى عز و جل بسیار و شایع شده
و دیدى که قمار علنى و آشکار گشته و دیدى که شراب علنا فروخته مى‏ شود و کسى از آن منع نمى‏کند
و دیدى که زنان مسلمان ناموس خود را به اهل کفر مى‏ دهند.
و دیدى که لهو و لعب و رقص و آوازه‏ خوانى علنى شده، مسلمانان از آن عبور مى‏ کنند و احدى، احدى را منع نمى‏ کند و احدى جرأت بر منع آن ندارد
و دیدى که افراد شریف و آبرومند به وسیله کسانى که از قدرت آنان مى‏ ترسند توهین شده و خوار مى‏ شوند
و دیدى که نزدیک‏ترین افراد به درگاه والیان آن کسى است که با بد گویى به ما اهل بیت آن والیان را مدح مى‏ گویند
و دیدى که شنیدن صوت قرآن بر مردم سنگینى مى‏ کند و در مقابل شنیدن آوازهاى باطل برایشان آسان و خفیف است.
و دیدى که همسایه را از ترس زبانش احترام مى‏ کنند و دیدى که راستگوترین مردم دروغ سازانند
و دیدى که شر علنى و بازار سخن چینى رایج شده و دیدى که بغى و ستم آشکار گشته
و دیدى که غیبت کردن نوعى ملاحت و خوش اخلاقى تلقى مى‏شود و مردم یکدیگر را به خاطر آن بشارت مى‏ دهند
و دیدى که حج و جهاد جنبه غیر خدایى به خود مى‏ گیرد
و دیدى که سلطان به خاطر کافر، مؤمن را توهین نموده و خوار مى‏ سازد و دیدى که خرابى بر عمران مسلط شده
و دیدى که زندگى یک فروشنده از راه خیانت در کیل و وزن اداره مى‏‌شود
و دیدى که خونریزى یک امر آسان و پیش پا افتاده تلقى مى‏‌شود.
و دیدى که اگر کسى به طلب ریاست برمى‏‌خیزد عوضش تنها دنیا است و خود را مردى بد زبان معرفى مى‏‌کند تا کسى جرأت اعتراض کردن نداشته باشدو نیز امور به او نسبت داده مى‏‌شود
و دیدى که به نماز بى اعتنایى مى‏‍‎شود
و دیدى که ثروتمند مال بسیارى نزدش جمع شده و از روزى که مشغول جمع آورى آن شده، زکاتش را نداده
و دیدى که میت را از قبرش بیرون مى‏‎کشند و آزارش داده، کفن‏هایش را مى‏‌فروشند
و دیدى که هرج و مرج بسیار شده و دیدى که افراد در صبح و عصر مست هستند و هیچ اهتمامى به وضع مردم ندارند
و دیدى که با چهار پایان جماع مى‏‎کنند و دیدى که چهار پایان به جان یکدیگر مى‏‎افتند و یکدیگر را پاره مى‏کنند.
دیدى که مرد برای نماز خانه‌‏اش مى‏‌رود و بر مى‏‌گردد در حالى که جامه‏‌هایش را ربوده‌‏اند
و دیدى که دلهاى مردم قساوت و چشمهاشان خشک شده و ذکر خدا بر آنان سنگین مى‏‌آید و حرام خوارى علنى گشته و بر سر آن از یکدیگر پیشى مى‏‌گیرند
و دیدى که نمازگزار اگر به نمازخانه مى‌‏رود براى آن است که خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببینند که نماز مى‏‌خواند
و اگر دیدى که فقیه براى غیر هدف دین تفقه مى‏‌کند، یعنى به این منظور فقه مى‏‌خواند که دنیا و ریاست به دست آورد
و دیدى که مردم به سوى آن کسى مى‌‏شتابند که غالب باشد و خلاصه هر یک از دو طرف نزاع غلبه کند مردم با او باشند، چه غلبه‏اش حق باشد و چه باطل.
و دیدى که طالب حلال مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام مورد مدح و احترام قرار گیرد
و دیدى که در دو حرم کعبه و مدینه کارهایى صورت مى‏‎گیرد که خدا دوست نمى‏‎دارد و هیچکس جلوگیر آنان نیست و حتى بین آنان و آن عمل زشت کسى حائل نمى‏‌شود
و دیدى که در دو حرم شریف ساز و آواز علنى ارتکاب مى‏‌شود
و دیدى که افرادى سخن از حق مى‏‌گویند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏‌کنند ولى از پاى خطابه ‏اش کسى برمى‏‎خیزد در حالى که خود را خیر خواه و دلسوز او مى‏‎داند از در خیر خواهى و نصیحت مى‏‎گوید: خدا از تو نخواسته که این حرف‏ها را بزنى 
و دیدى که راههاى خیر از رهرو خالى است و احدى به آن راه نمى‏‌رود.
و دیدى که جنازه را به اهتزاز در مى‎‏آورند و کسى از این عمل ناراحت نمى‏‌شود و دیدى که هر سالى که مى‏‌گذرد بدعت‏هاى بیشترى از سال قبل باب شده و شر بیشترى پیدا مى‏‌شود
و دیدى که خلق و جمعیت‏ها جز اغنیاء را پیروى نمى‏‌کنند، دیدى که حاجت محتاج را در برابر مسخره کردن او و خندیدن به او بر آورده مى‏‎کنند و ترحمشان براى غیر رضاى خدا است
و دیدى که آیات آسمانى الهى رخ مى‎‏دهد ولى کسى از آن نمى‌‏ترسد و دیدى که مردم با یکدیگر جفت‏گیرى مى‏‌کنند، آن طور که چهار پایان مى‌‏کنند و کسى این عمل را زشت ندانسته و اگر زشت بداند از ترس مردم نهى نمى‎‏کند و دیدى که افراد اموال بسیار در غیر راه خدا انفاق مى‏‌کنند ولى در راه خدا از انفاق مالى اندک مضایقه مى‏‌کنند
و اگر دیدى که رنجاندن و عقوق پدر و مادر علنى و خوار شمردن آنان شایع شده و در نظر فرزندان بدترین مردم تلقى مى‏شوند، حتى فرزند خوشحال مى‏‌شود از اینکه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و دیدى که زنان بر حکومت و سلطنت چیره شده‏‌اند و بر هر امرى که هوا و هوس آنان را تامین کند مسلط گشته‏‌اند.
و دیدى که فرزندان به پدر و مادر خود افتراء مى‌‏بندند و پدر و مادر خود را نفرین مى‏‌کنند و از شنیدن خبر مرگشان خوشحال مى‏‌شوند
و اگر دیدى که وضع به اینجا کشیده که اگر شخصى روزى بر او بگذرد که در آن روز مرتکب گناه بزرگى نشود، فسق و فجورى انجام ندهد، کم‏فروشى و خیانتى ننماید، به حرامى دست نیافته و یا شراب مسکرى ننوشد، در غم و اندوه فرو مى‌‏رود و مى‏‌پندارد که آن روز او به بطالت گذشته و یک روز از عمرش ضایع شده است
و دیدى که صاحبان قدر خوردنى‏‎ها را احتکار مى‏‍‎کند 
و دیدى که با شراب خود را معالجه مى‎‏کنند و براى مریض تعریف و توصیف مى‎‏کنند که فلان شراب براى تو بسیار نافع است و از شراب شفا مى‏‌طلبند
و اگر دیدى که مردم در ترک امر به معروف و نهى از منکر و ترک اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و دیدى که باد به بیرق منافقین و اهل نفاق مى‏‌وزد، ولى بیرق اهل حق حرکتى ندارد و دیدى که مؤذن‏ها و نمازخوان‏ها در برابر مزد اذان مى‏‌گویند و نماز مى‏‌خوانند…..
در چنین روزگارى بر حذر باش، و براى درخواست نجات از خدابه خدا متوسل شو و بدان که مردم در چنین روزگارى غرق در سخط الهى هستند
و اگر خداى تعالى مهلتشان داده، از این کار منظورى دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و کوشش کن تا خداى عزوجل تو را در وضعى ببیند که خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آنان نازل شود تو زودتر به رحمت خداى تعالى برسى و اگر عذابشان تاخیر بیفتد آنها مبتلا شوند و تو از آنچه آنها در آن هستند بیرون شده باشى یعنى تو مثل آنان بر خداى عزوجل جرأت نکرده باشى و بدان که خداى تعالى اجر نیکوکاران را ضایع نمى‏‌سازد و رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
ترجمه المیزان، ج‏۵، ص: ۶۵۳تا۶۵۸

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی