تصاوير منتخب

۰

داستانهای کوتاه در مورد عفاف و حجاب

مجموعه سفارشات حجاب

 

غنچه تا غنچه است در حجاب است و هیچ کس هوس چیدن آن را نمی کند, اما همین که حجاب سبز خود را کنار نهادو باز شد آن را خواهند چید. وقتی که چیدند چند روزی ممکن است در جای مناسب قرارش دهند,اما دیری نمی پاید که پژمرده و پرپر می شود و آن را درسطل زباله می اندازند.

1-قرار
بلوز سفید تمیزوقشنگی با یک دامن سرخ تنش بود.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش را
شانه می کرد.گفتم ː<مزاحم شدم.جایی می خوای بری…؟>
گفت ː<جایی که نه اما…>حرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت.
همین طور که با من حرف می زد صورتش را آرایش کرد.ملیح و زیبا شده بود.کم کم نگران شدم,
نکند مهمان دارد و من بی موقع مزاحمش شده ام.بین رفتن و ماندن مردد بودم که بوی عطر خوشی
فضا را پر کرد.<یادته!این عطررو خودت برای تولدم خریدی…>
وقتی حسابی مرتب و خوش بو شد.آمدوکنار من نشست تصمیم گرفتم بروم.
گفتː<کجا؟من که جایی نمی خوام برم,فقط ساعت 05ː12 دقیقه قرار دارم…>
بعد به ساعتش نگاهی انداخت.ساعت 05ː12 دقیقه بود.سجاده نماز را پهن می کرد تازه فهمیدم
با چه کسی قرار دارد… .
امام علی(ع)ːبهترین لباس,لباسی است که تورا از خدا به خود مشغول نسازد.
(چهل حدیث از حجاب).
 
2-صد معشوقه
<عزیزم,من از روز اول که تورو دیدم عاشقت شدم.زیبایی و وقار تو,مرا دیوانه کرده.
تصمیم گرفته ام فردا با مادر و پدرم به خواستگاری ات بیایم.>
پسر این اس ام اس را هم زمان برای بیست دختر ارسال کرد.
شهید مطهریːاز نظر تصاحب قلبها ودلها ,مرد شکار است و زن شکارچی,هم چنانکه از نظر
تصاحب جسم و تن ,زن شکار است و مرد شکارچی.
(مجموعه آثار شهید مطهری/ج 19/ص 427)
 
3-نذر
خیلی دلش می خواست امام زمان(عج)را ملاقات کند.برای همین نذر کرد چهل صبح جمعه برود و
در چهل مسجد زیارت عاشورا بخواند.در یکی از جمعه ها هنگامی که مشغول خواندن زیارت عاشورا
بودکه ناگهان شعاع نوری را دید.نور از خانه ای در نزدیکی های مسجد بیرون می تابید.خوشحالی و
شعف وجودش را فرا گرفت. برخاست و به سمت نور حرکت کرد.مسیر نور تا درب خانه ی یک
کلبه ی فقیرانه ادامه داشت.وارد خانه شدو با حیرت ولی عصر(عج) را درآن خانه دید.آقا در
یکی از اتاق های خانه بر سر جنازه ای که پارچه سفیدی رئی آن کشیده شده بود ,حاضر شده بودند.
اشک ریزان وارد شد وبر حضرت سلام کرد.حضرت پاسخش را دادː<چرا اینگونه دنبال من می گردی
و رنج ها متحمل می شوی!مثل این باشید تا من به دنبال شما بیایم.این بانویی است که در دوره بی حجابی
هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرمی او را ببیند!>تا مدت ها بعد از ملاقات با امام زمان(عج)
صدای آقا در گوشش بود.شرح حالات(مرحوم آیت الله سید محمد باقرمجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید سیستانی)
کتاب ملاقات,ملاقات بانوان با امام زمان(عج)
هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص)مرا از ظاهر شدن در پیش
چشم مردان معاف کرد.(حضرت زهرا(س),چهل حدیث از حجاب).
 
4-دزد
از دزد می ترسید. می ترسید مبادادزد به خانه اش بزند.می ترسید همه سرمایه و دارایی اش را
یک شبه به تاراج ببرند.برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های آهنی و قفل های
ضد سرقت.هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد… .
اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد. تا صبح نشده همه اهل محل داستان
فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.
دخترم,ای همه هستی من…
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی,
خویش را خوار مبین,
ای سراپا الماس… ازحرامی بهراس…
قیمت خود مشکن…قدر خود را بشناس…
 
5-چادر نورانی
با صدای جیغ زن از خواب پرید.
_<نور! یک نور عجیب در اتاق است!!>
مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت.چادررا که دید,همه چیز به یادش آمد.
چادر فاطمه(س)را به جای قرض به علی(ع) امانت گرفته بود.حالا نور چادر اتاق را پر کرده
بود.مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر
نورانی به منزل آوردند.با دیدن نور چادرفاطمه(س)هشتاد نفراز یهودی های مدینه مسلمان شدند.
بحار ج 43 ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهرآشوب ج 3 ص 118117 ,منتهی الآمال ص 160
حجاب,رساندن زن به رتبه عالی معنویت است.
 
6-فقط یک نگاه
درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!
زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک 
های جان سوز زن نشسته بود.
-<چرا می خوای طلاقش بدی؟>
وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفتː
-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش…>
عروسی شان در یک باغ بود. زنانه و مردانه.می گفت معشوقه جدیدش دوست نزدیک
همسرش است.
عفت;زن را توانا می سازد که با جستجوی بیشتری عاشق خود را,یعنی کسی را که
افتخار پدری فرزندان او را خواهد داشت,برگزیند.(ویل دورانت)
 
7-آزادی
رفته بود آنجا درس بخواند.شنیده بود آزاد ترین کشور دنیاست.اما وقتی می خواست
وارد دانشگاه شود او را به جرم آزادی پوشش دستگیر کردند.
به جرم حجاب!
حجابː
حːحریمت                  جːجذبه                 اːآبرو و شرف                  بːبندگی
 
8-دو راهی
بهترین و مشهورترین هنر پیشه ی زن در کشورش بود و زیبایی اش شهره ی خاص و
عام.تصمیم گرفته بود مسلمان شود.وقتی خبر مسلمان شدنش را شنیدند,به او گفتندː<
باید بین کار و حجاب یکی را انتخاب کنی!>
آن شب,مردم از تلویزیون خبری باور نکردنی شنیدندːاو محجبه شده بود!
امام صادق(ع)ːحجاب زن,برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر است.(المستدرک/ج 5)
 
9-سیاه و سفید
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی,
هی بنویس و پاک کن….>
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک
کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن…>
دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!>
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است…. .
آیا خود را واکسینه کدرده ای؟
 
10-فقط یه کم!
بهش گفتمː
-<تو خیلی خوبی,بیا حجاب رو هم به خوبی های دیگه ات اضافه کن…> گفتː
-<من حجابم کامله,فقط یه کم از موهام بیرونه,نه آرایش می کنم,نه لاک می زنم,نه
صندل می پوشم…>.
سال بعد وقتی او را دیدم هم لاک زده بود,هم آرایش داشت و فقط یک کم از موهایش
زیر روسری بود.
کسی که زیبایی اندیشه پیدا کرده  زیبایی تن را به نمایش نمی گذارد. اگر مرغ فکرش دور
و بر<گناه>زیاد پر بزند بالاخره روزی به<دام گناه>خواهد افتاد.
 
11-تخفیف
هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من
بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.>
آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از
فروش حیا و نجابتش توانست  مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!
استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند!
12-به جای فشنگ
-از این به بعد بودجه ساخت تجهیزات نظامی را علیه ایران به نصف کاهش می دهیم.
-بله قربان.اما هزینه های باقی مانده را صرف چه کاری کنیم؟
- صرف ساختن لوازم آرایش!
سیب های آفت زده زود تر بر زمین می افتند.تو سیب سرخی ببین از جاذبه چه کسی
بر زمین می افتی؟

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی