تصاوير منتخب

۰

دعای پاک و خالص

مجموعه فضایل اخلاقی

زنی با لباسهای کهنه و نگاهی مغموم، وارد خواروبار فروشی محل شد وبا فروتنی از فروشنده خواست کمی خواروبار به او بدهد. 

وی گفت که شوهرش بیمار است و نمی¬تواند کار کند، کودکانش هم بی¬غذا مانده¬اند. فروشنده به او بی¬اعتنایی کرد و حتی تصمیم گرفت بیرونش کند. زن نیازمند باز هم اصرار کرد. فروشنده گفت نسیه نمی¬دهد. 
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می¬شنید به فروشنده گفت: ببین خانم چه می¬خواهد خرید او با من. فروشنده با اکراه گفت: لازم نیست، خودم می¬دهم! 
- فهرست خریدت کجاست؟ آن را بگذار روی ترازو، به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر ! زن لحظه¬ای درنگ کرد و با خجالت، تکه کاغذی از کیفش درآورد و چیزی روی آن نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پایین رفت. خواروبار فروش باورش نمی¬شد اما از سرناباوری، به گذاشتن کالا روی ترازو مشغول شد تا آنکه کفه¬ها با هم برابر شدند. 
در این وقت؛ فروشنده با تعجب و دلخوری، تکه کاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته است. روی کاغذ خبری از فهرست خرید نبود، بلکه دعای زن بود که نوشته بود: ای خدای عزیزم! تو از نیاز من باخبری، خودت آن را برآورده کن. فروشنده با حیرت کالاها را به زن داد و در جای خود مات و مبهوت نشست. 
زن خداحافظی کرد و رفت و با خود اندیشید: فقط خداست که می¬داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است...

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی