تصاوير منتخب

۰

عابد گنهکار

مجموعه: داستان و حکایت

عابد گنهکار

در کتاب اثنی عشریه و همچنین در کلمه طیبه مرحوم حاجی نوری رضوان اللّه تعالی علیه است شیخ شوشتری رضوان اللّه تعالی علیه هم در ضمن مواعظش نقل فرموده:
عابدی هفتاد سال خدا را عبادت کرده بود، یکروز زن زیبائی در خانه اش را می کوبد و در خواست میکند که شب را در خانه اش جابدهد. عابد اول خود داری کرد ولی زن اصرار زیادی میکند عابد چون جمال و زیبائی او را دید فریفته می شود، آری چون دیده بدید دل در آن آمیز. آن زن زانیه دل عابد را برد و بالاخره عابد بخانه زن منتقل می شود و دارائیش را تقدیم آن زن هرجائی می کند.
یک هفته گذشت در ظرف این مدت یکباره عبادتهایش را رهاکرد، معلوم می شود همان هفتاد سال عبادتش هم روح نداشته، صورت بوده ولی جان نداشته، پس از گذشت یک هفته یک مرتبه بهوش آمد کجا بودی و کجا آمدی. درچه صعودی بودی و چگونه سقوط کردی اگر مرگت در این حالت برسد کجا می روی و باکی محشور می گردی؟ لطف حق به فریادش رسید هفتاد سال بظاهر رو به خدا آورده هرچند حقیقت هم در کار نبود امّا خدا او را بخودش واگذار نکرد یک مرتبه لرزید و گریست و توبه کنان و پشیمان و ناراحت بسر زنان از جای حرکت کرد برود، زن گفت کجا چی شده؟
گفت: هفتاد سال عبادتم را بیاد آوردم که در خانه حق بودم و حال می بینم از درگاه او دور شدم وای ... حرکت کرد برود زن گفت: تو را به خدائی که می پرستی اگر رفتی توبه کنی دعا کن خدا به من هم توفیق توبه بدهد. عابد بیرون آمد جائی سراغ نداشت مستقیم به مسجد آمد تا شب را در آنجا بماند.
ده کور در مسجد جا داشتند یکی از همسایگان هر شب ده گرده نان برای آنها می فرستاد عابد هم کناری نشست ده گرده نان را آوردند و جلو کورها گذاشتند و رفتند. عابد چون گرسنه بود نان یکی از آنها را برداشت، کور دست دراز کرد نان را نیافت ناله و فریاد برآورد، کی نان مرا برداشته امشب من از گرسنگی چه کنم؟
اینجا عابد به نفس خود گفت تو گریزپائی اگر از گرسنگی هم بمیری سزاوار هستی تا این کور بی نان بماند، فوراً نان را پیش کور گذاشت، آن شب آخر عمر عابد گنهکار بود، هنگام جان گرفتنش ملائکه حیران شدند کدام دسته جان او را بگیرند آیا ملائکه ای که مأمور عذاب هستند یا ملائکه رحمت.
ندا رسید اعمال او را بسنجید، هفتاد سال عبادت و یک هفته معصیتش را سنجیدند، دیدند معصیتش می چربد، اینجا رحمت خدا به فریادش رسید «یا من سبقت رحمته غضبه» ای خدائیکه رحمتش بر غضبش پیشی گرفته، ندا رسید: دزدیدن گرده نان را با شرمساری که پس از آن پیدا کرد را بسنجید. اینجا حساب فضل است دیدند سنگینتر در آمد.
آری همان لحظه شرمساری و توبه و پشیمانی نزد خدا ارزش داشت همان صرفنظر کردن از گرده نان و پس دادن به کور به فریادش رسید و با حسن عافبت جانش را گرفتند.
ندارم من به غیر از تو امیدی
زمن بگدر گنه دیدی ندیدی
شود گر بحر رحمت در تلاطم
نماید صاحب خود را گنه کم
تو غفّار الذّنوبی و توستار
منم مجرم منم عبد گنه کار
ندانستم اگر کردم گناهی
توآگاهی زحال من الهی
به غیر از درگه لطف تویارب
کجا روآورم در این دل شب
به جزباب تو درها جمله بسته
گدائی بر در عفوت نشسته
به اسم اعظمت ای حیّ یکتا
ببخشایم ببخشایم ببشخا
کسی یارب چوتو بخشش ندارد
تن من طاقت آتش ندارد.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی