تصاوير منتخب

۰

توبه جوان عیّاش

مجموعه: داستان و حکایت

توبه جوان عیّاش

در کتاب شرح صحیفه سجادیه نوشته شده:
در زمان رسول خدا (ص) جوانی عیاش و لااُبالی بود. هرچه پدرش او را نصیحت و موعظه میکرد فائده ای نداشت، غرور جوانی نمی گذاشت حرف پدر در گوشش فرو رود، پدر که خسته شده بود او را طرد کرد و بالاخره پس از مدتی پسر مریض شد. بپدر خبر دادند که پسرت مریض شده ولی او اعتنائی نکرد و گفت من او را عاق کرده ام.
پسر مُرد و پدر حتی در تشییع جنازه او شرکت نکرد. دیگران رفتند و پسر را کفن و تشییع و تجهیز کردند و دفن نمودند، شب در عالم رؤیا پدر در خواب دید، پسرش را که دارای آن وضعهای آنچنانی بود حال بسیار مرتب و خوشحال و در جائی عالی است. گفت: تو پسرمن هستی؟ پسر گفت: بله پدر گفت: تو که حال و وضع درستی در دنیا نداشتی چطور به این مقام رسیدی؟ پسر گفت: درست می گوئی، تا ساعت آخر عمرم چنین بودم، امّا در آن وقت دیدم میخواهم بمیرم و حالم بقدری خراب است که نزدیکترین اشخاص به من که پدرم باشد مرا رها کرده است و به من ترحم نکرد از کرده خود پشیمان شده و توبه کردم. آنوقت بادل شکسته گفتم (یا ارحم الرحمین) ای خدائیکه از هر رحم کننده مهربانتری یک عمر گناه و معصیت کردم مرا ببخش و به من رحم کن یک لحظه با دل شکسته و توبه راستین رو به درگاه خدا آوردم.
ببینید تا لب پرتگاه جهنم هم میرود اما یکمرتبه توبه می کند و رحمت خدا نگهش میدارد یک یا اللَّه کارش را درست می کند «ایّاک نستعین» فقط از تو یاری می جویم، کمکم کن، حقیقت کار خودش را می کند.
سیه روزم خطا کارم خدایا
گنه کارم جفا کارم خدایا
خدایا عفو کن این بنده ات را
ببخش این بنده شرمنده ات را
اگر که جرم من کوه گناه است
به پیش عفو تو کمتر ز کاه است
خداوندا به حق هشت و چارت
مشو راضی بسوزم من به نارت
من سرگشته محزون و نالان
زتو خواهم تو را ای حیّ سبحان
دلی می خواهم از تو زارو خسته
که جای توست در قلب شکسته

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی