تصاوير منتخب

۰

توبه گربه

مجموعه: داستان و حکایت

توبه گربه

مرحوم حاجی نوری رضوان اللّه تعالی علیه در دارالسلام می فرماید:

یکی از علمای نجف نقل فرمود: که در منزل کبوتری داشتیم، گربه ای هم گاهی اوقات به منزل رفت و آمد می کرد، روزی گربه به کبوتر مذبور که مورد علاقه ما بود حمله کرد و او را گرفت و برد و خورد، بچه ها هم تعقیبش کردند ولی نتوانستند او را دریابند.
من هم عصا را نزدیک خودم گذاشته بودم که وقتی گربه رسید او را تنبیه کنم، اما تا چند روز نیامد چون شعور دارد هشیار است می فهمد جائیکه دزدی و خیانت کرده نباید به این سادگی ها آفتابی شود، یکروز متوجه شدم که آهسته آهسته می آید خیلی مقدس وار عمل به احتیاط میکند، خودم را پنهان کردم که نفهمد در کمینش هستم و فرار کند، داخل حجره شد خودم را پشت پرده پنهان کردم، وارد کتابخانه شد من هم داخل شدم و درب را بستم، گربه متوجه شد که در بسته شده، من هم با عصا به او حمله ور شدم متوجه شد که کار از کار گذشته و این طرف و آن طرف رفتن فایده ای ندارد، یکمرتبه جستن کرد و رفت روی کتابها در آنجا یک لعل قرآن بود دستها و پوزه اش را روی قرآن گذاشت و به اصطلاح به قرآن پناهنده شد.
من وقتی که دیدم حیوان به قرآن پناهنده شده، چوب را کنار و در اطاق را باز کردم تا برود، گربه هم آهسته بیرون جهید ولی توبه صادقانه ای کرد، چون از آن روز ببعد دیگر در خانه ماخیانت نکرد، نه کبوتر و نه ماهی و نه گوشت... هیچ چیز را دیگر نبرد.
اینست وضع حیوانات ای انسانها متوجه خود باشید اگر توبه کردی دیگر گناه نکنید.
غیر از تو گرخدای دگر بود سوی او
می بُردَمی پناه و لیکن خدا توئی 
هم ترسم از تو هم بتو هستم امیدوار
مقصود از نتیجه خوف و رجا توئی 
بر ما مبین اگر همه در خواب غفلتیم 
بر خود مبین که رافع هر ابتلا توئی

منبع

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی