تصاوير منتخب

۰

توبه فضیل

مجموعه: داستان و حکایت

توبه فضیل

( توبه از شراب )

در کتاب گناهان کبیره جلد 2 مرحوم شهید آیة اللَّه دستغیب رضوان اللَّه تعالی علیه می خواندم: وقتی که آیه تحریم خمر (شراب) فرود آمد منادی حضرت رسول اللَّه (ص) ندا داد کسی نباید شراب بخورد؛ داستانی آورده، که جالب است.
روزی آقا رسول اکرم (ص) از کوچه ای می گذشتند؛ اتفاقاً یکی از مسلمانها شیشه شرابی در دست داشت وارد همان کوچه ای شد که حضرت داشتند میگذشتند تا حضرت رسول خدا (ص) را دید می آید خیلی ترسید، گفت الآن است که آبرویم بریزد (زیرا به حضرت خیلی علاقه داشت) گفت خدایا غلط کردم توبه کردم و دیگر لب به خمر و شراب نمی زنم فقط مرا جلوی حضرت رسول اکرم (ص) رسوا نکن.
وقتی که نزدیک حضرت شد. حضرت رسول اللَّه (ص) فرمود: در این شیشه چیست؟ از ترس گفت آقا سرکه است. آنحضرت فرمود: اگر سرکه است قدری در دست من بریز حضرت دست مبارک را پیش برد.
آن مرد هم شیشه را برگردانید یک وقت متوجه شد که مقداری سرکه در دست حضرت ریخته شده. مرد به گریه در آمد و گفت یا رسول اللّه قسم بخدا که در این شیشه شراب بود ولی چون توبه کردم و از خدا خواستم که مرا رسوا نکند خدا هم توبه مرا قبول کرده و دعایم را مستجاب فرموده.
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: چنین است حال کسی که توبه کند از گناهان خود و خداوند متعال تمام سیئات و بدیها و زشتی های او را تبدیل به حسنه و خوبی فرماید: «اولئک یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات».
ای پادشاه کون و مکان ای اله من 
لطفت ز مهر شامل حال تباه من 
من مستحق دوزخم از کرده های خویش 
واحسرتا اگر تو نبخشی گناه من 
در حشر گر تو پرده زکارم برافکنی 
محشر بود سیاه ز روی سیاه من 
آندم که جز عطای تو کس را پناه نیست 
خواهم که هم عطای تو باشد پناه من 
یک شب به طاعت تو نیاورده ام صبح 
بیهوده رفت روز و شب و سال ماه من 
اعضای من که غیر گنه نیست کارشان 
ای وای گر شوند به محشر گواه من 
ترسم که روز حشر ز بسیاری گناه 
نزد تو هیچ کس نشود عذر خواه من 
من لایق جنان نیم ای وای پس اگر
روز جزا جحیم نشود جایگاه من

 ( بُشر حافی )

در کتاب روضات الجنات نوشته است:
روزی آقا امام موسی بن جعفر (ع) در بغداد از کنار منزل بُشر عبور میکرد صدای ساز و نواز و آواز داخل خانه بگوش حضرت رسید در این موقع کنیز بُشر برای ریختن خاکروبه از منزل خارج شد. آقا حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: ای کنیز صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟!
کنیز گفت : حُرّ و آزاد است. حضرت فرمود: راست میگوئی اگر بنده می بود از مولای خود میترسید.
کنیز وارد منزل شد. بُشر بر سر سفره شراب نشسته بود، علت تأخیر او را پرسید؟! گفت شخصی از کنار خانه شما رد می شد از من سؤال کرد صاحب این خانه عبد و بنده است یا حُرّ و آزاد. 
گفتم: آقا حُرّ و آزاد است.
فرمود: آری اگر بنده بود از آقای خود میترسید.
این سخن حضرت چنان در قلب بُشر تأثیر کرد که سر از پا نشناخت با پای برهنه از منزل خارج شده خود را به آقا موسی بن جعفر (ع) رساند و از کرده خود پشیمان شد و به دست حضرت توبه کرد و از گذشته های خود پوزش خواسته و با چشم گریان بازگشت. از آن روز ببعد اعمال زشت خود را ترک کرد و از جمله زهاد و عرفاء قرار گرفت و گویند چون با پای برهنه از پی حضرت موسی بن جعفر (ع) دوید و با این حال توبه کرد او را بُشر فانی (پابرهنه) لقب دادند.
یا رب مرا به رحمت بی منتها ببخش 
از خود عطا بیاور واز من خطا ببخش 
شد ننگم از چه مایه بد نامی بشر
یا رب مرا بفخر بشر مصطفی ببخش 
میخواند مصطفی بوجود علی تورا
یا رب مرا بمرتبه مرتضی ببخش 
زهرا حبیبه تو و بنت حبیب تو
یا رب مرا برتبه خیرالنساء ببخش 
بعد از علی بخلق حسن مقتدا بود
یا رب مرا بحرمت آن مقتدی ببخش 
در کربلا حسین علی تشنه شد شهید
یا رب مرا به تشنه لب کربلا ببخش 
دارند انبیاء به برت قرب و منزلت 
یا رب مرا بمنزلت انبیاء ببخش 
عصیان من اگر شده سَدِّ دعای من 
یا رب مرا بحالت اهل دعا ببخش

 ( توبه فضیل )

در کتاب مذکور در لفظ فضیل نوشته است: فُضیل بن عیاض در ابتدای جوانی یکی از راهزنان و سارقان و غارتگران و دزدان و بدکاران و هرزه گران و عیّاشان مشهور زمان خود بود که هر کس اسم او را می شنید لرزه بر اندامش میافتاد که در آن زمان سلطان و خلیفه وقت خود هارون الرشید از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزی از روزها سوار بر اسب آمد کنار نهری ایستاد تا اسبش آب بخورد که ناگهان چشمش به دختر بسیار زیبائی افتاد که مشک خود را بدوش گرفته و می خواست بیاید کنار نهر آب، آب بردارد. عشق و محبت آن دختر در قلبش رخنه کرد و چشم از آن دختر برنداشت تا وقتی که دختر مشک را پُر از آب کرد و راه خود را گرفت و رفت. به نوکران و بادمجان دور قاب چین هایش دستور داد تا او را تعقیب کرده و بعد به پدر و مادر و دختر خبر دهند که دختر را شب آماده کرده و خانه را خلوت نموده زیرا فضیل راغب آن زیبارو گشته (برای همین هم هست که اسلام داد می زند ای مادرها و خواهرها و زنها حجاب داشته باشید تا چشم اجنبی ها به شماها نیافتد و مسائل دردناک به بار آورد.) فرستاده فضیل پس از تعقیب در خانه را زد و گفته های فضیل را به آنها ابلاغ نمود.
تا این خبر به گوش پدر و مادر دختر رسید بسیار ناراحت و متوحش و لرزان گردیدند چون چاره ای نداشتند یک عده از پیران و ریش سفیدان شهر را دعوت کردند و با آنها مشورت نمودند که چه کنیم؟
آنها گفتند: بیا و دخترت را فدای یک شهر کن زیرا اگر فضیل به مقصود خود نرسد همه این شهر را به غارت برده و همه چیز را به آتش می کشد، پدر و مادر از روی ناچاری دختر را مهیا کرده و خانه را خلوت نمودند.
شب هنگام فضیل وارد شهر شد و قلاب و کمند انداخت از بالای دیوار و پشت بام به روی بامهای دیگر رفت همینکه خواست وارد منزل معشوقه خود گردد یک وقت شنید صدائی می آید خوب که گوش داد شنید صدای قرآن می آید و یکی قرآن می خواند توجه خود را به این آیه جلب کرد.
«الم یأن للّذین آمنوا اَن تخشع قلوبهم لذکر اللّه».
آیا وقت آن نرسیده که قلب مؤمنان خاضع و خاشع گردد بذکر خدا (دیگر دست از گناه بردارند و بیاد خدا باشند) این آیه چنان در او اثر کرد که از نیمه راه از دیوار فرود آمد و زندگیش را دگرگون کرد و با کمال اخلاص و صفای دل گفت پروردگا را چرا نزدیک شده و هنگام خشوع رسیده.
فضیل از صمیم قلب بسوی خدا بازگشت و توبه حقیقی نمود و همان شب راه خود را گرفت و رفت تا به یک خرابه ای رسید که در آنجا پناه آورد وقتی وارد خرابه شد دید عده ای تجار و مسافران دور هم نشسته اند و با هم صحبت می کنند آنها مسافرینی بودند که از ترس فضیل و یارانش به آن خرابه پناه آورده بودند. و بار انداخته و اکنون در فکر کوچ و حرکت بودند با یکدیگر می گفتند از شر فضیل چگونه خلاصی پیداکنیم قطعاً در این موقع شب بر سر راه ما کمین کرده تا دستبرد به اسباب و اثاثیه مازند.
فضیل از شنیدن این حرفها بیشتر متأثر شد که چقدر من بدبخت بودم که پیوسته خاطر آسوده خانواده ها را بتشویش انداخته و نگران کرده ام چرا باید دلهائی از ترس او در اضطراب و پریشانی در این شب سیاه و ظلمانی بسر برند. از جای خود حرکت کرد و خود را به کاروانیان معرفی کرد و گفت فضیل من هستم از این ببعد آسوده باشید زیرا فضیل توبه کرده و راه خدا را گرفته.
فضیل کم کم طریق زهد را پیشه گرفت و یکی از عرفا و زهّاد زمان خود گردید که یک روز هارون به مکه جهت طواف آمده بود دید یک عده دور کسی را گرفته اند وبه سخنانش گوش می دهند و گریه می کنند پرسید این مرد کیست گفتند آقا این همان فضیل بد کردار بود که حال توبه کرده. هارون در آن وقت از دزدی و غارتش ناراحت و ترسان بود و حال از زهد و خدا ترسیش ناراحت و ترسان است.
عادت فضیل این بود هر کاروانی را که لخت می کرد نام و نشان کاروانیان را در دفترش ثبت می کرد چون موفّق به توبه گردید، در پی صاحبان مال به همان نام و نشانه هائی که در دفترش ثبت شده بود روان گردید.
بیشتر صاحبان مال را پیدا کرد و از آنان رضایت طلبید و آن عده ای را که پیدا ننمود از طرف آنان ردّ مظالم و صدقه داد، مگر یک نفر یهودی، که از او مال زیادی در نواحی شام برده بود، هر چه از او رضایت طلبید او رضایت نداد، در پاسخ می گفت: من نذر کرده ام تا در مقابل مال از دست رفته ام، زر نستانم رضایت ندهم، حالا که تو زیاد اصرار داری و مالی هم در دست نداری بسیار خوب مانعی ندارد، زیر بستر من زر و نقود زیادی موجود است، برو از زیر بستر من زر بردار و به قصد اداء دین به من بده تا من بر خلاف نذر خود عمل نکرده باشم و تو نیز به مقصود خود رسیده باشی.
فضیل دست در زیر بستر نهاد و مقداری زر و نقود بیرون آورد و به یهودی داد.
یهودی فوراً به فضیل گفت شهاتین را بر زبان من جاری کن که من به خدای محمد ایمان آوردم از این به بعد در دین یهودیت ماندن خطای محض است، چون من در کتاب تورات خوانده بودم؛ یکی از صفات امّت پیغمبر آخرالزمان اینست که هرگاه یکی از آنان از عمل های زشت خود از صمیم دل و از روی حقیقت توبه نمود، خاک در دست آنان زر خواهد شد و به قدرت کامله حق خاک بی مقدار زر و درهم و دینار گردید.
بدان که در زیر بستر من جز خاک چیزی نبود من خواستم که تو را آزمایش و امتحان کنم چون خدای بزرگ خاک را به دست تو زر ناب گردانید بر من دو حقیقت آشکار شد.
یکی اینکه دانستم تو از روی حقیقت و از صمیم قلب توبه کرده ای و دیگر اینکه، دینی که حضرت موسی از آن در تورات خبر داده و آن دین مقدس را ناسخ دین خود و دین بعد از خود (دین مسیح) دانسته همین دینی است که تو داری از این رو یهودی به دست فضیل سلمان شد.
یا رب مرا بچنگ بلا مبتلا مکن 
دست مرا زدامن لطفت جدا مکن 
از حد گذشته گرچه گناه و خطای ما
چشم از گنه بپوش و نظر برخطا مکن 
ما در خور عذاب و تو شایسته کرم 
غیر از کرم سلوک به احوال ما مکن 
گرچه گناه پرده ما را دریده است 
از کار ما برحمت خود پرده وامکن 
ستاریست شیوه تو چون بهر دو کون 
رسوا مرا زجرم بروز جزا مکن 
هر معصیت که باعث حبس دعای ماست 
نادیده بین زبخشش ورد دعا مکن 
امیدوار لطف وعطای توبوده ایم 
قطع امید واری ما ای خدا مکن 
ما را به غیر جرم و خطا نیست پیشه ای 
ما را رها بخویش از این ماجرا مکن

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی