داستان تلخ زندگی زن مازندرانی که طعم تلخ طلاق را چشیده است
من حریص شده بودم، قانع نبودم،
معنویت و دستور اسلام را در زندگی زناشوییام رعایت نکردم،
بیکاری و کمبود درآمد، عدم تفاهم همه بهانه است،
معنویت که در زندگی حاکم باشد، تفاهم،
علاقه و ازخودگذشتگی در زندگی جا باز میکند.
به گزارش خبرنگار بلاغ، اگرچه طلاق بهعنوان یک پدیده شوم اجتماعی بیان میشود ولی واقعاً قبح آن در جامعه شکسته شده و افراد بهراحتی با کوچکترین مشاجره در زندگی به فکر جدایی و طلاق میافتند.
این فقط مربوط به شهرهای بزرگ و پیشرفته نیست، در استانهای کوچک، شهرهای کوچک، بخشهای کوچک و حتی در روستاها که مردم منطقه اعتقاد داشتند که دختر با لباس سفید به خانه شوهر میرود و با کفن از خانه شوهر خارج میشود نیز شکسته شد و اگر به هوش نباشیم به درب خانه شما هم رجوع میکند.
دختر و پسری در روستا با توجه به رسومات که در مناطق روستایی وجود داشت، عاشق هم میشوند، گویا که این دو در کوچه پس کوچههای دِه چندین بار همدیگر را دیده بودند و نسبت به هم اظهار علاقه کرده بودند، به جهت ارتباط فامیلی دوری که داشتند، بین خودشان همه مسائل را حلشده دیدند و پای خانوادهها را وسط آوردند.
نیما اهل کار و زندگی سرش گرم مسائل خودش بود، سوسن هم به جهت اینکه چندین خواهر دم بخت بزرگتر از خودش داشت و موفق به ازدواج نشده بودند، شرایط را مناسب دید با بچه محل خودش که فامیل وی نیز بود ازدواج کند.
ناگفته نماند سوسن هم قبلتر با فرهنگ شهرنشینی آشنا بود، به این دلیل که پدرش بازنشسته یکی از واحدهای کارگاهی در شهر بود.
پسر جوان برای اینکه به خانواده دختر اثبات کند که مرد کار و زندگی است، حدود یکسال قبل در یکی از شهرهای اطراف برای خودش کاری دست و پا کرد و خورده پساندازی داشت که بتواند سور و سات جشن عقد را فراهم کند.
این دو جوان با شناخت فامیلی که با هم داشتند و نیز به جهت ارتباط مناسبی که در روستا بود به عقد هم در آمدند، پسرک برای رهایی از زندگی مجردی در دوران نامزدی در دوران عقد به خانواده دختر پیشنهاد داد که همسرش را به محل کار خودش ببرد.
درآمد نیما مانند حقوقهای معمولی که همه جوانها اول زندگی دارند بود و خودش هم با همین حقوق توانست پسانداز کند، پول پیش خانه و مقداری طلا و جواهر و زندگی جم و جوری متأهل را فراهم کند، از طرفی زندگی مناسب و بدون دغدغه و عاشقانهای داشتند.
نیما و سوسن مدتی در کنار هم سرخوش و سرشاد زندگی میکردند و رفتار آنها نشان میداد که زوج خوشبختی هستند، یکسال از ماجرای ازدواج آنها گذشته بود که سوسن از اینکه تا غروب در خانه بماند و منتظر شوهرش باشد، سخت است و از طرفی میتواند کمک کار زندگی شوهرش باشد با نیما مشورت کرد و نیما هم قبول کرد که سوسن هم در یکی از واحدهای تولید شهر مشغول کار شود.
درآمد مناسب دو طرف، جمعآوری پول بیشتر، داشتن پسانداز مناسب، خرید کالاهای مورد علاقه، خرید طلای بیشتر، ذهن سوسن را درگیر کرده بود، با سر زدن به چندین کارگاه در شهرک صنعتی موفق به پیدا کردن کار مناسب نشد ولی از طرفی نمی توانست به برخی از برنامهریزیهایی که در ذهنش داشت، بیاعتنا باشد.
روز از نو روزی از نو تلاش خویش را برای پیدا کردن کار مناسب آغاز کرد، سوسن به گریه افتاد، پرسیدم که چرا گریه میکنی، گفت: بدبختی ما از روزی شروع شد که نتوانستم زندگیام و خودم را مدیریت کنم.
پرسیدم مدیریت؟ گفت: نتوانستم بر خواستههای خودم که زمینهای ایجاد کرد که بین من و نیما فاصله بیاندازد غلبه کنم، نیما پسر خوب و با خدایی بود، اهل کار و زندگی بود، خانوادهدوست بهویژه من را که همسرش بودم خیلی دوست داشت، از طرفی مادرش هم چند سال پیش بهدلیل بیماری فوت کرده بود و برادر و خواهرهایش هم ازدواج کرده بودند، همین موارد سبب شده بود که واقعاً به من علاقهمند باشد.
خداترس بودن نیما برایم خیلی جالب بود، اهل کلک و رندی نبود، دوست داشت نان حلال به خانه بیاورد، از طرفی اهل ولخرجی نبود، پول الکی خرج نمیکرد ولی رو حرف من حرف نمیزد و همین موضوع باعث شده بود که علاقه من به نیما بیشتر شود.
با جستوجو و سرک کشیدن به مراکز کاریابی بالاخره کاری برای خودم دست و پا کردم و صبحها من و نیما هر دو برای کسب درآمد بیشتر خانه را تا غروب ترک میکردیم، عصر هر دو خسته و کوفته از محیط کار به خانه میرسیدیم، همین موضوع باعث شده بود که کمی بین ما فاصله بیافتد، محبت من به نیما کم شده بود، از طرفی نیما علاقه شدید و وابستگی زیادی به من داشت، نگران من بود و نگرانیاش را سعی میکرد با بیان اینکه نمیخوای بری سرکار و با همین درآمد من بسازیم و زندگی کنیم سعی داشت مرا از حضور در محل کار پشیمان کند.
واقعاً کار در محیط کارگری سخت است، از ابتدای صبح تا غروب آفتاب باید در واحد تولیدی کار میکردیم، در ظاهر هشت ساعت کار برای ما ثبت میشد ولی ازهشت صبح تا پنج بعد از ظهر باید پای دستگاه کار میکردم، همین موضوع باعث میشد که در خانه نای برای رسیدگی به امور خانه نداشته باشم، نگرانی را در چهره نیما میدیدیم ولی خواستههای نامعقول و بهدست آوردن کسب درآمد بیشتر سبب میشد تا چشمم را نسبت به نگرانیهای نیما ببندم.
اولین ماه، دومین ماه، سومین ماه و چهارمین ماه حضورم در محل کار سپری شد، عطر و طعم پول را بهنوعی به نیما هم چشاندم، نیما هم دیگر کمتر نگران حضورم در محیط کار بود، خستگیهایم را نادیده میگرفت، از محبت نیما به من نیز کم شده بود، نگرانی نیما به من منتقل شد ولی وقتی به فکر حقوق پایان ماه میافتادم بیخیال نیما و نگرانیهای خودم و او میشدم.
فشار کاری بهدلیل نزدیک شدن به ایام عید و بهار و دریافت سفارشها بیشتر میشد، مجبور بودیم وقت بیشتری در محیط کار باشیم، از طرفی دلزدگی نیما از من هم برایم دغدغه و جای بحث شده بود، گاهی از مشکلات زندگی با همکارها صحبت میکردیم، یکی از شوهرش مینالید، یکی از زنش گلایه داشت، یکی از بچهاش گلایه داشت، یکی از زندگی مجردی گلایه داشت، دختری از اینکه به مرز 35 سالگی رسیده بود و نتوانست ازدواج کند گلایه داشت و من هم از دلزدگی نیما از خودم صحبت به میان آوردم!
ابتدا در بین خانمها و گاهی هم با مردها و گاهی وقتها هم با افراد مجرد در محیط کار! دومین اشتباه زندگی من از همینجا شروع شد، اولین طمع و پشت و پا زدن به زندگی آرام و بدون دغدغهای که داشتم، دومین اشتباه من درد و دل با غربیهها چه متأهل و چه مجرد.
گلایه از نیما یواش یواش در محیط کار مرا نسبت به وی بدبین کرده بود، کوچکترین کم محلیاش برایم کوهی از مشکلات و بیاعتنایی جلوه می کرد، در صورتی که رفتار نیما با گذشته یک مقداری سرد شده بود ولی چون از همسرم در محیط کار بد گفتم و دوستان هم چند تا موضوع بدون ارتباط با زندگی بنده را به زندگی من پینه میزدند، باعث شده بود که از نیما فاصله بگیرم.
گلایه از نیما یواش یواش پای تلفن با همکارها ادامه پیدا میکرد و با رشد تکنولوژی از طریق شبکههای اجتماعی نیز پیگیری شد و من واقعاً افسار زندگی را از دست دادم و به فرد دیگری غیر از نیما از همه جا بیخبر علاقهمند شدم.
علاقهمندی من به دیگری باعث شد که دلزدگی من از نیما بیشتر شود و بحث طلاق را که در منزل ما کُفر محسوب میشد راه افتاد، نیما باور نمیکرد، چون خودش کمی تغییر کرده بود ولی من از دست رفته بودم، نمیخواستم با نیما ادامه بدهم، نیما با وجود عدم علاقه من حاضر به ادامه زندگی با من شد و حتی بساط عروسی ما با دنیایی از نفرت و انزجار پهن شد که ای کاش پهن نمیشد.
بعد از عروسی نهچندان دلچسب، من و نیما از نظر خودم جدال منو و نیما با هم بیشتر شد، در خانه نسبت به وی بیاعتنا بودم، حتی در روزهای تعطیل به کار و بار خانه رسیدگی نمیکردم، نسبت به خانواده نیما بیتفاوت شده بودم و اعتراف میکنم که وقاحت را به جایی رسانده بودم که به خانواده نیما گفتم که من طلاق میخواهم و حتی خانواده نیما و دو برادر من هم در جریان مشکلات زندگی من قرار گرفتند.
نیما حاضر به جدایی نبود، چون به من علاقهمند بود، به زندگیاش هم علاقه داشت، ولی اصرار من ادامه داشت تا اینکه یک روز رک و پوست کنده بهش گفتم که نیما جان پای یکی دیگه وسط است!
نیما باور نمی کرد، بهخاطر صداقت و درستکاری که داشت باور نمیکرد، نه اینکه سرش را مانند کبک انداخته باشد پایین و نخواهد از رفتار و ناهنجاری من سر در بیاورد، در مخیلهاش نمیگنجید که من روزی دست به خطای بزرگ در زندگیام بزنم، نیما صاف و مانند آیینه بود، شاید برایتان جالب باشد که از نیما تعریف میکنم، دلبستگی نیما به خودم و علاقهاش را زمانی درک کردم که کذایی من به فرد دیگر فروکش کرد.
بالاخره بهدلیل اصرارهای من و نیما از هم جدا شدیم، با وجود مخالفتهای نیما و اصرار من بالاخره خانواده نیما متقاعد شدند که از نیما جدا شوم، بهدلیل عشق آتشینی که داشتم حتی از دریافت مهریه هم صرف نظر کردم، فکر میکردم که خوش خوشان زندگی من بعد از نیما شروع میشود.
عشق کذایی من آن چیزی نبود که من توقع داشتم، برزو اهل نماز و خدا نبود، اصلاً قبله نمیدانست کجاست، رفیقباز بود، بنای زندگی مشترک با من نداشت، این موضوع را سه ماه بعد از جدایی با نیما فهمیدم.
بهدلیل رفتار نامناسبی که داشتم خانواده هم برایشان اهمیت نداشت که من چه اتفاقی برای من میافتد، خانه مجردی در شهر اجاره کردم، به بروز پیشنهاد ازدواج دادم که با تمسخر گفت ازدواج! رنگ زشت زندگی خودنمایی کرد، برزو حالا که دید یک زن مطلقه هستم و خانه مجردی هم برای خودم دارم به اهداف شوم خودش رسیده بود ولی بازنده زندگی من بود، برزو حتی غیر از خودش پای دوستان دیگر را به خانه من باز میکرد، بساط منقل و بافور هم گاهی مهیا بود، گاهی خودش گاهی دوستانش، وقتی آرامشی که در خانه نیما داشتم با زندگی فعلی مقایسه میکردم درد و رنج من بیشتر شده بود.
برزو به دلیل مشکلاتی که در محیط کار داشت اخراج شده بود، حالا من علاوه بر تأمین هزینه زندگی خودم باید زمینه تأمین مخارج برزو را فراهم میکردم.
کمحوصله و عصبی بودم از شور و نشاط زندگی در من خبری نبود، کاخ آروز برای خودم نداشتم، ستون زندگی من شکسته شد، روی بازگشت به زندگی مجدد با نیما را نداشتم، خانواده هم پذیرای من بودند ولی من همه چیز را از دست یافته دیدم.
وقتی یاد مهر و محبت نیما، صمیمیتی که در خانه وی بود، انتظاری که برای نیما بعد از اتمام کارش داشتم میافتم، یاد مهر و سجادهای که داشت، صداقتی که داشت آزارم میدهد، برخی مواقع افکار ناجور دارم، از برزو که آبی گرم نمیشود.
گفتم خودت به جهت درگیری که با این مسئله داشتی میتوانی دخترهای دم بخت را نصیحت کنی، نگاهی کرد و گفت: من الان کارشناس این کارم. من اسیر طمع، حرص و ولع شدم، درآمد من و نیما کافی بود، کم بود ولی برکت داشت.
اصلاً درآمد من کمتر به کار ما آمد هرچه بیشتر در میآوردم حرص خریدن طلا و جواهر و پسانداز داشتم که آنها هم صرف عیاشی برزو شد.
از طرفی معنویت که در زندگی من و نیما حاکم بود ارزش بسیار زیادی داشت که در زندگی با برزو من لمس نکردم، آفت زندگی من طمع، قانع نبودن، راحت بگویم معنویت در زندگی من کمرنگ بود، نیما برایم کم نمیگذاشت من حریص شده بودم، قانع نبودم، معنویت و دستور اسلام را در زندگی زناشوییام رعایت نکردم، بیکاری و کمبود درآمد، عدم تفاهم همه بهانه است، معنویت که در زندگی حاکم باشد، تفاهم، علاقه و ازخودگذشتگی در زندگی جا باز میکند.
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
در روزگار ما اندیشه های باطل مادی و سرمایه داری، با روی آوردن به معنویت و دین، فضایی از دین داری و معنویت ورزی را ایجاد کرده اند تا در پوشش آن، هوس های ناپاک خود را توجیه نموده و آرزوهای ناروای خویش را برآورند، که به این ترتیب، عرصه گسترده ای از نبرد میان حق و باطل را گشوده اند؛ نبردی که صحنه رویارویی ارزش ها و اعتقادات بوده و پیروزی در آن، حفظ کردن یا تغییر دادن باورها و ارزش هاست.
قرآن می فرماید: فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ.شاید یک تفسیر این آیه این باشد که با همان ابزاری که به جنگ شما می آیند باید به جنگ دشمنان اسلام رفت. لذا پاسخ تهدید نرم، مقابله نرم است. پاسخ مبارزه علمی، مبارزه علمی است.
باز در قرآن آمده: وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ .این آیه به این مساله اشاره دارد که ما می بایست از تمامی ظرفیتهای ممکن خود در جنگ نرم بهره جوییم.برای مقابله با جنگ نرم ، باید از قدرت نرم استفاده کرد و راهبرد دشمنان را از صحنه خارج کرد .
راهبردهایی را باید از صحنه خارج کرد که با تحقق آنها دشمن تلاش می کند مشروعیت نظام دین مبتنی بر ولایت فقیه را از بین ببرد .
ما محبین صادق الائمه علیه السلام در راستای جنگ نرم و عمل به فرمایشات رهبر معظم انقلاب و مقابله با تهاجمات فرهنگی که ایمان مسلمین را نشانه رفته است و سعی در تخریب عقاید و افکارمان دارد در فضای مجازی سایت ام فروه سلام الله علیهارا در سرزمین تکریم مقام عالی امام صادق علیه السلام شهرستان رفسنجان (دارالصادقیون) ،راه اندازی نموده ایم.که وظیفه خود را در قبال احیای اندیشه های والای اهل بیت(علیهم السلام) و حفظ ارزش ها و دفاع از مبانی فکری انقلاب واسلام انجام داده و مطالبی سودمند برای کسانی که جویای حقیقت هستند ارائه نماییم. امید است که اگر بزرگواران از ما لغزشی دیدند به دیده اغماض در ننگرند و از سر بزرگواری از راهنمایی خود داری ننمایند فاستبقوالله الخیرات الی الله مرجعکم”
آدرس:استان کرمان ، شهرستان رفسنجان،
حسن آباد صادق الائمه علیه السلام نوق،
شورای مرکزی انجمن محبین صادق الائمه علیه السلام
احمد تقی نژاد
طبقه بندی موضوعی
- مجموعه تازه های نامزدی، عقد و ازدواج (۱۴۸)
- مجموعه رازهای موفقیت در زناشویی (۵۵۸)
- مجموعه: دانستنیهای قبل از ازدواج (۷۸۸)
- مجموعه : روانشناسی زناشویی (۱۱۸)
- مجموعه: مشاوره خانواده (۱۲۴)
- مجموعه سفارشات حجاب (۱۰۸)
- مجموعه دوران سالمندی (۴۶)
- مجموعه تعلیم و تربیت (۱۱۴)
- مجموعه رفتار کودکان و والدین (۱۲۴)
- مجموعه فضایل اخلاقی (۴۷)
- مجموعه رذایل اخلاقی (۶۸)
- مجموعه اعمال مستحبی و عبادات (۳۵)
- مجموعه طب الائمه و مجله سلامت (۱۶۵)
- مجموعه: داستان و حکایت (۲۶۵)
- مجموعه : پرسمان (۷۰)
- مجموعه: مطالب گوناگون (۵۹)
- مجموعه :گزارش محافل مذهبی (۵)
- صفحه مشکلات (۳)
بایگانی
- مرداد ۱۳۹۸ (۲)
- تیر ۱۳۹۸ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۲)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱)
- بهمن ۱۳۹۷ (۴)
- دی ۱۳۹۷ (۹)
- آبان ۱۳۹۷ (۱)
- مهر ۱۳۹۷ (۱)
- شهریور ۱۳۹۷ (۴)
- مرداد ۱۳۹۷ (۸)
- تیر ۱۳۹۷ (۱)
- خرداد ۱۳۹۷ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۴)
- فروردين ۱۳۹۷ (۷)
- اسفند ۱۳۹۶ (۱۱)
- بهمن ۱۳۹۶ (۱۹)
- دی ۱۳۹۶ (۲۴)
- آذر ۱۳۹۶ (۱۴)
- آبان ۱۳۹۶ (۹)
- مهر ۱۳۹۶ (۷)
- شهریور ۱۳۹۶ (۲۲)
- مرداد ۱۳۹۶ (۲۷)
- تیر ۱۳۹۶ (۳۳)
- خرداد ۱۳۹۶ (۵۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۶۲)
- فروردين ۱۳۹۶ (۵۲)
- اسفند ۱۳۹۵ (۲۶)
- بهمن ۱۳۹۵ (۴۲)
- دی ۱۳۹۵ (۸۶)
- آذر ۱۳۹۵ (۱۴۱)
- آبان ۱۳۹۵ (۱۱۹)
- مهر ۱۳۹۵ (۶۱)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۶۴)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲۱۰)
- تیر ۱۳۹۵ (۳۰۵)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱۶۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۵۶)
- فروردين ۱۳۹۵ (۹۶)
- اسفند ۱۳۹۴ (۵۲)
- بهمن ۱۳۹۴ (۶۱)
- دی ۱۳۹۴ (۶۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۵۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۲۶۶)
- مهر ۱۳۹۴ (۲۲۱)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲۱۲)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
کلمات کلیدی
آخرين مطالب
-
-
روش صحبت کردن صحیح با شوهر
يكشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸ -
آبروی همسرتان را حفظ کنید!
شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۸ -
تزئین ماشین عروس به یاد شهدای دفاع مقدس
چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۸ -
خانمها مراقب گوشهگیری و انزوای همسران خود باشند
جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸ -
علت تنوع طلبی مردان در چیست؟
يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ -
با همسر دروغگو چه کنیم؟
دوشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ -
رمزگشایی از زندگی زوجهای موفق
شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ -
مراقب همسرتان باشید !
شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ -
رﻭﯼ ﺍﻋﺼﺎب شوهرتون ﺭﺍﻩ ﻧﺮید
جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷
پربحث ترين ها
-
-
شکست حرمتها با ازدواج موقت
نظرات: ۷۸ -
زندگینامه ام فروه سلام الله علیها
نظرات: ۲۸ -
نکات کنکوری روز خواستگاری
نظرات: ۹ -
ویژگی های زن خوب برای ازدواج
نظرات: ۸ -
سوالاتی در مورد ازدواج موقت.
نظرات: ۸ -
ثواب ازدواج موقت
نظرات: ۷ -
اس ام اس های ایام فاطمیه
نظرات: ۶ -
-
چطور به روابط نامشروع نه بگویید؟
نظرات: ۶
محبوب ترين ها
-
۴۶۵۳ -
۱۰۰۴ -
۱۵۴۳ -
۱۴۳۱ -
۱۲۹۰ -
۱۴۷۲ -
۱۱۸۷ -
۱۳۰۹ -
۱۳۹۰ -
۱۵۶۴
پربازديدها
-
۳۴۰۶۳ -
۲۶۲۸۱ -
۱۶۹۸۸ -
۱۲۹۷۶ -
۱۱۸۲۷ -
۱۹۶۰۱ -
۲۰۰۹۴ -
۱۹۸۲۹ -
۱۵۰۷۰ -
۵۷۲۰