تصاوير منتخب

۰

نتیجه توبه کردن زن زیبای زناکار:

مجموعه: داستان و حکایت

نتیجه توبه کردن زن زیبای زناکار:

زنی بدکار، در بنی اسرائیل بود که جلو درب خانه خود می نشست و با جمال و زیبایی خود، مردان را فریفته و عاشق خود می ساخت. (و با آنان زنا می کرد.)

روزی عابدی از در خانه ی او عبور کرد و چشمانش به آن زن افتاد و بی اختیار شیفته و شیدای او شد. برای رسیدن به او چاره ای نداشت جز این که مقداری پول تهیه کند.

بعد از آنکه آن مقدار پول را تهیه کرد؛ وارد خانه آن زن شد و پولها را به پای او ریخت. و چون خواست دست خود را به سوی او دراز کند ناگهان دلش به تپش افتاد و خدا را به یاد آورد و با حالی دگرگون از آن زن جدا شد.

زن گفت: «چرا مرا ترک کردی؟ درحالی که شیفتگان زیبایی من حتی سرشان را در راه من می دهند.»

عابد گفت: «درست میگویی. اما من از خدا می ترسم و سعادت همیشگی را به لذت زود گذر دنیا نمی فروشم.»

این را گفت و از خانه آن زن زیبا بیرون رفت. زن چون این ماجرا را دید، بی اختیار اشک ریخت. به خود گفت: «ای دل غافل! یک عمر است که در بیابان هوی و هوس سرگردانی و در دریای شهوت غوطه وری. چشمانت را از خدا بسته ای و هر آن در آغوش مردی هوس باز به سر  می بری. عابدی برای یک لحظه گناه این گونه از خدا بترسد و رنگش چهره اش زرد شود و بدنش به لرزه افتد. آن وقت تو به خاطر یک عمر معصیت و نافرمانی از خدا نمی ترسی؟»

بعد به طرف صومعه آن عابد حرکت کرد تا در نزد او توبه کند. عابد وقتی او را دید و به یاد قصد گناه خویش افتاد، سکته کرد و جان به جان آفرین تسلیم شد. خویشاوندان عابد، جنازه ی او را دفن کردند و براد آن عابد که مردی صالح بود، آن زن را به ازدواج خویش در آورد. آن زن دارای پنج فرزند شد که آنها از پیامبران بنی اسرائیل شدند.

(کتاب از هوس تا عشق، نوشته بهمن افلاطون، ص61-63)

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی