تصاوير منتخب

۰

فقط یک نگاه

فقط یک نگاه

درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!

زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک 

های جان سوز زن نشسته بود.

-<چرا می خوای طلاقش بدی؟>

وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفتː

-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش…>

عروسی شان در یک باغ بود. زنانه و مردانه.می گفت معشوقه جدیدش دوست نزدیک

همسرش است.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی