تصاوير منتخب

۰

داستان کوتاه منع شرابخواره

مجموعه: داستان و حکایت

داستان کوتاه منع شرابخواره

به دستور منصور صندوق بیت المال را باز کرده بودند و به هر کس از آن چیزی می دادند.شقرانی یکی از کسانی بود که برای دریافت سهمی از بیت المال آمده بود ولی چون کسی او را نمی شناخت وسیله ای پیدا نمی کرد تا سهمی برای خود بگیرد.شقرانی را به اعتبار اینکه یکی از اجدادش برده بوده و رسول خدا او را آزاد کرده بود و قهرا شقرانی هم آزادی را از او به ارث می برد«مولی رسول الله »می گفتند یعنی آزاد شده رسول خدا،و این به نوبه خود افتخار و انتسابی برای شقرانی محسوب می شد و از این نظر خود را وابسته به خاندان رسالت می دانست.

 در این بین که چشمهای شقرانی نگران آشنا و وسیله ای بود تا سهمی برای خودش از بیت المال بگیرد،امام صادق علیه السلام را دید،رفت جلو و حاجت خویش را گفت.

امام رفت و طولی نکشید که سهمی برای شقرانی گرفته و با خود آورد. همینکه آن را به دست شقرانی داد،با لحنی ملاطفت آمیز این جمله را به وی گفت:

«کار خوب از هر کسی خوب است،ولی از تو به واسطه انتسابی که با ما داری و تو را وابسته به خاندان رسالت می دانند خوبتر و زیباتر است.و کار بد از هر کس بد است،ولی از تو به خاطر همین انتساب زشت تر و قبیحتر است.»

امام صادق ( ع )این جمله را فرمود و گذشت. شقرانی با شنیدن این جمله دانست که امام از سر او یعنی شرابخواری او آگاه است،و از اینکه امام با اینکه می دانست او شرابخوار است به او محبت کرد و در ضمن محبت او را متوجه عیبش نمود، خیلی پیش وجدان خویش شرمسار گشت و خود را ملامت کرد .

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی